« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۳۴۸۳۰
تاریخ انتشار: ۰۲ آذر ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۲
نوشته وحید حاج سعیدی؛
در روزگاران قدیم پیرزن جادوگری عاشق یک آقا زاده شد. اما از آنجا که پیرزن جادوگر دماغ دراز و ظاهر بد ترکیب و نخراشیده ای داشت تصمیم گرفت اول دستی به سر و روی خودش بکشد تا آقا زاده پس از دیدنش وحشت نکند و پس نیفتد.

پایگاه خبری آوای رودکوف-وحید حاج سعیدی:در روزگاران قدیم پیرزن جادوگری عاشق یک آقا زاده شد. اما از آنجا که پیرزن جادوگر دماغ دراز و ظاهر بد ترکیب و نخراشیده ای داشت تصمیم گرفت اول دستی به سر و روی خودش بکشد تا آقا زاده پس از دیدنش وحشت نکند و پس نیفتد. فلذا یک پکیج کامل از زیبایی شامل اصلاح خط لبخند، چشم گربه ای، گوش الاغی، اصلاح چشم آسیایی، رفع خنده ی اسبی یا لثه ای، قلوه ای کردن لب پائین، بیبی فیس کردن صورت، تراش پیشانی، پروتز لب، لیفت گونه لب، چال انداختن گونه، رفع انقباض چانه، بروساژ دندان ها، فیس لیفت ومپایر، لیپوساکشن شکمی، تغییر فرم ناف، زاویه کردن فک و صورت و ... انجام داد و به قولی کوبید و از اول ساخت تا دل پسرک را به دست بیاورد.( قابل توجه بانوان محترمه ... این مدل جراحی مختص داستان است و ما اجرای کامل این پکیج را به هیچ کس توصیه نمی‌کنیم!)

جادو گر اولین بار پیشنهادش را در یک روز آفتابی در حالی که آقا زاده در حال زمین خواری بود مطرح کرد و به او گفت: منو دوست داری؟! آقا زاده گفت: بلی... ولی زمین خواری را بیشتر از تو دوست دارم.

جادوگر به خانه آمد و وردی طراحی کرد و دارویی ساخت و به هر بدبختی بود در غذای آقا زاده ریخت. از آن به بعد آقا زاده بلاتشبیه هر چه زور زد دیگر هیچ زمینی از گلویش پائین نرفت!

هفته بعد جادو گر با جاروی متحرک خود که با قرعه کشی و یک قاشق مربا خوری رانت، از شرکت مفخم جارو سازی «جارو خودرو» خریده بود نزد آقا زاده رسید و گفت: آیا مرا اکنون بیشتر از هر چیز دوست داری؟ آقا زاده گفت: واقع امر نه ... من قاچاق کالا را بیشتر از تو دوست دارم. جادوگر این بار وردی خواند و همه سوراخ سمبه های قاچاق کالا مسدود شدند. جادوگر لبخندی زد و دندان های بروساژ کرده و کامبوزیتی اش در آفتاب درخشیدند. روز بعد کهن بانو به دیدار آقازاده رفت و با عشوه پرسید: حالا مرا از همه بیشتر دوست داری، درست است؟ آقا زاده پوزخندی زد و گفت: عزیز من دلت خوشه؟! من عاشق اختلاس های بالای هزار میلیارد هستم. خیالت را راحت کنم که رانت خواری، بیابان خواری، جنگل خواری، ویژه خواری، دریافت وام های میلیاردی بدون ودیعه، خصوصی سازی ولنگار، واردات غیر قانونی خودرو و ... را بیشتر از تو دوست دارم. جادوگر با تعجب به او نگاه کرد و گفت: می‌توانم شغل شما را بپرسم. آقا زاده هم در جواب گفت: شغل خاصی ندارم و به قولی «به پاسبانی اوقات خویش مشغولم. .. به هیچ کار جهان هیچ کار نیست مرا» البته پدر قول داده برای بنده شغلی در خور شان اجتماعی من دست و پا کند!

پیرزن جادوگر هم تسمه تایم پاره کرد و با عصبانیت گفت: مرتیکه ارنعوت ... تو به هیچ کار جهان مشغول نیستی این طوری پدر بیت المال را آوردی! وای به حال روزی که کاره ای هم بشوی. بعد یک وردی خواند که بیشتر شبیه به صدای کرکس پیر و سرماخورده بود. بعد از آن آقا زاده مو ها و دندان هایش ریخت و شبیبه به کسی شد که بیماری ترکیبی بدخیم گرفته باشد، شد. جادوگر هم به دنبال کار خودش رفت و به جای آقازاده با یک شاهزاده با اصل و نسب که دلبستگی چندانی به مال دنیا نداشت، ازدواج کرد و سال های سال به خوبی و خوشی با هم زندگی کردند!

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: