« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
گزارش
«متأسفانه افزایش قیمت اقلام، محصولات لبنی و حتی میوه‌ها در حالی رقم می‌خورد که نه تنها یارانه‌های دولتی افزایش نیافته بلکه سیاست‌های دولت به سمت حذف یارانه‌ها در میان اقشار مختلف جامعه پیش می‌رود.»
کد خبر: ۱۶۲۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۲۳

کد خبر: ۱۴۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۶

به نقل از العالم؛
صدام که ده سال پیش، در سحرگاه عید قربان سال 2006، به دار آویخته شد، پای چوبۀ دار، آخرین سخنان خود را دربارۀ ایران و ایرانیان بر زبان آورد.
کد خبر: ۱۴۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۳

حجت الاسلام بزرگواری عنوان کرد؛
ما شهرستانی ها را که با دلی ساده و عملی صادقانه برای دفاع از ولایت و رهبری و خط رهبری و امام از آن ها حمایت می کنیم فقط به عنوان سیاهی لشکر قبول دارند.
کد خبر: ۱۴۱۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۳

کد خبر: ۱۴۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۲

نماز عید قربان صبح امروز با حضور گسترده زائران و مردم خداجو در لنده و دیگر شهرها و بخشهای استان کهگیلویه و بویر احمد اقامه شد.
کد خبر: ۱۴۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۲

کد خبر: ۱۴۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۲

پیام؛
عید قربان عید نزدیک شدن دل‌هایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.
کد خبر: ۱۴۱۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۲

دولت سوریه با آتش بس موافقت شده آمریکا و روسیه و اجرای آن از روز دوشنبه این هفته موافقت کرد.
کد خبر: ۱۴۰۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۰

کد خبر: ۱۴۰۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۰

معاون فرماندار لنده عنوان کرد؛
جلسه هماهنگی و برنامه ریزی بزرگداشت دهه امامت و ولایت با حضور اعضا و معاون فرماندار در محل سالن جلسات فرمانداری شهرستان لنده برگزار گردید.
کد خبر: ۱۴۰۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۷

روحانی در نشست هیأت دولت:
رئیس‌ جمهوری با گرامیداشت سالگرد شهادت مظلومانه حجاج مظلوم بیت‌الله الحرام گفت: دولت و نظام جمهوری اسلامی ایران هرگز از خون این شهیدان مظلوم نخواهد گذشت و به پیگیری های حقوقی و سیاسی خود برای احقاق حقوق آنان ادامه خواهد داد.
کد خبر: ۱۴۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۷

مدیرکل سازمان تبلیغات اسلامی کهگیلویه و بویرحمد از برگزاری اعیاد دهه ولایت با حضور مبلغ و واعظ برجسته کشوری در استان خبر داد.
کد خبر: ۱۳۹۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۶

خواهر غضنفر رکن آبادی سفیر سابق ایران در لبنان گفت: عربستان مقصر است و باید راجع به سرنوشت برادرم پاسخگو باشد.به گزارش پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir "ایران رکن آبادی" روز چهارشنبه درباره سرنوشت برادرش در عربستان گفت: عربستان مقصر است و تا الان هم حاضر نشده است که کمیته حقیقت یاب را تشکیل دهد. وی گفت: مسولان و دولتمردان باید درخصوص سرنوشت برادرم مذاکره و مطالبه رسمی از عربستان داشته باشند تا عربستان مجبور به پاسخگویی رسمی شود. خواهر رکن آبادی ادامه داد: من هم امروز مطالبی درباره زنده بودن برادرم شنیدم که این صحبت ها حاکی از آن است که حقیقتا ردی پیدا شده است. وی گفت: همچنان که قبلا آقای لاریجانی رییس مجلس و آقای بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی هم گفتند ، وی زنده دیده شده است. خواهر رکن آبادی افزود: بنابراین عربستان راجع به سرنوشت برادرم باید پاسخگو باشد چرا که هر چه جلوتر رفتیم در واقع این موضوع و این گمانه خیلی قوی تر شد که ایشان زنده است . وی ادامه داد: عربستان وقتش درباره پاسخگویی در خصوص زنده بودن برادرم تمام شده و با توجه به مشخص شدن 29 نفر که در عرستان دفن شده اند و عدم وجود برادرم در بین آنها، این فرضیه را خیلی قوت بیشتری می بخشد که ایشان زنده است. خواهر رکن آبادی تاکید کرد: عربستان باید از لحاظ حقوقی پاسخگو باشد. وی یادآور شد: حدود 5 هفته پیش از پدر و مادر من آزمایش ژنتیک گرفتند و با اجسادی که داخل ایران بود و کسانی که آنجا دفن شده بودند مقایسه کردند که برادرم را پیدا نکردند. وی درباره این سوال که تحلیل شما از پیدا نشدن برادرتان چیست با توجه به اینکه یک تحلیل این است که وی ربوده شده است، گفت: تحلیل ما هم این است. ایشان به بیمارستان می رود و با توجه به اینکه بیانیه حج را وی خواند، در همان ساعت های اولیه شناسایی می شود و حتما وی ربوده شده است. خواهر رکن آباد تاکید کرد: وی حتما زنده است. فرد مشهوری که بیانیه حج را قرائت کرده است و بسیار مورد توجه سرویس های اطلاعاتی بوده و حتی مورد تعقیب هم بوده است، در آن بهم ریختگی ربوده شده است.وی ادامه داد: سرویس های اطلاعاتی طراح دارند و کار امنیتی انجام می دهند. بنابراین از بیمارستان وی را می برند. خواهر رکن آبادی گفت: آخرین تماس ما در روز قبل از عرفه بوده است و تلفنی صحبت کردیم و در روز عرفه یک ارتباط وایبری داشتیم که بعد از آن تماس قطع می شود تا اینکه شاهد برنامه ایشان از تلویزیون بودیم که آن بیانیه را قرائت کردند و روز عید قربان آن حادثه و فاجعه منا اتفاق افتاد. وی ادامه داد: از ساعت 2 خبر رسمی اعلام کرد که چنین فاجعه ای اتفاق افتاد و خیلی تلاش کردیم که موفق به تماس با ایشان نشدیم و هرکس شایعه ای می کرد که وی را آنجا دیده اند یا صدایش را شنیده اند ولی گفتیم که تا خودمان صدایش را نشویم این حرف ها را قبول نداریم که متاسفانه خبری از ایشان نشد. خواهر رکن آبادی گفت: ولی همه گمانه ها به طرف این قضیه پیش رفت که کار سرویس های اطلاعاتی است هرچه جلوتر رفتیم این گمانه قوی تر شد و ادله ای نداشتند به اینکه ایشان مرده است. وی در مورد اینکه آیا فکر می کنید که برادرتان داخل عربستان است گفت: تحلیل ها مختلف است و نمی دانم . البته می دانیم که اسراییل بشدت دنبال ایشان بوده است. وی ادامه داد: اسراییلی ها از زمانی که وی در لبنان سفیر بود به دنبال او هستند که در آنجا موفق به ترور برادرم نشدند و چند طرح ترور دیگر هم داشتند که رسانه ای نشد تا اینکه در این فاجعه منا آنها از این بهم ریختگی استفاده کردند و برنامه خود را اجرا کردند. وی درمورد روحیه خانواده برادرش گفت: به هر حال خانواده همه می دانند که وی در مسیر شهادت بوده است و سالها اعلام می کرد که در جبهه های حق علیه باطل باید شهید می شدم و بارها صحبت می کرد که من عمر زیادی کردم و دائم این حرف را تکرار می کرد و به ما توصیه می کرد که بیشتر خدمت کنیم و دنیا جای ماندن نیست. منبع: خبرگزاری ایرنا
کد خبر: ۷۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۲۱

خطیبان جمعه کهگیلویه و بویراحمد در آیین سیاسی عبادی نماز جمعه این هفته ، حوادث مرگبار رخ داده برای حجاج بویژه حادثه دوم مهر 94 را نشانگر بی کفایتی متولیان و مسوولان آل سعود دانستند
کد خبر: ۷۳۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۳

زمانی که مراسم به پایان خود نزدیک می‌شد و به عنوان حسن ختام برنامه، احمدی‌نژاد خطاب به حاضران گفت که چند دعا می‌کنم و شما آمین بگویید. احمدی‌نژاد این‌گونه دست به دعا برداشت: "انشاالله ظلم، نامردی و مال مردم‌خوری ریشه‌کن شود. "  به گزارشپایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، ساعت 19، اینجا خیابان شهید شیرازی تهران(آبشار)، مسجدمحمدیه. قرار است تا لحظاتی دیگر مردی پای به مسجد بگذارد که 2 سالی می‌شود از صندلی ریاست جمهوری برخاسته و جای خود را به دکتر "حسن روحانی" داده است.  **طبق برنامه ریزی قبلی، احمدی نژاد سخنران مراسمی تحت عنوان  "دفاع مقدس در برابر نفوذ شیطان" است.  **نماز مغرب و عشا اقامه شده و همه‌چیز برای استقبال از رئیس دولت‌های نهم و دهم آماده است. هوا به شدت گرم و چیزی که بیش از همه توجه را به خود مشغول و تا حدی کلافه می‌کند، ازدحام جمعیت است.  **صدای ولوله می‌آید؛ بله خودش است؛ ناگهان صدای شعارها بلند می‌شود؛ همان شعار معروف. "به جون هر چی مرده احمدی برمی‌گرده!"  **"محمود احمدی‌نژاد" که به نماز نرسید و به صورت فرادی نمازش را ادا کرده بود، با همراهی "مجتبی ثمره هاشمی" و در میان انبوه مردم و عکاسان وارد حیاط مسجد می‌شود.  **"احمدی دلاور یاور خط رهبر"؛ "احمدی بیا؛ احمدی بیا". این‌ها شعارهایی بود که در استقبال از رئیس دولت سابق سر داده می‌شد.  **شعارهایی که بوی انتخابات مجلس یا شاید ریاست‌جمهوری 96 را می‌داد و نشان از عزم جزم هواداران احمدی‌نژاد برای استقبال از آفتابی‌شدن او در حال و هوای سیاست ایران بود. **پس از عرض خوش‌آمدگویی به احمدی‌نژاد از سوی "حجت‌الاسلام محمدی" امام جماعت مسجد محمدیه، مجری برنامه پشت تریبون رفت و خطاب به احمدی‌نژاد گفت: "ما می‌گوییم دکتر احمدی‌نژاد اما شما برای ما همان "حاج محمود" جبهه‌ها هستی." **پس از آن، احمدی‌نژاد پشت تریبون قرار گرفت و صحبت‌هایی را پیرامون عید قربان ، دفاع مقدس و نقش انقلاب اسلامی ایران در استکبارستیزی بیان کرد. **سخنرانی احمدی‌نژاد در داخل حیاط مسجد برای خیل مردم به نمایش گذاشته شده بود. **احمدی‌نژاد در بخشی از اظهارات خود گفت: "آن‌هایی که خدایی کار نمی‌کنند، هرچه قدر هم که حنجره‌های خود را پاره کنند باز هم دروغ می‌گویند." **وی در بخشی از اظهارات خود درباره سرنوشت "صدام حسین" دیکتار مخلوع عراق، ابراز کرد: "دیدیم که آمریکایی‌ها چگونه ریختند و ترتیب صدام را دادند." این اظهارات خنده حضار را در پی داشت! **در ابتدا همهمه حاضران، شنیدن اظهارات احمدی‌نژاد را برای ما سخت کرده بود اما هرچه‌قدر که جلوتر می‌رفتیم، فضا آرام تر و بهتر شد. **رئیس‌جمهور سابق کشورمان درخصوص آرمان خود برای ارتباط با جهان گفت: "هدف ما احترام متقابل و کمک به صلح جهانی است." **در حاشیه این مراسم، هفته‌نامه "هزاره سوم" که به طور ویژه و تک‌برگی برای این برنامه به چاپ رسیده بود، میان حضار دست به دست می‌شد و مردم در پاره‌ای از اوقات، بی‌توجه به اظهارات احمدی‌نژاد، مشغول واکاوی ویژه‌نامه می‌شدند. **در میانه‌های اظهارات احمدی‌نژاد، "غلامحسین الهام" از مشاورین احمدی‌نژاد در دولت دهم، وارد حیاط مسجد شد. **کم‌کم مراسم به پایان خود نزدیک می‌شد و به عنوان حسن ختام برنامه، احمدی‌نژاد خطاب به حاظران گفت که چند دعا می‌کنم و شما آمین بگویید. احمدی‌نژاد این‌گونه دست به دعا برداشت: "ان شاالله ظلم، نامردی و مال مردم‌خوری ریشه‌کن شود. "مردم هم با آمین‌های بلند و یک‌صدای خود، مهر تأییدی بر آرزوی احمدی‌نژاد زدند. **با پایان مراسم، خودمان را از ترس لِه شدن در ازدحام جمعیت، سریعا به جلوی درب مسجد رساندیم.  **منتظر بودیم که احمدی‌نژاد از مسجد خارج شود. "مجتبی ثمره هاشمی" و سپس "علی‌اکبر جوانفکر" از چهره‌های نزدیک به رئیس  دولت‌های نهم و دهم، زودتر از رئیس‌شان، مسجد را ترک کردند. **بار دیگر و با آمدن احمدی‌نژاد به جلوی مسجد، ولوله‌ها و شعار‌ها سر به آسمان کشید. "ابوالفضل علمدار احمدی را نگه دار" شعاری بود که مردم با آن احمدی‌نژاد را بدرقه کردند. **50 متر جلوتر از مسجد، مجتبی ثمره هاشمی ایستاده بود. به سراغ او رفتیم تا سوالاتی را از وی، پیرامون فعالیت‌های انتخاباتی احمدی‌نژاد و حال و روز "اسفندیار رحیم مشایی" و "حمید بقایی" بپرسیم اما انگار ثمره هاشمی هم رسم خندیدن به سوالات خبرنگاران را به خوبی از احمدی‌نژاد فراگرفته بود و تنها به همین یک جمله اکتفا کرد: "من اصلا مصاحبه نمی‌کنم."
کد خبر: ۷۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۲

شادی عید برای کسانی است که از بند خودخواهی‌‌ رها شده و توانسته باشند دوست بدارند، ببخشند و فداکاری کنند
کد خبر: ۷۲۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۱

حجت الاسلام الهی نیا :متاسفانه در سال همدلی و هم زبانی ،همایشها و سخنانی بر زبان جاری می شود که بوی توطئه و فتنه می دهند
کد خبر: ۷۲۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۳۰

اعضای بدن نوجوان روستایی که در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود پس از پیوند به 6 بیمار نیازمند، جان دوباره‌ای به آنها بخشید. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : این نوجوان 17 ساله که« محمد احمدی» نام داشت وقتی همراه پسرخاله‌اش سوار بر موتور به مراسم عروسی یکی از بستگان می‌رفتند بر اثر انحراف به چپ یک خودرو جان باختند. اهالی روستای گنجه‌ای بزرگ شهرستان بویر احمد در تکاپوی برگزاری عید بزرگ قربان بودند. ساعتی بعد خبر تصادف دو نفر از جوانان اهالی روستا همه را نگران کرده بود. خبر دهان به دهان چرخید و مشخص شد محمد نوجوان 17 ساله روستا که به همراه پسرخاله‌اش سوار بر موتور به یکی از روستاهای اطراف برای شرکت در مراسم عروسی می‌رفتند با یک خودرو تصادف کرده‌اند.صفدر احمدی پدر محمد که اهدای اعضای بدن پسرش را کاری پسندیده در راه خدا می‌داند از روز حادثه و رضایت برای اهدای اعضای بدن محمد این‌گونه می‌گوید: «خدا به من و همسرم 7 فرزند عطا کرده‌است، محمد فرزند سوم ما بود. راننده تاکسی هستم و با مسافرکشی خرج زندگی را تأمین می‌کنم. محمد پسر باهوشی بود و سعی می‌کرد با درس خواندن و کسب نمرات عالی زحمات من را جبران کند. همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند و اهالی روستا روز مراسم خاکسپاری او از کمک‌ها و محبت‌های پسرم تعریف می‌کردند، روز حادثه وقتی اهالی روستا خبر تصادف محمد را به من دادند سراسیمه خود را به بیمارستان شهید بهشتی یاسوج رساندم؛ چند نفر از اهالی، پسرم و پسرخاله‌اش را به بیمارستان رسانده بودند. هنوز در شوک شنیدن این خبر بودم که متوجه شدم پسرخاله محمد همان لحظه اول تصادف کشته شده است. محمد و پسرخاله‌اش قرار بود به جشن عروسی یکی از بستگان بروند و در بین راه خودروی پرایدی پس از انحراف با آنها برخورد کرده بود. پسرم را به اتاق عمل برده بودند و من و همسرم دست به دعا برداشته بودیم، چند ساعت بعد یکی از پزشکان بیمارستان به ما گفت تلاش‌ها بی‌نتیجه است و محمد مرگ مغزی شده است. تا به آن روز با مرگ مغزی آشنایی نداشتم و احساس می‌کردم نفس کشیدن پسرم دلیل زنده بودن او است. این واقعیت تلخ را نمی‌توانستیم بپذیریم تا اینکه مسئول پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی یاسوج با تشریح مرگ مغزی پسرم از ما خواست تا اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنیم.»مرد با یادآوری لحظات دشوار تصمیم‌گیری برای اهدای اعضای بدن پسرش گفت: «تصمیم بسیار سختی بود اما وقتی در بیمارستان بیمارانی را دیدم که به خاطر از کار افتادن عضو حیاتی بدنشان سال‌ها با سختی زندگی می‌کردند تصمیم گرفتم تا سهمی در زندگی بخشیدن به آنها داشته باشم. روز عید قربان بود و همه در تدارک جشن عید و قربانی کردن در راه خدا بودند، من چیزی نداشتم تا قربانی کنم و تصمیم گرفتم پسرم را در راه خدا بدهم. داستان حضرت ابراهیم(ع) را بارها از زبان پدرم شنیده بودم. او به فرمان خدا تصمیم داشت تا اسماعیل‌اش را قربانی کند، احساس کردم لحظه امتحان من هم فرارسیده است و باید از این امتحان بزرگ سربلند بیرون بیایم. با همسرم موضوع را مطرح کردم و گفتم روز عید قربان با اهدای اعضای بدن محمد می‌توانیم به چند بیمار نیازمند عیدی دهیم، همسرم پذیرفت و همه اعضای بدن او را به بیماران نیازمند بخشیدیم، از اینکه سهم کوچکی در زندگی بخشیدن به چند بیمار نیازمند داشتیم خوشحالیم اما جای خالی محمد هیچگاه برای ما پر نخواهد شد.   شفا انلاین
کد خبر: ۴۸۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۵

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت شيخ محمد صادق تخت فولادي است. قدوه السالکین مرحوم حاج محمد صادق مشهور به تخت فولادی از عرفای بزرگ قرن سیزدهم و استاد سیر و سلوک مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی رحمة الله علیه است كه در اواخر سلطنت فتحعلیشاه قاجار زندگی می کرده اند. در اوایل جوانی به کار رنگرزی اشتغال داشته و به کمک چند شاگرد کارگاه رنگرزی را اداره می کرده اند. عادت آن مرحوم در جوانی این بود که با وجود ناامنی حاکم به شهر هر روز عصر با شاگردان برای تفریح از شهر اصفهان خارج می شدند. آشنایی با بابا رستم روزی به هنگام غروب که از دروازه شهر به طرف شهر باز می گشتند، در بین راه در قبرستان تخت فولاد از دور چشمشان به پیرمردی می افتد که سر بر زانوی تفکر نهاده و در خود فرو رفته بود مرحوم  حاجي (تخت فولادي) به شاگردان خود می گویند: هنوز تا غروب وقت زیادی است برویم و قدری با این پیر شوخی و مزاح کنیم پس از فرا رسیدن غروب به شهر باز می گردیم . به پیرمرد نزدیک می شوند و سلام می کنند پیرمرد سر برداشته جواب سلام می دهد و دوباره سر به زانو می گذارد. می پرسند اسم شما چیست؟ از کجا آمده اید؟ چکاره هستید؟ پیر جوابی نمی دهد، مرحوم حاجی با ته عصایی که در دست داشته به شانه پیرمرد می زنند و می گویند: انسانی یا دیوار که هر چه با تو صحبت می کنیم جوابی نمی دهی؟ باز هم جوابی نمی شنوند. لاجرم ایشان به همراهان می گویند برگردیم برویم ایستادن بیش از این نتیجه ای ندارد. چند گامی که از پیرمرد دور می شوند آن مرد بزرگ سر بر میدارد و به مرحوم حاج محمد صادق می فرماید: عجب جوانی هستی، حیف از جوانی تو! و دیگر حرفی نمی زند. مرحوم حاج شیخ محمد صادق با شنیدن این کلمات دیگر خود را قادر به حرکت نمی بیند، می ایستد و کلید دکان را به شاگردان می دهد. سپس خود برمی گردد و در خدمت پیر می نشیند. تا سه شبانه روز پیر سخنی نمی گوید جز اینکه هر چند ساعت یکبار بر سبیل استفهام می فرماید: اینجا چه کار داری؟ برخیز و به دنبال کار خود برو. بعد از سه شبانه روز پیر روشن ضمیر به مرحوم حاجی می فرماید: شغل شما چیست؟ می گوید رنگرزی، پیر می فرماید: پس روزها برو به کسب خود مشغول باشد و شبها اینجا نزد من بیا. مرحوم حاجی به دستور پیر عمل می کند روزها به شغل رنگرزی مشغول بوده و شبها با درآمد روزانه خود به خدمت پیر که نامش (بابا رستم بختیاری) بود می آمده است. آن پیر بزرگوار نیز وجوه مزبور را کاملا به فقرا ایثار می کرد. حتی اعاشه مرحوم حاج محمد صادق نیز از قبل مرحوم بابا رستم تأمین می گردید. پس از یکسال مرحوم بابا رستم می فرماید دیگر رفتن شما به دکان رنگرزی ضروری نیست، همین جا بمانید. مرحوم حاجی در آن محل که امروز به نام تکیه مادر شازده در قبرستان تخت فولاد اصفهان معروف می باشد، می ماند. مدت یکسال تمام شبها را به تهجد و عبادت و روزها را به ریاضت می گذراند. پس از یکسال در روز عید قربان مرحوم بابا به مرحوم حاجی می فرمایند: امروز به شهر بروید. به منزل فلان شخص مراجعه کنید و جگر گوسفندی را که قربانی کرده اند بگیرید. بعد در ملا عام هیزم جمع کنید، و با جگر گوسفند اینجا بیاورید. شخصی را که مرحوم بابا رستم نام برده بودند کسی بود که مرحوم حاجی محمد صادق با ایشان از قبل میانه خوبی نداشتند. به این علت مرحوم حاجی جگر گوسفندی را از بازار خریداری می کنند. قدری هیزم هم از نقاطی خلوت جمع آوری می کنند و با خود می برند. چون به خدمت بابا می رسند، ایشان