« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۷۸۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۷:۱۲
اوای دنا:حسين پناهي را با "محله بهداشت" در پس ذهنمان گاهي خاطره بازي ميکنيم اما اگر غبار زمانه روي آن محله با آدمهاي با صفايش نشسته "آژانس دوستي" و "دزدان مادربزرگ" با آشفتگي ها و دغدغه ها و عصيانش پررنگ در ذهنمان عبور ميکند.اما حسين پناهي بيشتر شاعر بود. و اين شاعرانگي در ذره‌ذره جانش نفوذ داشت.اينجا در دنياي من گرگ ها هم افسردگي مفرط گرفته اند ديگر گوسفند نمي درند به ني چوپان دل مي سپارند و گريه ميکنند...مي داني … !؟ به رويت نياوردم …! از همان زماني که جاي ” تو ” به ” من ” گفتي : ” شما ”فهميدم پاي ” او ” در ميان است …اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خيلي حرف دارد!!!مي خواهم برگردم به روزهاي کودکي آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه ميشد بالاترين نــقطه ى زمين، شــانه هاي پـدر بــود …بدتـرين دشمنانم، خواهر و برادر هاي خودم بودند . تنــها دردم، زانو هاي زخمـي ام بودند. تنـها چيزي که ميشکست، اسباب بـازيهايم بـود و معناي خداحافـظ، تا فردا بود…!اين روزها به جاي” شرافت” از انسان ها فقط” شر” و ” آفت” مي بيني !دنيا را بغل گرفتيم گفتند امن است هيچ کاري با ما ندارد خوابمان برد بيدار شديم ديديم آبستن تمام دردها يش شده ايمراســــــتي، دروغ گـــــفتن را نيــــــــز، خـــــــــوب ياد گـــرفتــه ام…! "حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوبمي‌دوني”بهشت” کجاست ؟ يه فضـاي ِ چند وجب در چند وجب ! بين ِ بازوهاي ِ کسي که دوسـتش داري…وقتي کسي اندازت نيست دست بـه اندازه ي خودت نزن…ين روزها "بــي” در دنياي من غوغا ميکند! بــي‌کس ، بــي‌مار ، بــي‌زار ، بــي‌چاره بــي‌تاب ، بــي‌دار ، بــي‌يار ، بــي‌دل ، بـي‌ريخت،بــي‌صدا ، بــي‌جان ، بــي‌نوا ، بــي‌حس ، بــي‌عقل ، بــي‌خبر ، بـي‌نشان ، بــي‌بال ، بــي‌وفا ، بــي‌کلام ،بــي‌جواب ، بــي‌شمار ، بــي‌نفس ، بــي‌هوا ، بــي‌خود،بــي‌داد ، بــي‌روح ، بــي‌هدف ، بــي‌راه ، بــي‌همزبانبــي‌تو بــي‌تو بــي‌تو……ماندن به پاي کسي که دوستش داري  قشنگ ترين اسارت زندگي است !مي کوشم غــــم هايم را غـــرق کنم اما بي شرف ها ياد گرفته اند شــنا کنند …مي داني يک وقت هايي بايد روي يک تکه کاغذ بنويسي "تـعطيــل است" و بچسباني پشت شيشه ي افـکارت بايد به خودت استراحت بدهي دراز بکشي دست هايت را زير سرت بگذاري به آسمان خيره شوي و بي خيال ســوت بزني در دلـت بخنــدي به تمام افـکاري که پشت شيشه ي ذهنت صف کشيده اند آن وقت با خودت بگويـيبگذار منتـظـر بمانند !!!مگه اشک چقدر وزن داره…؟که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم منبع:برترینها
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
مسعود
|
Turkmenistan
|
۱۸:۴۳ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۱
0
0
دمت گرم خيلي خوب بود
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: