« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
سیزده بدر بهترین زمان برای اجرای تاکیدات قرآن کریم در زمینه گردش در زمین و تفکر در طبیعت و رستاخیز است
کد خبر: ۶۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۱

در آستانه سالروز شهادت شهید طیب منتشر شد:
خانم هاي آمريكايي وقتي به ايشان مي رسيدند و مي خواستند به وي دست بدهند،ايشان دكمه آستينش را باز مي كرد تا شايد لبه آستينش را بگيرند،چون ايشان دست دادن را جايز نمي شمرد.
کد خبر: ۵۹۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۸

باید مربیان امور تربیتی در آموزشگاه ها، چه حال و چه بعدها کوشش کنند که دانش آموزان را مهذّب بار آورند و همچنین در این راه معلمین عزیز ما باید در جامعه برای تعالی ارزشها تلاش کنند تا فرهنگ اسلامی شکوفاتر شود
کد خبر: ۵۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۲

صدیقه کُشنده فر گفت: ما در جنگ زندگی کردیم عین همین زندگی­ای که الان می کنیم، اما سخت­ترین لحظات پرستاری و زندگی ما، لحظه جان دادن و شهادت رزمندگان بود
کد خبر: ۵۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵

نماز استسقاء و طلب باران با حضور امام جمعه و اقشار مردمی در دهدشت اقامه شد
کد خبر: ۵۷۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۷

حکومت جهانی عدل از راه جنگ و خونریزی محقق نمی‌شود، زیرا این راه،‌ راه شیطان است. باید بدانیم بهار حقیقی در راه است و مفسدان با ظهور امام عصر از بین خواهند رفت
کد خبر: ۵۶۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۹

به همت و ابتکار یکی از وبلاگ نویسان حامی دکتر احمدی نژاد، سررسید سال ۱۳۹۴ هجری شمسی با نام “خادم ملت” تولید و منتشر شد. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: میدان ۷۲ نوشت :سررسید ” خادم ملت” به ابتکار امیر ناصری، وبلاگ نویس حامی احمدی نژاد تولید محتوا و طراحی شده و توسط مجموعه رسانه های حامی دکتر احمدی نژاد منتشر شد. این سررسید شامل روزشمار عملکرد هشت ساله دولت های نهم و دهم و همچنین خاطرات روزانه از دکتر احمدی نژاد و جملات زیبا از خادم ملت به مناسبتهای مختلف سال است. سررسید “خادم ملت” همچنین شامل مجموعه کامل نامه نگاری های دکتر احمدی نژاد به محضر رهبر انقلاب، دستورات و نامه های معظم له به ایشان و فرمایشات مقام عظمای ولایت در خصوص عملکرد دولت عدالت محور دکتر احمدی نژاد است. همچنین این سررسید شامل گزارش های تصویری از سفرها و رویدادهای مهم خبری مربوط به دکتر احمدی نژاد است. علاقمندان و حامیان دکتر محمود احمدی نژاد می توانند برای تهیه سررسید “خادم ملت” با پرداخت مبلغ پانزده هزار تومان( با احتساب هزینه پستی) به شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۸۹۳۵۲۶۳۰۵ بنام محمد فتحی و ارسال پیامکی شماره تراکنش، آدرس پستی و شماره تلفن به شماره ۰۹۳۰۷۴۷۴۳۳۸ اقدام نمایند. لازم به ذکر است این سررسید در قطع وزیری و در ۴۰۰ صفحه چاپ شده است. این سررسید با قیمت تمام شده عرضه شده و هیچگونه سودی از بابت فروش عاید طراح سررسید نمی شود. به علت هزینه بالای طراحی و چاپ و تیراژ پایین آن، قیمت تمام شده به این عدد رسیده است. همچنین از این طرح هیچگونه حمایت مالی نشده است و صرفا برای نشان دادن ارادت قلبی به دکتر احمدی نژاد و حامیان ایشان این کار با تلاش شبانه روزی تنها یک نفر انجام شده است.
کد خبر: ۵۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۹

شهریۀ بنده تا اواخر سنه ۱۳۶۹ قمری [۱۳۲۹ شمسی] از طرف آقای بروجردی ماهی ده تومان و از طرف مرحوم استهبانانی نیز ماهی ده تومان بود که در نهایت سختی بر ما می‌گذشت
کد خبر: ۵۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۸

در اولین  روز از دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی رژه موتوری و خودرویی به مناسبت آغاز دهه فجر در شهر لنده برگزار شد
کد خبر: ۵۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۲

 سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: رویش نیوز: کمی دیر شهید شدی شاید، البته فقط شایدalt آنهم کجا؟ کنار مرز جعلی یک غده سرطانی آفرین سردار که خط جنگ را از پشت خرمشهر سال 61 بردی به پشت حیفای 93 سردار واقعی تو هستی گرچه صداوسیمای ما مدام سردار آزمون را نشان می دهد و دهها عکس و صدها تحلیل از گریه او برای مصدومیت احتمالی اش پخش میشود!! سردار واقعی توهستی که نه اینکه اشک بریزی برای کش آمدن کشاله رانت، که اشک صاحبان گنبد آهنین را در آوردی. و گلهای تو زیباتر است از گلهای سردار آزمون! رسانه ما سرگرم پخش مجدد چهارخونه هست برای استهزای فرهنگ افغان ها و میلیونها مسلمان آن اینجا کسی از احمدشاه مسعود نمیگوید از تو نیزهم. گویا پیام انتخابات را تو نیز نگرفتی که در دوران پیاده روی با کری در وین رفته ای دوندگی با جهاد مغنیه آنهم در قنیطره و چه جالب است که اولین سردار شهید ما بدست صهیونیسم پس از پیاده روی مردان خندان ما حادث میشود بعد بازنشستگی تازه رفته ای در مبارزه با اسرائیل یاللعجب! راستی داشت یادم میرفت اینجا برای سربازان فراری فوتبالیست 25 میلیون تومان پاداش در نظر میگیرند و آنها یا هم تیمی هایشان به جواب این حسن اعتماد با زنان عریان استرالیا عکس یادگاری می اندازند شاید کسی مسخره ام کند عیبی ندارد ولی سرباز فراری تو هستی سردار: فراری از بازنشستگی، راحتی، وام های کم بهره! و پا روي پا انداختن از آبروی گذشته در صندوق خاطرات خرج کردن اصلا نمیشود در کاروان امام خامنه ای بود و سرباز فراری نبود متوسلیان هم همینطور بود  ایضا چمران و... . و چه زیباست برای در آغوش کشیدن شهادت باید فراری شد !! و اینجاست که اینترپل و شیاطین انس و جن دستشان به تو نمیرسد! ممنون که مجدد یادآور شدی: خط مقدم و دشمن اصلی، اسرائیل است و سبب شدی یادمان نرود عماد فرزند مکتب روح الله بود و یاد دادی بما تازه به دوران رسیده ها، که برای رسیدن به شهید دوران ها باید به اسرائیل حمله برد اینجا در تهران که کسی حق زدن بنرضدآمریکائی ندارد تا آرامش مذاکرات بهم نخورد ناچارا باید خونی علم شود در قنیطره که اکسیژن خون انقلاب از استکبار ستیزی کم نشود! اینجا مقاماتش برای تجمع ضدفرانسوی نیز نمیآیند چه برسد به تشییع پیکرت دوران گذار از خون به خنده هست دیگر چه کنیم. سلام بر خانه ساده ات در روستای پاریز که تاکنون و در این سالها میزبان 15 زوج جوان بوده بقول خودت منزل برکت! سلام سردار: کشورمان در دهه چهارم چه عجیب شده است: یکی کنار وزیر خارجه آمریکا قدم میزند تا فضای گرفته مذاکرات عوض شود یکی کنار جهاد مغنیه با اسرائیل می جنگد تا ته مانده فضای تنفس اسرائیل تمام شود به ما یتیمان کوی سیدعلی یاد داده اند که: خون شهید راه را باز می کند و چه زیبا گفت سید علی بعد از شهادتت: جمهوری اسلامی ایران تا روزی که آرمان فلسطین به ثمر برسد، مصمم خواهد ایستاد و آن روز را جوانان قطعاً خواهند دید
کد خبر: ۵۵۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۸

یکبار تعدادی از مردم، از شهرستان رفسنجان برای دیدار امام آمده بودند و به دلیل آشنایی که از قبل با پدرم داشتند، از طریق ایشان به ملاقات امام رفتیم.به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: علی جنتی از جمله افرادی است که قبل از انقلاب دروس حوزوی خود را آغاز کرد و به پایان برد و در سال‌های قبل از انقلاب به همراه شهید محمد منتظری به مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی روی آورد. وی به واسطه اینکه پدرش سال‌ها شاگرد حضرت امام خمینی (ره) بود از کودکی با امام آشنا شد. در ادامه یکی از خاطرات جنتی از امام خمینی نقل می‌کنیم: یکبار تعدادی از مردم، از شهرستان رفسنجان برای دیدار امام آمده بودند و به دلیل آشنایی که از قبل با پدرم داشتند، از طریق ایشان به ملاقات امام رفتیم. من نیز در این دیدار همراه آنها بودم. به یاد دارم به اتاقی در اندرونی خانه امام رفتم. امام آمدند و با دیدارکنندگان، گفت‌و‌گو کردند. یکبار دیگر، در تابستان 41، همراه آقای خزعلی و جمعی از مردم که از شهرستان آمده بودند، خدمت امام رسیدیم. ایشان در حیاط اصلی منزلشان فرشی پهن کرده، پشتی گذاشته بودند. در پایان دیدار، یکایک افراد دست امام را بوسیده، خارج شدند. وقتی رفتم تا دست امام را ببوسم، ایشان فرمودند: «پسر آقای خزعلی هستی؟» گفتم: «نه! پسر آقای جنتی هستم.» ایشان هم به بنده اظهار محبتی نمودند که به دلم نشست. فارس
کد خبر: ۵۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۸

چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟/ کلیة اسناد و کپی چک‌های صادره که به قریب 170نفر از کاندیداهای مجلس هشتم پرداخت شده٬ در پرونده ثبت و ضبط است و همه آن به مصرف انتخابات رسید
کد خبر: ۵۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۷

بعد از مدتی که ما ۴ تا را به سلول منتقل کردند کم کم سر و کله موش پیدا شد. موش ها زاد و ولد کرده بودند و چهارتا شده بودند. هر روز کار ما این بود که در می زدیم و می گفتیم این موش ها دائم در حال زیاد شدن هستند، یک فکری کنید. دانش آموز بود. دبیرستانی و با شور و حال، هفده ساله بود که انقلاب پیروز شد. سال ۵۹ بود که با حکم فرمانداری آبادان مسئول انتقال بچه های پرورشگاه خارج شهر شد. اما این داستان شروعی بر آغاز ۳ سال و چند ماه اسارت او بود. ماه هایی پر تلاطم که کمتر کسی فکر آن را می کند. چه آن موقع که اسیر شد و سرباز عراقی تا آرم فرمانداری را در نامه ای که دست معصومه دید، به بغداد بی سیم زد که ما ژنرال های زن ایرانی را گرفته ایم! و چه آن روزهایی که هیچ کس از آن ها خبر نداشت و در زندان الرشید عراق محبوس بودند ولی باز هم آن ها می ترسیدند و می گفتند شما بنت الخمینی هستید! سال ها از آن روزها گذشته و فقط رنگی از خاطره باقی مانده. خاطرات ی که در سی و یکمین نشست مجمع بانوان راوی دفاع مقدس توسط سرکار خانم معصومه آباد نقل شد و ما به ذکر گوشه هایی از رنگ و بوی آن روزها می پردازیم. خانم آباد که امروز عضو شورای شهر تهران است از دغدغه هایش می گوید. اینکه؛ اگر فکر کنیم حادثه ای در گذشته اتفاق افتاده و الان موقع نقل است و ما فقط آدم خاطره گوی هستیم کار خاصی انجام نداده ایم و آن رسالتی که به عهده داریم به گونه ای از زیر بارش شانه خالی کرده ایم چرا که این خاطرات در برهه و جغرافیایی خاص اتفاق افتاده که بنا به فرمایش آقا گنج است و باید از آن بهره برداری کرد. وی در ادامه می گوید: در جمع کسانی هستیم که ابزار زندگی شان کلمه است. یعنی شما با کلمه کار می کنید، تفریح می کنید و زندگی می کنید. به گونه ای همان چیزی که خداوند پیام آورش را معجزه داده، در دستان شماست و این اثر و معجزه کتاب است. ما در بخش دفاع مقدس یک منظومه ای به نام منظومه اسارت داشتیم که می گویم در قاموس ظالمان غریب ترین واژه اسارت است. اسارت بخشی از سرنوشت جنگ است و آن روزهای که بچه ها در اسارتگاه ها بودند در واقع سفیرانی بودند که فرهنگ امام، انقلاب، ایمان، شهادت وزندگی را منتقل می کردند.دشمن آنقدر برایش این فضا غیرقابل باور بود که حتی دربازجویی های خود هم آرمان، انگیزه ها و اندیشه های ما را زیر و رو می کرد تا انقلاب ما را به گونه ای تحلیل کند. بعد از مدتی که ما ۴ تا را به سلول منتقل کردند کم کم سر و کله موش پیدا شد. موش ها زاد و ولد کرده بودند و چهارتا شده بودند. هر روز کار ما این بود که در می زدیم و می گفتیم این موش ها دائم در حال زیاد شدن هستند، یک فکری کنید. رئیس زندان هم می گفت: من باور نمی کنم اینجا موش است فقط شما می گویید اینجا موش دارد. یکی را بگیرید تا باور کنم. نقاب زده بودند. با هم گشتیم تا جای نقب را پیدا کردیم. کمی نان جلوی سوراخ گذاشتیم اما فایده نداشت. به سلول کناری مورس زدیم و خبر دادیم. جواب رسید که محاصره اقتصادی شان کنید، پرسیدیم چطور؟ گفتند: همه چیزهای در دسترشان را بردارید. بالاخره با کلی تلاش یکی از موش ها را گیر انداختیم. وقتی موش آمد و رفت روی پتو، چهارنفری چهار گوشه پتو را گرفتیم و جمع کردیم. بعد هم چند بار محکم کوبیدیمش به دیوار. انقدر مشت زدیم به دریچه سلول تا نگهبان آمد. وقتی موش را انداختیم سرباز شروع به جیغ زدن کرد، سلول های کناریمان که در جریان قرار گرفته بودند شروع به خندیدن کردند.سرباز که فکر کرده بود دستمان در یک کاسه است افسران و نیروهای عراقی را خبر کرد، بعد از چند دقیقه چندین بعثی کابل به دست وارد سلول ما شدند. بعثی ها آمده بودند سلول و ما را می زدند، یکی از سربازها که هیکل دار هم بود فکر می کرد یک جورهایی آلن دولن است، که ما بهش آلن چولن می گفتیم، وقتی می آمد داخل فیگور می گرفت و شروع به زدن می کرد. صحنه عجیبی بود. یک لحظه همه توانم را جمع کردم. به وجود کتک خورده هر چهارتایمان فکر می کردم. خون از سر انگشت هایمان بیرون می زد یک دفعه بی آنکه بفهمم چطور، با زور کابل را از دست بیرون کشیدم  و شروع به زدن او کردم. ژنرال جا خورده بود. زود از سلول فرار کرد بیرون. حالا من بودم که به نفس نفس افتاده بودم. دیدم کسی جلویمان نیست. بچه ها هم گفتند تا دوباره نیامده اند زود این کابل را از دریچه بیانداز بیرون. نفهمیدیم که چطور کابل را بیرون انداختیم. دریچه باز بود و هیچ کس بیرون سلول نبود با انگشتانمان که قطره قطره از آنها خون می چکید روی در و دیوار  نوشتیم: «مرگ بر صدام» دردی حس نمی کردم، فقط خوشحال بودم که اگر ما را زده اند ما هم آن ها را بی نصیب نگذاشته ایم. رزمنده همدانی که بند انگشت اشاره اش را با تیغ برید در اردوگاهی که ما را منتقل کرده بودند رئیس آنجا فردی به نام سرهنگ محمودی بود که الان اگر کسی بخواهد او  را معرفی کند به نظرم نمی تواند. اصلاً نمی توان گفت از جنس کدام دسته افراد رذل و پست بود، فکر می کنم سال ۶۱ بعد از عملیات بود که تعدادی از اسرا را به اردوگاه ما منتقل کردند. یکی از برادرانی که اسیر شده بود اهل همدان بود. قد و قامتی رشید داشت، وارد اردوگاه که شد، دید بچه ها خیلی آرام و ساکت هستند. یک جورهایی شاید حسابگر شده اند. دیگر آن روح انقلابی که می خواستند با همه خشونت هایی که دشمن داشت حمله ور بشوند آن حالت را دیگر ندارند، به قولی ملاحظه کار شده بودند. از بچه ها سئوال کرده بود که چه شده؟ بچه ها گفته بودند: در این اردوگاه سرهنگ محمودی هست که ما هر چه بگوییم تو فقط یک چیزی شنیده ای، خیلی آدم عجیب و غریبی هست. بنده خدا گفته بود یعنی شما می ترسید؟ بچه ها گفته بودند بحث ترس نیست ما بیم این داریم که آسیبی به مجروحان و کم توان ها برسد. خیلی جالب بود، این برادرمان که حاج مرتضی همدانی بود  به یکی از سربازها که اسمش خمیز بود و البته ما به او خبیث می گفتیم گفته بود: من می خواهم فرمانده اردوگاه را ببنیم، با او کار دارم. بچه ها گفته بودند با این فرد چه کار داری؟ حالا بگذار برای یک وقت دیگر. تازه واردی بگذار چند هفته بگذرد. اما حاج مرتضی مُصر بود، سربازها هم از خدا خواسته سرهنگ محمودی را خبر کردند. محمودی فارسی را خیلی خوب حرف می زد. وقتی داشت از در اردوگاه وارد می شد با یک حالت خاصی داد می زد که  این حاج مرتضی کی هست؟مثل اینکه با من کار داره. حالا شما تصور کنید حدود ۲۰۰۰ اسیر یک طرف ایستاده اند و در طرف دیگر افسران و سربازان عراقی کابل به دست. این بنده خدا از جمع آمد بیرون و گفت: حاج مرتضی همدانی یک بسیجیه، من باهات کار داشتم. محمودی گفت: چه کار داری؟ حاج مرتضی جلو آمد و انگشت اشاره اش را بلند کرد و گفت: این انگشت را می بینی بهش می گویند انگشت حق، به هر کسی که اشاره کند خداوند در صحرای محشر به وحدانیت او گواه می دهد و انگشت اشاره را احضار می کند. من امروز می خواهم با این انگشت اشاره، همه این اسرا را گواه بگیرم.  بعد یک تیغ از جیب خود درآورد و بند انگشت را با تیغ شروع به بریدن کرد. وقتی این کار را کرد رو به سرهنگ محمودی گفت: دیدی این انگشت چطور از این هیکل جدا شد، اگر همه این هیکل را بند بند کنی، اگر همه این اسرا را بندبند کنی، از تک تک سلول های آنها صدا در می آید که «لبیک یا خمینی» این را که گفت سرهنگ محمودی کابلش را روی زمین انداخت، دور تا دور این اردوگاه می چرخید و می گفت: «کلهم عاشق، کلهم مجنون»، همه تان عاشق اید همه اتان دیوانه اید. چه چیزی می توانست روشن تر و عمیق تر از این درس برای محمودی باشد که برای همیشه تکلیف خود را با این بچه ها روشن کند؟ اسارت یعنی عشق، اسارت یعنی ایمان، اسارت یعنی بندگی، یعنی همه چیز را خوب دیدن و خوب فهمیدن و اینگونه شد که جنگ تمام شد و اینگونه شد که دنیا فهمید نمی توان بیش از این ادامه داد به گونه ای تکلیف ما با دنیا را همین رزمنده ها روشن کردند.   پارس ناز
کد خبر: ۵۴۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۷

مسئولین رده های پایین مملکت و نمایندگان لر و مسئولین وقت استانی این هدیه ی بزرگ رهبر معظم انقلاب را با دید نگاه کلی به استان برنامه ریزی ننمودند و این طرح را تنها در محدوده جنوب استان اختصاص دادند،حال این که ...
کد خبر: ۵۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۷

طبق آمار ارائه شده ایرانی ها سالانه 500 میلیارد تومان آدامس مصرف می کنند که 83 درصد آن از محل واردات تامین می شود و در حالی که 82 درصد مردم ایران آدامس می جوند و کشورمان از این لحاظ در رتبه نخست جهان قرار دارد، عربستان سعودی با 79 درصد و آمریکا با 59 درصد در رتبه های بعدی این جایگاه قرار دارند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: ایرنا نوشت: پر شدن بازار تنقلات ایران از آدامس های خارجی سبب شده که دیگر نشانی از آدامس های ایرانی نماند و تنها از برخی نام ها فقط سایه روشنی در ذهن ها باقی مانده باشد. هرچند از بعضی از آنها خاطرات خوشی داریم و هنوز طعم آدامس عسلی پرستو زیر زبان ما مانده اما امروز حتی نمی دانیم کجا می توانیم یکی از آنها را پیدا کنیم اما علت شکست شرکت های ایرانی چیست؟ شاید باید علت آن را در قبضه شدن بازار توسط برند های خارجی جستجو کرد که البته عمده آن هم به صورت قاچاق و غیرقانونی وارد کشورمان می شود. امارات متحده عربی، لهستان و ترکیه کشورهای اصلی صادر کننده آدامس به ایران هستند. سهم لهستان در این واردات 75 درصد، ترکیه 21 درصد و امارات نیز چهار درصد است. عمده این واردات هم از شرکت آمریکایی orbit است که 14 کارخانه در نقاط مختلف دنیا دارد و آدامسی که می جویم از کارخانه لهستان این برند وارد ایران شده است. آدامس یکی از پرمصرف ترین جویدنی های مصنوعی امروزی در نقاط مختلف جهان است به نحوی که گردش مالی سالانه آن در دنیا 21میلیارد دلار برآورد شده و سهم ایرانی ها در مصرف این جویدنی همچنان رو به رشد است. براساس آمارهای اعلام شده، سالانه مبلغی بالغ بر 100 میلیارد تومان صرف واردات رسمی آدامس های بدون قند به کشور می شود. ** خاورمیانه بالاترین مصرف آدامس، غرب بزرگترین تولیدکننده آدامس یک گروه تحقیقاتی مهم انگلیسی در زمینه بازار و مارکتینگ اعلام کرد کشورهای خاورمیانه بالاترین میزان مصرف آدامس را دارند اگرچه بزرگترین کمپانی های تولید آدامس در غرب هستند. مصرف آدامس در ایران ظرف چهار سال صد برابر شده، به گونه ای که مصرف این جویدنی از 25 تن سال 84 به حدود 2 هزار و 463 تن در سال 88 رسیده است. با این وجود میزان تولید آدامس در کشور نسبت به میزان واردات آن بسیار ناچیز است. صنعت آدامس در مقایسه با سایر خوراکی های سرگرم کننده مثل شکلات روند روبه رشد کمتری دارد واز این قافله عقب مانده است. شاهد این مدعا وجود آدامس های رنگارنگ خارجی در سوپرمارکت هاست که عمدتا از امارات و ترکیه وارد کشور شده اند. افزایش قابل توجه واردات آدامس های خارجی با عرضه یک نوع آدامس الکلی به کشور همزمان شده که یک گرم از ترکیبات آن مربوط به قند الکلی است، با وجود این مسائل تولید آدامس با برند داخلی می تواند اعتماد بیشتری به مردم نسبت به کالاهایی که مصرف می کنند از نظر تضمین سلامت مصرف کننده با مسائل اخلاقی بدهد. در حال حاضر این خوراکی تمام نشدنی جای خود را در فروشگاه ها باز کرده و با بسته بندی های متنوع خریداران را ترغیب به خرید و مصرف می کند و حتی فروشندگان به عنوان باقی مانده پول از این جویدنی به مشتریان خود می دهند. ** خطر بروز بیماری های گوارشی با مصرف روزانه سه عدد آدامس شواهد عینی نشان می دهد، آدامس به یک جزء جدا نشدنی از کیف خانم ها و حتی برخی آقایان تبدیل شده است. براساس یک آمار تایید نشده، از هر 10 خانم شهرنشین، هفت نفر روزانه حداقل یک آدامس مصرف می کنند. این در حالی است که شاید تعداد افرادی که روزانه حداقل یک لیوان شیر مصرف می کنند به پنج نفر هم نرسد. دکترها بر این باورند که مصرف روزانه سه عدد آدامس در روز، فرد را به شدت در معرض بیماری های گوارشی قرار می دهد. با وجود این برخی از افراد به قدری به مصرف آدامس عادت می کنند، که این عادت به نوعی اعتیاد تبدیل می شود. البته اعتیاد به مصرف آدامس فقط مخصوص ما نیست چرا که از وقتی آدامس به شکل امروزی برای اولین بار از سوی یونانی های باستان از صمغ نوعی درخت تهیه و مصرف می شد، تا امروز که کارخانه های بزرگ دنیا آن را تولید می کنند و بازاری به وسعت 21میلیارد دلار برای آن دست و پا کرده اند، افراد زیادی گرفتار جویدن آدامس شده اند؛ تا جایی که چندی پیش یک سیاستمدار اهل کشور ترکیه، به دلیل مصرف آدامس در یک مراسم رسمی، سر از دادگاه درآورد. ** ترکیه و امارات عمده ترین صادرکننده آدامس به کشور براین اساس گمرک ایران اعلام کرد: 398 هزار و 510 کیلوگرم آدامس بدون قند به ارزش یک میلیون و 849 هزار و 348 دلار در 9 ماهه امسال از مرزهای رسمی وارد کشور شده است. این میزان آدامس از کشورهای ترکیه و امارات وارد کشور شده است. آدامس در طبقه بندی کالایی گمرک به نام آدامس بدون قند وارد کشور و تعرفه گمرکی آن به ازای هر کیلوگرم 50 درصد است که از تعرفه های بالای گمرکی محسوب می شود. به عبارتی میزان تعرفه واردات آدامس همانند خودرو 50 درصد است. این در حالی است که تعرفه واردات بسیاری از کالاها درگمرک حدود 15 درصد است. بنابه اظهارات مسوولان گمرک ایران، واردات آدامس باید با مجوز وزارت بهداشت انجام شود ضمن آنکه واردکنندگان آن باید سایر مجوز ها را نیز دریافت کنند. بالا بودن میزان تعرفه گمرکی سبب شده تا قاچاق آدامس در کشور و از مرز کردستان افزایش یابد. با توجه به آمارهای اعلام شده در بالا می توان گفت حمایت از تولید آدامسی با برند داخلی چقدر می تواند در کاهش این واردات بی رویه نقش داشته باشد. اما شرکت های داخلی در رقابت با آدامس های وارداتی به نظر می رسد با شکست مواجه شدند شاید هم تقصیر خود تولید کننده های داخلی است که هیچ ایده جدیدی را ارایه نمی کنند. هرچند شرکت صنعتی پارس مینو سعی کرد با تولید آدامسی با بسته بندی شبیه ریلکس با برند های خارجی رقابت کند، اما باز هم به نظر نمی رسد این برند هم در رقابت با خارجی ها توفیقی کسب کرده باشد. ** وزارت صنعت، معدن و تجارت؛ عاجز از ارایه آمار تولید با توجه به موضوع گزارش، وزارت صنعت، معدن و تجارت به عنوان متولی امر صنعت و تولید از ارایه هرگونه آمار و ارقام از میزان ظرفیت تولید، تعداد واحدهای تولیدکننده و همچنین برنامه های حمایت از تولید آدامس با برند داخلی خودداری کرد. با وجود پیگیری های مستمر خبرنگار ما با وزارت صنعت، معدن و تجارت، در نهایت این وزارتخانه از ارایه هرگونه اطلاعات و آمار عاجز ماند. همچنین از سوی دیگر با تماس با شرکت صنعتی پارس مینو به عنوان بزرگترین تولیدکننده آدامس در ایران، این شرکت نیز خبرنگار ما را به پروسه بورکراسی اداری هدایت کرد مبنی براینکه با ارسال نامه رسمی و ارسال سئوالات، منتظر نظر مساعد مدیرعامل برای انجام مصاحبه بمانید. به هر صورت حمایت از تولید داخلی برنامه و اراده ملی می خواهد و به طور قطع شانه خالی کردن از ارایه آمار نمی تواند معنای حمایت از تولید داخلی را داشته باشد. با این اوصاف معلوم نیست مصرف آدامس با این شیب تندی که در پیش گرفته، سال آینده چقدر می شود؟ معلوم نیست، تا سال آینده چند مدل آدامس دیگر راهی بازار ایران خواهد شد، بنابراین از همین حالا باید برای مقابله با واردات بی رویه و غیررسمی این محصول که توان تولید آن در داخل وجود دارد، به حمایت جدی از تولید داخلی برخاست.
کد خبر: ۵۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۴

کسی که در فتنه دست داشته و زندان رفته‌ و محکوم شده و آقایی که مثل آفتاب روشن است کیست، نباید میراث شهدا را در اختیارش قرار دهیم
کد خبر: ۵۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۲

سال 88 یادآور مشکلات و مصائب سیاسی زیادی است که زخم عمیقی بر پیکره انقلاب برجای گذاشت درمیان فتنه گران و جاسوسان زنانی نیز بودند که ایفاگرنقش های مخوفی بودند، یکی از این زنان کلوتیلدریس فرانسوی، جاسوسی است که بعداز فعالیت های بسیار سیاسی آزاد شده و به عنوان یک قهرمان وارد کشورش شد. به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: فتنه 88 هیچگاه از خاطر مردم ایران محو نشده و همچنان یادآور خاطرات تلخی است که دشمنان قسم خورده انقلاب بانی آن بوده و هستند. سال 88 باردار حوادث سیاسی زیادی بود که گاهی تلخ و گاهی افتخار آمیز بود به طور مثال حماسه 9دی که نشان از غیرت مردم و در صحنه بودن آنان داشته و مهر تائیدی بر مبارزه توامان مردم در مقابل رخنه گران است. حامیان فتنه که سالهاست در صدد ضربه زدن به انقلاب بوده و هستند هیچگاه از تربیت جاسوسانی که اوضاع سیاسی کشور را تحت الشعاع قرار دهند فروگذار نکرده اند این درحالی است که نقش جاسوسان کشورهای حامی فتنه در طول این سالها انکارناپذیر بوده و همواره یادآور دشمنی دیرینه آنان است. وفور دادگاه های سیاسی سال 88 مبرهن نشان از تلاش سرسختانه کسانی است که آزادانه در کشور به کسب اطلاعات اجتماعی مردم پرداخته و برنامه ریزی های سیاسی خودرا با روسای خود در میان می گذاشتند. یکی از این افراد کلوتیلد ریس فرانسوی است که با گذاشتن تنها یک وثیقه آزاد شده و با استقبال رئیس جمهور کشور خود مواجه شده و تقریبا قهرمان ملی کشور خود شد. کلوتیلدریس که فوق لیسانس روابط بین الملل بوده و ماه ها در دانشگاه صنعتی اصفهان به تدریس زبان فرانسه پرداخته است، هیچگاه از تحقیقات خود در زمینه روابط اجتماعی ایران دست نکشیده و به طور مرتب به مبادله اطلاعات با مقامات مافوق خود می پرداخته است. وی بعداز شروع اعتشاشات با دردست داشتن دوربین به تهران سفر کرده و با شرکت در تظاهرات  به عکاسی و فیلمبرداری و تهیه گزارش از تظاهرات و ارسال آن به کشورفرانسه اقدام نموده است اما در نهایت هنگام مراجعه به کشور خود با ممانعت ماموران مواجه شده و به عنوان جاسوس به دادگاه انقلاب معرفی می شود. کلوتیلد ریس که از طرف کشور خود مبری از هرگونه اتهامی معرفی می شود به آشکار به سرقت اطلاعات اجتماعی کشور مبادرت کرده و با همکاری در برنامه ریزی های سیاسی ایام خاص آن دوران کمک شایانی به دشمنان انقلاب نموده است اما در کمال تعجب با یک وثیقه آزاد شده و در سفارت فرانسه اقامت می کند. سوالی که پیش می آید این است که چگونه فردی 24 ساله و تحصیل کرده روابط بین الملل که به خوبی به زبان فارسی مسلط است بدون هیچ سوءظنی به راحتی در یکی از بهترین دانشگاه های کشور تدریس می کند؟ براستی فیلتر هایی که برای تعیین صلاحیت علمی و سیاسی اساتید دانشگاه استفاده می شود مناسب است؟ در نهایت با رای دادگاه ایران کلوتیدریس آزاد شده و به کشور خود باز می گردد اما به طرزی کاملا غیرعادی مورد استقبال قرار می گیرد. نکته جالب توجه این است که سارکوزی رئیس جمهور وقت شخصا به استقبال یک محقق ساده که چندماهی را در کشوری دیگر به سر می برد رفته و اذعان می کند که وی جاسوس نبوده و یک فرد عادی است! باکمی تامل به سادگی می توان دریافت که یک فرد عادی نمی تواند هوش سیاسی عمیقی داشته و به ارسال اطلاعات سیاسی یک کشور بدون داشتن انگیزه های تهاجمی بپردازد چراکه چنین اقداماتی نیاز به جسارت زیادی داشته و از عهده یک فرد عادی برنمی آید. کلوتیدریس که چندماهی را در بخش تحقیقاتی سازمان انرژی اتمی فرانسه کارکرده و در مورد روابط سیاسی ایران تحقیقاتی را انجام داده است. وی به طور مکرر در همایش های اجتماعی و سیاسی ایران شرکت کرده و تمام انرژی خودرا به کسب اطلاعاتی در مورد ایران به کار بسته است، بنابراین چگونه می توان وی را یک فرد عادی که تنها به قصد تدریس زبان فرانسه به ایران آمده است درنظر گرفت؟! این درحالی است که فتنه 88 با تمام وقایع تلخی که به همراه داشت باعث بیدار شدن هوش سیاسی مردم شده و رخنه دوباره مفسدانی که افراد خودفروخته زیادی را اجیر خود کرده اند را سخت تر از قبل نموده است. این درحالی است که کشور به طور مداوم در جریان نوسانات سیاسی تزریق شده توسط دشمنان انقلاب قرار دارد و مردم کشور همواره در خط مقدم جبهه ای قدم می زنند که روزی با خون هزاران جوان جان برکف بدست آمده است و نباید اجازه نفوذ عوامل دست نشانده ای که از هرعنوانی برای نفوذ به جامعه ما استفاده می کنند بدهیم. جاسوسانی که در فتنه 88 فعالیت های کثیف سیاسی کردند اگرچه درکمین نشسته اند تا دوباره حوادثی را به بار آورند اما مردم بیدارتراز گذشته به آنان فرصت نفوذ نخواهند داد.
کد خبر: ۵۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۵

حوزه هنری کودک و نوجوان، درگذشت استاد مرتضی احمدی را به خانواده محترم آن مرحوم، جامعه هنری و علاقمندان پرشمارش تسلیت گفت. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:به گزارش روابط عمومی حوزه هنری کودک و نوجوان، در این پیام آمده است: إنا لله و إنا إلبه راجعون. زنده‌ياد استاد مرتضي احمدي از هنرمنداني است که بخشي از خاطرات شيرين چندين نسل از فارسي‌زبانان را ساخت. او در عمر طولاني و پرثمر خود، براي شادي هر يک از پدران، مادران و کودکان اين مرز و بوم هنرآفريني کرد و نتيجه اين محبت بي‌شائبه را نيز از مردم ديد. آن چنان که به قول خودش، تنها هنرپيشه‌اي است که در مرز نود سالگي با روايت مجموعه پويانمايي شکرستان، چندين برابر مشهورتر شد. حوزه هنري کودک و نوجوان به پاس سال‌ها تلاش و کوشش استاد مرتضي احمدی در شاد نمودن دل کودکان و نوجوانان ایرانی، آمرزش و رحمت خداوند بخشنده مهربان را براي روح ايشان مسئلت مي‌دارد و به خانواده آن مرحوم و جامعه هنري کشور، اين درگذشت را تسليت مي‌گويد. همچنين حوزه هنري کودک و نوجوان از همه بزرگترها و کوچکترهايي که مخاطب هنر او شده‌اند، درخواست مي‌کند با حضور در آيين بدرقه پيکر اين هنرمند پيشکسوت، گوشه‌اي از محبت خويش را به ايشان، نمايش دهند. گفتني است آیین تشییع‌ پیکر این هنرمند پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون ساعت 9 صبح روز چهارشنبه سوم دی‌ماه 1393، از مقابل تالار وحدت آغاز خواهد گشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) پايان مي‌پذيرد.
کد خبر: ۵۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۱