با تشدد می فرمایند: هنوز اسیر هوی و هوس خود هستی و خلق را می بینی جگر را خریدی و هیزم را از محل خلوت جمع نمودی. سالی دیگر می گذرد یک روز که مرحوم حاجی برای انجام حاجتی به شهر می روند در راه مقداری کشمش خریده و می خورند. پس از مراجعت مرحوم بابا با تغیر و تشدد می فرمایند: هنوز هم گرفتاری هوای نفسی. مرحوم حاجی می فرمایند آنگاه تصمیم گرفتم چند ساعتی از نزد ایشان دور شوم بلکه غضب مرحوم بابا فرو نشیند. ولی به محض آنکه راه افتادم از اطراف بر من سنگ باریدن گرفت ناگاه مرحوم بابا با صدای بلند فرمودند: دو سال است زحمت تورا کشیده ام کجا می روی؟ برگشتم و فهمیدم که غضب ایشان بر حسب ظاهر خشم و غضب است ولی در باطن جز رحمت و محبت چیزی نیست. یک روز مرحوم بابا رستم به مرحوم حاجی می فرمایند: بروید شهر مقداری ماست بخرید و بیاورید، مرحوم حاجی طبق دستور عمل می کنند. در مراجعت با یکی از سوارهای حکومتی برخورد می کنند. سوار از ایشان می خواهد که لباسها و اسبش نگهداری کنند تا او در رودخانه شنا کند، مرحوم حاجی می فرمایند وقت ندارم و باید بروم آن مرد جاهل با دسته تازیانه به سر حاجی می زند طوری که سر ایشان می شکند و ماستها می ریزد مرحوم حاجی با سکوت در کنار رودخانه خود را تمیز می کنند. مجددا ماست می خرند و مراجعت می نمایند. مرحوم بابا علت تأخیر را جویا می شوند مرحوم حاجی قضیه را شرح می دهند. مرحوم بابا سؤال می کنند شما چه عکس العملی نشان دادی؟ مرحوم حاجی می گویند: هیچ نگفتم و جزای عمل او را به خدا واگذار نمودم. می فرمایند: کار خوبی نکردی، برای اینکه او سر شما را شکسته به خدا واگذارش نمودی. فورا با عجله برگرد و با او تغیر و تشدد نمامرحوم حاجی فورا برمی گردند. ولی هنگامی که کار از کار گذشته و اسب او را بر زمین زده و هلاکش کرده بود. حضرت «محمد صادق تخت فولادي» چند سالى در خدمت حضرت «بابا رستم»، به رياضتِ خود ادامه داده شبها را تا صبح بيدار و به عبادت مشغول بوده است. خودِ ايشان فرموده است : «هر زمان كه خواب بر من غلبه مى‌كرد، حضرت «بابا» مى فرمود : صادق اينجا محل خواب نيست ، اگر مى خواهى بخوابى به خانه خود برگرد.» حضرتِ «تخت فولادي» فرموده بود: پاى حضرت «بابا» بر اثر زياد ايستادن، جهتِ عبادت و نماز از قدرت افتاده بود، به طورى كه در موقع حركت مى شَليد و به سببِ بيدارى مداوم نيز يك چشمشان ديد خود را از دست داده بود. لذا ايشان به لهجه‌ي بختيارى با خداوند مناجات و عرض مي‌كرده است: «خدايا شلم كردى، كورم كردى ديگر از من چه مى خواهى؟» مرگ بابا رستم اين وضع ادامه داشته تا بعد از چند سال كه روزى حضرت بابا به حضرتِ «حاج محمد صادق» مى فرمايد: آرزو دارم به سفر حج مشرَّف شوم ولى استطاعت بدنى و قدرت راه رفتن ندارم. «حاج محمد صادق»، مى فرمايد: من شما را به پشت مى گيرم و به مكه مى‌برم. حضرتِ «بابا» مى‌پذيرد. از «اصفهان» لباسِ احرام تهيه مى‌كند و حضرتِ «محمد صادق» ايشان را بر پشت مى گيرد و به عزمِ سفرِ خانه‌ي خدا راه مى‌افتند. وقتى كه به «شاه رضا» كه 14 فرسنگ با «اصفهان» فاصله دارد مى‌رسند، حضرت «بابا» مى فرمايد: عمر من به پايان رسيده است. امشب من خرقه تُهى خواهم كرد. مرا غسل دهيد و با اين لباس احرام مرا كفن و دفن كنيد سه شبانه روز بر قبر من بيتوته و قرآن تلاوت كنيد و بعد برگرديد. حضرت حاج محمد صادق مطابق دستور عمل مى‌كند و بعد از انجام مراسم به اصفهان باز مي‌گردد و سال ديگر به نيابت حضرتِ «بابا» به قصدِ زيارت خانه‌ي خدا از «اصفهان» حركت مى‌كند. طی کردن شبی سرد در زمستان با ذکر خدا شخصى كه با ايشان همسفر بود نقل كرده است كه: نزديكِ «شيراز» در كاروانسرايى فرود آمديم. هوا سرد و برفى بود. حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» روىِ سكوىِ دربِ ورودىِ كاروانسرا، پوست را افكندند، و نشستند. ساير كاروانيان عرض كردند هوا سرد است و اينجا گذرگاهِ حيوانات درنده است. بهتر است كه به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد. ولى ايشان در جواب فرموده بودند: «در داخلِ كاروانسرا آب نيست» و به جوى آبى كه در خارج از كاروانسرا جريان داشت اشاره فرموده و گفته بودند «اينجا براى من بهتر است». هنگامِ غروب، صاحبِ كاروانسرا به مسافرين مى‌گويد كه ما معمولاً سرِ شب دربِ كاروانسرا را مى‌بنديم و تا صبح باز نمى‌كنيم. اگر ايشان بيرون بمانند احتمال دارد سرما و حيوانات درنده به ايشان آسيب برسانند. مسافرين از راه محبّت تصميم مى‌گيرند كه علي‌رَغْمِ مخالفتِ حضرتِ «حاج محمد صادق» دسته‌جمعى گوشه‌هاى پوستِ تخت را بگيرند و ايشان را به داخل كاروانسرا منتقل كنند. ولى همسفرِ مزبور كه به احوالِ ايشان آشنا بوده است مى‌گويد ايشان از اشخاص معمولى نيستند و اگر بر خلافِ ميلِ ايشان حركتى كنيم كه عصبانى و ناراحت شوند حتماً صدمه خواهيم خورد و خود مجدداً به خدمتِ  «حاج محمد صادق» مي‌رسد و عرض مى‌كند كه: «اين مردم شما را نمى‌شناسند و به احوالِ شما وارد نيستند و از راه محبّت و نوع‌دوستى قصد دارند كه علي‌رغمِ ميلِ شما، شما را به داخل ببرند. من مى‌دانم كه بر اثر اين عمل صدمه مى‌خورند، پس شما خودتان لطف كنيد و به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد و راضى نشويد افرادى كه باطناً نيّتى جز خيرخواهى ندارند صدمه ببينند». حضرتِ «محمد صادق» مى پرسند: «نگرانيشان از چيست؟» عرض مى‌كند: «يكى سردى هوا است كه ممكن است شما را از بين ببرد و ديگر وجودِ حيوانات درنده است كه در اين نواحى مختلف وجود دارد». حضرت «محمد صادق» به آن همسفر مى‌گويد: «دستت را به سينه من نزديك كن». آن همسفر گفته است: «به محضِ اينكه دستم را به سينه ايشان نزديك كردم گوئى به ديگ جوشانى دست كرده‌ام و از شدت حرارت احساس تألُّم كردم». حضرتِ «محمد صادق» فرمود : «به اينها بگو آيا ذكرِ خداوند به اندازه ده سير زغال گرمى ندارد! اما در مورد حيوانات درنده هم تا خواست خداوند نباشد زيانى نمى رسانند. هرچه بشود به اذنِ حق و به اراده‌ي او است. من در زمين و آسمانها از حيوانات نمى ترسم.» صبحِ روز بعد كه دربِ كاروانسرا را باز مى‌كنند مى‌بينند برفِ فراوانى باريده است، ولى در جلوي سجاده‌ي حضرتِ «محمد صادقِ تخت فولادي» برف نيست. ظاهراً حيواناتى كه در طولِ شب جلوي سجاده نشسته بوده‌اند مانع شده‌اند كه برف در آن قسمت به زمين بنشيند. آثارِ پاهاى حيوانات نيز بر روى برف‌ها مشاهده مى‌گرديد. حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» فرموده بودند: «شب گذشته شيرى با بچه‌هاى خود اينجا آمد، تا صبح همين جا بود. به او گفتم اگر مأموريتى دارى، من تسليم هستم. ولى معلوم شد مأموريت ندارد. تا صبح اينجا بودند. قبل از رفتن مقدارى از آش ‍ را خوردند و بعد همگى رفتند.» پس از زيارتِ خانه‌ي خدا و انجام اعمالِ شرعي، حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» به اصفهان بازمي‌گردد و در همان محلِ «تكيه‌ي مادرِ شازده» اقامت مى كند. يك سالِ تمام، هر روز صبح، به كوهى به نام «چشمه نقطه» مى‌رفت كه در آن كوه غارى و چشمه‌ي