بدون شک دکتر محمود احمدی نژاد در هشت سال دوره ریاست جمهوری خود رکورد دار سفرهای خارجی و شرکت در محافل بین المللی می باشد. با این وجود در سال های گذشته تلاشی برای جمع آوری و نقل خاطرات سفرهای خارجی ایشان در رسانه ها نشده است. این در حالی است که حسب اخلاقیات شخصی ایشان، نکات قابل توجه و مهمی در تعاملات دکتر احمدی نژاد با افراد مختلف می باشد که از نقاط قوت ایشان و دولتمردان دولت گذشته بوده است. نکات قوتی که برخی ها از آن به عنوان پوپولیسم یاد می کنند؛ اما در واقع این نقاط قوت چیزی نیست جز خدمت به ملت و احترام به انسان و جایگاه او که باعث شده ایشان به طور خاص با اطرافیان خود ارتباط برقرار کرده و رفتار کند. میدان ۷۲ در جهت تدوین و انتشار بخشی از خاطرات سفرهای بی نظیر دکتر محمود احمدی نژاد، به سراغ محمد کدخدایی مترجم زبان چینی و دانشجوی ترم آخر دکترای ادبیات تطبیقی در دانشگاه زبان و فرهنگ پکن رفته است. محمد کدخدایی یکی از مترجمانی بوده که در خلال چهار روز سفر دکتر احمدی نژاد به چین و شرکت ایشان در اجلاس شانگهای، شب و روز و لحظه به لحظه با ایشان همراه بوده و خاطرات جالب و قابل توجهی از این همراهی روایت می کند. گفتنی است میدان ۷۲ خاطرات محمد کدخدایی از همراهی با دکتر احمدی نژاد در سفر چین را در چند بخش منتشر خواهد کرد. بخش چهارم خاطرات ایشان را در ادامه می خوانید: رییس جمهوری که چمدانش را خودش حمل می کرد یک خاطره جالبی که من همیشه برای دوستانم تعریف می کنم این است که خب محل اقامت خود رییس جمهور جایی بود که روسای جمهور همه کشورهای شرکت کننده در اجلاس شانگهای در آن اقامت داشتند و به هر کشوری یک ساختمان یا قسمتی از ساختمان را می دادند که رییس جمهور و همراهانش اقامت داشته باشند. با توجه به قدیمی بودن ساختمان هتل که در محل محافظت شده ای از چین وجود داشت تا اتاق آقای رییس جمهور پله های نسبتا زیادی داشت که برای رسیدن به اتاق باید از آن پله ها بالا می رفتیم. من دیدم که آقای احمدی نژاد یک چمدان نسبتا بزرگی را خودشان از این پله ها بالا می کشند، بلافاصله به محافظان اعتراض کردم و گفتم مگه شما محافظ نیستید؟ پس چرا ایستادید و رییس جمهور چمدان را خودش بالا می برد. محافظ ها در جواب گفتند ابن چمدان شخصی آقای رییس جمهور هست و ایشان اجازه نمی دهند ما کارهای شخصی ایشان را انجام دهیم و من دیدم اصلا این مساله برای محافظ های ایشان کاملا عادی هست. این رفتار آقای احمدی نژاد برای خدمتکاران و محافظان چینی که آنجا بودند خیلی عجیب بود که یک رییس جمهور جمهور خودش وسایل شخصی خود را حمل کرده و و از پله ها بالا ببرد. مطالعه نصف شب رییس جمهور حدود ساعت یک بعد از نصف شب بود که آقای رییس جمهور چراغ مطالعه ای برای مطالعه درخواست کردند. ما از اینکه آقای احمدی نژاد در این ساعت از شب می خواهند مطالعه کند و هنوز نخوابیدند خیلی تعجب کردیم. آنهم با توجه به اینکه ایشان از صبح اول وقت مشغول کار می شوند و بدون وقفه و استراحت مشغول هستند و تازه یک نصف شب به مطالعه می پردازند. این مساله حداقل بر روی خود ما که دانشجو بودیم بسیار تاثیر داشت و به خودمان می گفتیم که ما که دانشجو هستیم  و امکانات زیادی برایمان فراهم شده اگر در روز اینهمه کار می کردیم دیگر ساعت یک نصف شب به مطالعه نمی پرداختیم. وقتی همسر رییس جمهور فقط قرآن می خواند البته این خاطره مربوط به خودم نیست و خودم شاهد این مساله نبودم اما من از یکی از خانم هایی که به عنوان مترجم همسر رییس جمهور قرار داده شده بود شنیدم. در کشور چین به همسر روسای جمهور و وزرا امکانات خوبی و تقریبا در حد خود رییس جمهور داده می شود که به راحتی به بیرون رفته و به تفریح و خرید بپردازند و معمولا اغلب همسر روسای جمهور در زمان حضور در چین به تفریح و گردش و خرید می پردازند، اما مترجم همسر آقای احمدی نژاد می گفتند که ایشان تمام وقت در محل استراحت خود مشغول تلاوت قرآن کریم بودند و از امکاناتی که در اختیارشان گذاشته بودند استفاده نکردند.
کد خبر: ۵۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۱

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : صدای کفش‌هایش توی سالن می‌پیچد. یک جفت گیوه سفید که به خاطر بارانی که از صبح یک ریز می‌بارد خیس و کمی هم گلی شده. آهسته و مرتب قدم برمی‌دارد. وقت قدم برداشتن جوری به عصایش تکیه می‌دهد که انگار نه انگار روزگاری جوان بوده و برای رسیدن به زمین کشاورزی کل مسیر روستا را سرخوش و با پای پیاده طی می‌کرده. وارد کلاس می‌شود، روی نزدیک‌ترین صندلی می‌نشیند. صدای پچ پچ بچه‌ها توجهش را جلب می‌کند. به چهره‌های معصومشان نگاهی می‌اندازد و لبخند محوی برلبانش می‌نشیند. لبخندی پر از حسرت. حسرت روزهایی که دیگر بازنمی‌گردند... پیرمرد فارسی نمی‌داند. یکی از معلمان آذری زبان کنارش می‌نشیند و از او می‌خواهد داستانش را تعریف کند. داستانی که سال‌های سال در کتاب فارسی سوم دبستان جا خوش کرده بود و برای بسیاری از کودکانی امروز خودشان پدرو مادر شده‌اند، فداکاری را معنا می‌کرد. بله! جوانی که 54 سال پیش با از خودگذشتگی جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد، امروز در هشتاد و چهارمین پاییز زندگی‌اش کنار دانش‌آموزان دبستان قرآنی امام حسن مجتبی(ع) کرج نشسته تا یک بار دیگر داستانش را تعریف کند. داستان شبی که در آن با آتش‌زدن کت خود مانع از برخورد قطار با توده سنگی که از کوه فروریخته بود، شد و فرصت زندگی دوباره را به صدها نفر هدیه کرد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه البرز، « ازبرعلی حاجوی» که به نام «ریزعلی خواجوی» شهرت یافته است نام‌آشنای همه ایرانیان است. فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و برغم کتک خوردن، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد می‌کند. ریزعلی در توضیح داستان آن شب می‌گوید: این قصه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 ساله بودم بازمی‌گردد؛ یادم می آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم میهمان من شده بود؛ ساعت هشت شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندانشان به تهران می‌روند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود هفت کیلومتری منزلمان برسانم. وی ادامه می‌دهد: هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دوتونل به خاطر ریزش کوه مسدود شده است. با دیدن این صحنه ابتدا به این فکر کردم که اگر بخواهم کاری انجام دهم بدون شک برایم دردسرساز می‌شود و با تصور سئوال پیچ شدن توسط ماموران قطار به سمت منزل قدم برداشتم. هنوز چند قدمی از ایستگاه دور نشده بودم که یادم آمد قطاری که به سمت توده سنگ پیش می‌آید پر از مسافر است! پیرمرد اضافه می‌کند: با تصور چهره برخی از مسافرانی که در قطار مرگ آرام و بی‌خبر نشسته بودند، راه خود را به سمت ایستگاه تغییر دادم و با خودم گفتم «هر چه بادا باد». قهرمان کتاب فارسی سوم دبستان ما می‌گوید: با توجه به این که قطار چند دقیقه‌ای می‌شد که از ایستگاه حرکت کرده بود، برای این که بتوانم جلوی حرکت آن را بگیرم، چاره‌ای جز آتش‌ زدن کتم پیدا نکردم. بنابراین کتم را بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار حرکت می‌کردم و به راننده علامت می‌دادم. خواجوی گفت: وقتی دیدم که راننده متوجه نمی‌شود، با تفنگ شکاری که همراهم بود یکی دو گلوله شلیک کردم که با صدای شلیک گلوله راننده متوجه شد و قطار را کم‌ کم متوقف کرد. قهرمان فداکار داستان درحالی‌که چشم‌های خیسش را با دستمال پاک می‌کند می‌گوید: با توقف قطار همه مأموران و مسافران با تصور این که من دزد هستم و یا قصد مردم آزاری دارم از قطار بیرون ریختند مرا تا جایی که می توانستند کتک زدند ولی بعد از آن‌که جریان را برایشان توضیح دادم به شدت به شعف آمده بودند و به هر شکلی که می توانستند از من تشکر کردند. وی ادامه داد: حالا بیش از نیم قرن از آن اتفاق می‌گذرد و من هر روز با خودم فکر می‌کنم که اگر آن شب باجناقم قصد سفر به تهران را نمی‌کرد و من توده‌های سنگ ریخته شده بر روی ریل قطار را نمی‌دیدم چند خانواده داغدار می‌شدند؟؟ خواجوی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با گلایه از دو اشتباهی که در انتشار داستان وی در کتاب فارسی سوم دبستان رخ داده بود می‌گوید: در آن داستان اسم من «ریزعلی خواجوی» قید شده بود در حالی که اسم واقعی من « ازبرعلی حاجوی» است، دوم این‌که در آن کتاب نوشته شده بود که من پیراهنم را برای نجات جان مسافران در آورده و به آتش می‌کشم، این درحالی است که آن شب من پیراهن به تن داشتم و با بستن کتم بر روی چوب مشعل ساختم و جلوی حرکت قطار را گرفتم. حذف کامل داستان دهقان فداکار از کتاب‌های درسی یکی دیگر از گلایه‌ها خواجوی است و با ناراحتی درباره‌اش توضیح می‌دهد: من نمی‌دانم چرا درس دهقان فداکار از کتاب‌های درسی حذف شده است؛ مسوولان به جای آنکه حمایت کنند بخش‌های زیادی از آن ماجرا را از کتب درسی برداشته‌اند و تنها به بخش کوچکی از آن در داستان فداکاران اشاره کرده‌اند. وی در پاسخ به این سئوال که اکنون کجا زندگی می‌کند و منبع درآمدش از کجاست می‌گوید: من و خانواده‌ام چندین سال پیش از روستای «قالاچق» که از توابع شهرستان میانه است به کرج نقل مکان کردیم و از آن زمان تاکنون در منطقه حصارک کرج زندگی می‌کنیم و در خصوص منبع درآمدم نیز باید بگویم من 15 سال پیش به استخدام راه آهن درآمدم و درحال حاضر حقوق بگیر دولتم! وی ادامه داد: هرچند زندگی برای من و همسرم در فضای یک زیرزمین بسیار دشوار است ولی چون خدا این را برایمان مقدرکرده شاکریم و گلایه‌ای نداریم. قهرمان دیروز اضافه می‌کند: خدا به من 43 نوه و 32 نتیجه داده که هرکدام اگر ماهی یک بار هم به منزلم بیایند مسلماً حقوق 600 هزار تومانی راه آهن حتی جوابگوی میوه و چای آنها هم نمی‌شود. از او می‌پرسم اگر دوباره چنین اتقاقی بیفتد حاضر هستی برای نجات جان دیگران زندگی خودت را به خطر بیاندازی؟ ریزعلی قاطع جواب می‌دهد اتفاق آن شب خداوند به من نظر داشت؛ چراکه منی که اصلاً اهل سیگار نبودم شب آن حادثه به طور اتفاقی کبریت در جیب داشتم تا وسیله‌ای شود برای نجات جان مسافران قطار. تمام زندگی امتحان الهی است و من تلاش می‌کنم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم. ریزعلی درجواب این سوال که آن شب که می‌خواستی جان مسافران را نجات دهی آیا به شهرت و محبوبیت بعد از اتفاق فکر کردی جواب می‌دهد: به هیچ وجه، اتفاقاً از این می‌ترسیدم که کارکنان راه آهن واکنش بدی نشان دهند و فکر این که ممکن است روزی اسمم در کتاب‌های درسی جای بگیرد و همه مرا بشناسند حتی به ذهنم هم خطور نکرد. دهقان فداکار در پاسخ به این سوال که فداکارترین فردی که در زندگیت می‌شناسی چه کسی است نیز می‌گوید: حسین فهمیده فداکارترین فردی است که می‌شناسم چون علی‌رغم سن کم‌اش آگاهانه و از روی انتخاب از جان خود گذشت و با رفتن به زیر تانک دشمن جان همرزمان خود را نجات داد. وی در پایان به معلمان و کسانی که وظیفه پرورش دانش‌ آموزان را به عهده دارند نیز توصیه کرد: با تمام توان برای تربیت مناسب دانش‌ آموزان تلاش کنند؛ چراکه آینده مملکت اسلامی به دست آنها است. داستان‌های زیادی در کتاب‌های فارسی بود که شاید تا سال‌ها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستان‌هایی که نمی‌توان آنها را فراموش کرد و به راحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچه‌ها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمه‌شان زندگی کنند. انگار قرار است خاطرات و نوستالژی‌های مشترک نسل‌ها از بین برود و آنها که «دهقان فداکار» می‌خواندند، همچون خود «ازبرعلی » کم‌کم نسلشان منقرض و داستان‌های نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود. با تمام این نامهربانی‌ها باید خوشحال باشیم که هرچند که داستان کامل دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یک‌بار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانه‌ها تعریف می‌کند. گزارش از: المیرا اگیر خبرنگار ایسنای منطقه البرز
کد خبر: ۴۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