آبى بود و غروب به تكيه بازمى‌گشت. مكتب‌دارى كه در آن حوالى زندگى مى‌كرد، هر روز يك سير «سنگينك» (دانه‌اى مانند نخود) را براى ايشان مى پخت تا شب را با آن افطار كنند. همان چند دانه سنگينك تنها غذاى ايشان تا شبِ ديگر بود. روباهی که همخواب مرغ ها شد در يك زمستانِ سخت كه برفِ زيادى باريده بود؛ يك شب به حضرت «محمد صادق تخت فولادي» عرض مى‌كنند : «روباهى، پاى ديوارِ تكيه، ايستاده و از سرما مى‌لرزد». مى‌فرمايد : «گوش ‍ او را بگيريد و بياوريد اينجا»، مى‌روند و روباه را مى‌آورند. حضرت خطاب به روباه مى‌فرمايد : «در اينجا اطاقى هست كه چند مرغ و خروس از ما در آنجا است، تو هم مى‌توانى شبها بيايى و در آن اطاق با آن حيوانات بمانى و صبح كه شد دنبال كارت بروى»، سپس به خدمتكارشان مى‌فرمايد: «روباه را ببريد در اطاق مرغها جاى دهيد». از آن پس، روباه هر شب مى‌آمد و مستقيم به اطاق مرغها مى‌رفت و تا صبح پهلوى آن‌ها بود. صبح كه مي‌شد، از تكيه بيرون مى‌رفت. بعد از مدتى يك شب يكى از مرغها را مى‌خورد و صبح زود هم طبق معمول از تكيه خارج مى‌گردد. اما شب كه برمى‌گردد، ديگر داخل تكيه نمى‌شود و بيرونِ تكيه، پاى ديوار مى‌خوابد. جريان را به حضرت «محمد صادق» عرض مى‌كنند مى‌فرمايد : «برويد روباه را بياوريد». روباه را مى‌آورند. حضرت رو به او كرده مى‌فرمايد : «تو تقصير ندارى، طبعِ روباهىِ تو غلبه كرد و برخلافِ تعهّدت عمل نمودى، حالا برو جاى هر شب بخواب ولى شرط كن ديگر خطا نكنى». مى فرمودند دو ماهِ ديگر روباه هر شب مى‌آمد و صبح مى‌رفت، بدونِ اينكه آن روباه، صدمه‌اي به مرغ‌ها برساند، تا اينكه زمستان تمام شد. آثار و شاگردان از آثار حاج محمدصادق تخت فولادی بیشتر باید به آثار عملی ایشان در جهت تربیت شاگردان اشاره نمود که از معروف‌ترین شاگردان او شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی است که به حق وارث عرفان عملی استاد خود بوده است و اثر دیگر ایشان، تاثیر عملی است که بر جامعه گذاشته و عمر خود را صرف خدمت به خلق کرده‌اند. آتفاقات زمان مرگ مرحوم حاجی قریب ۶۳سال عمر کردند و تا آخر عمر ازدواج ننمودند. در شب دوشنبه نیمه ذی‌القعده سنه ۱۲۹۰قمری داعی حق را لبیک گفته و به سرای باقی می‌شتابند. نقل کرده‌اند که آن بزرگوار در شب فوتشان دستور می‌دهند قبری در محل سکونتشان در تکیه –مادر شاهزاده –حفر نمایند سپس در آن قبر می‌خوابند پس از چند لحظه بلند شده می‌فرمایند این محل قبر من نیست دستور می‌دهند نقطه دیگری را در همان جا که در حال حاضر مدفن ایشان است حفر نمایند و می‌فرمایند قبر من اینجا است. وصیت نموده بودند که مرحوم حاج شیخ محمد باقر نجفی که از علمای معروف اصفهان و مرید ایشان بود مرا غسل و کفن و دفن ایشان را انجام دهد و روز فوت ایشان برف زیادی باریده بود. مرحوم آقا نجفی را خبر کردند و ایشان را همراه جمعیت کثیری از شیفتگان مرحوم حاجی و مریدان خودش به سرعت به تخت فولاد آمده مشغول تغسیل و تکفین گردیدند. پس از دفن مرحوم آقا نجفی رو به جمعیت کرده می‌گوید سال‌ها باید بگذرد تا درویش واصلی و مرد کاملی مثل مرحوم حاج محمد صادق پیدا شود که تمام افعال و حرکات و سکنات او مطابق شرع مطهر و سنن مقدس حضرت سید المرسلین خاتم‌النبیین (ص) باشد. گفتني است كه مدفن پدر و مادر مرحوم آيت الله شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني، در كنار قبر پرفيض آيت الله محمد صادق تخت فولادي است.
کد خبر: ۴۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۷