« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفهاي روزنامهنگاري پايبند ميداند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.
آوای رودکوف -اسلام ذوالقدرپور:شنیدن و خواندن اخبار خودکشیها در ایران طی چند سال گذشته و به خصوص یک سال اخیر به رویهای متداول برای ایرانیان تبدیل شده است که روزانه باید خبر خودکشی چندین ایرانی را دنبال نموده و از این روند ایجاد شده در خودکشیها، ابراز نگرانی کنند.
خودکشی که زمانی برای ایرانیان امری مذموم و بسیار نادر بوده و بیشتر در
قالب خودسوزی رخ مینمود، طی چند سال اخیر تبدیل به رویکردی شده است که
نهتنها افزایش یافته است، بلکه تغییر مسیر نیز داده و به پدیدهای خاص در
میان نسل جوان و حتی کودکان ایرانی تبدیل شده است!
چرا نسل جدید و جوانان ایرانی به خودکشی گرایش یافتهاند؟ آیا اقتصاد و
مشکلات اقتصادی عامل اصلی خودکشیها میباشد؟ کدام نهادها و سیاستها در
بحران خودکشی، دخالت دارند؟
اگر نگاهی به آمار رسمی مسئولین از تعداد خودکشیها در ایران بیاندازیم
متوجه میشویم که در سال 1393، حدود 4100 نفر و در سال 1394 نیز حدود 4000
نفر در ایران خودکشی کرده اند. (1) آماری که در مقابل دیگر علل مرگ
ایرانیان مانند تصادفات، سرطان ها و حتی ایدز و مواد مخدر، ناچیز نشان
میدهد اما همین تعداد حدود چهار هزار نفر در سال نیز بسیار نگران کننده و
خطرناک میباشد.
علل و تبعات خودکشیها در ایران
یکم- آشفتگی اجتماعی و فرهنگی ایران
آمار خودکشی طی چند دهه اخیر و به خصوص بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال
1357 نشان میدهد که ایرانیان تا اواسط دهه 1380، خودکشی بسیار پائینی
داشتهاند. اما با تغییر شرایط اجتماعی و فرهنگی از اواسط دهه 1380 بوده
است که آمار خودکشیها در ایران رو به فزونی نهاده است.
جامعه ایران که دارای ارزشها و مؤلفههای خاص تمدنی بسیار والایی است، طی چند سال اخیر دچار نوعی آشفتگی اجتماعی و فرهنگی گسترده شده است که یکی از جلوههای این نابسامانی اجتماعی و فرهنگی را میتوان افزایش تعداد خودکشیهای شهروندان ایران دانست.
سست شدن روابط اجتماعی، کاهش نقش و قدرت خانواده و به خصوص کمرنگ و
کماثر شدن نقش پدر در معادلات خانوادگی، باز شدن فضای تعامل در دنیای
مجازی و غرق شدن نسل جدید در این دنیای غیر واقعی را میتوان از جمله
جلوههای افزایش آشفتگی اجتماعی و فرهنگی ایران دانست که نتیجه آن به
افزایش خودکشی منجر شده است.
دوم- تقابل انگارههای ذهنی و جلوههای رفتاری ایرانیان
ایرانیانی که همیشه ادعای تمدن دیرینه و باستانی داشته و بر داشتههای
تمدنی خود اصرار دارند، اکنون دچار برخی تضادهای ذهنی و عملی شدهاند.
با توجه به همان پیشینه تمدنی ایران، بسیاری از شهروندان در حال حاضر
دارای رفتار و کرداری در فضای پسامدرن هستند، رفتاری که در تعاملات
اجتماعی، آرایش، پوشاک و ... شهروندان قابل مشاهده میباشد. اما مشکل زمانی
رخ میدهد که علیرغم چنین جلوههای رفتاری پسامدرن از سوی ایرانیان، هنوز
هم بسیاری از ذهنیتهای شهروندان دارای انگارههای سنتی خاص میباشد که با
جلوههای رفتاری آنان در تضاد است.
سوم- کنترل جمعیت و خانوادههای اتمی
ایران طی بیش از حدود سه دهه اخیر که سیاست کنترل جمعیت کاهش جمعیت را در
دستورکار خود داشته است، سبک زندگی شهروندان را نیز به شدت تحت تأثیر قرار
داده است.
سیاست کنترل جمعیت که به علت ضعف دولتهای ایران در ایجاد رفاه و امکانات برای شهروندان خود، مورد استفاده قرار گرفته است را میتوان عامل اتمی یا ذرهای شدن خانوادههای ایرانی دانست. تا قبل از اجرای سیاست کنترل جمعیت، خانوادههای ایرانی دارای جمعی بیش از دو یا سه فرزند بودند و در واقع حداقل تعداد یک خانوار، پنج نفر محسوب میشد.
در خانودههای سنتی با تعداد پنج نفر و بیشتر، تعاملات خانوادگی بیشتر بوده و رابطه میان فرزندان نیز از برخوردها و فراز و نشیبهای خاصی برخوردار بودند، به نحوی که فرزندان تا حدودی به ایفای نقش پدر و مادری برای برادران و خواهران خود نیز پرداخته و تنشها را میان خود حل مینمودند.
اما در خانوادههای ذرهای که ناشی از اجرای سیاست کنترل جمعیت هستند،
تعداد کم فرزندان یعنی دو فرزند، موجب ایجاد برخی تنشها در روابط فرزندان
شده و فرزند سومی نیست تا میان آنان رفع کدورت نموده و رفتار آنان را نظارت
و حتی کنترل نماید. این شرایط از یک سو و اشتغال والدین به کارهای مختلف و
حتی فضای مجازی از سوی دیگر، موجب میشود تا تنهایی و بحران روابط میان
فرزندان و والدین ایجاد شده و در نهایت در یک فضای آرام و بیخبری، نوجوان و
جوان ایرانی به سوی خودکشی هدایت شود.
چهارم- گفتگوی درونی و ازخودبیزاری
یکی از شاخصههای زندگی انسان را میتوان گفتگوی با خود یا گفتگوی درونی
دانست که حتی عنوان تخیل را نیز بر آن نهادهاند. این ویژگی در سنین کودکی،
نوجوانی و جوانی دارای گستره وسیعی بوده و ابعاد مختلف زندگی و رفتار این
قشر از جامع را در بر میگیرد.
فرو رفتن خانوادهها در مشکلات اقتصادی، فضای مجازی و ... موجب میشود
تا گفتگوی درونی در نسل جدید افزایش یافته و کودکان و نوجوانان ایرانی به
جای بازگویی مشکلات یا برخی افکار خام خود با والدین یا دیگر فرزندان
خانواده، به صورت عمیقی با خود، درگیر شده و از اینکه نتوانستهاند مشکلات
خود را حل نماید نیز دچار ازخودبیزاری میشوند.
این فرآیند گفتگوی درونی عمیق و ناتوانی در حل مناقشات و دغدغههای ذهنی
درونی خود و سپس ازخودبیزاری نوجوانان و جوانان موجب میشود تا به خودکشی
روی بیاورند.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای، سالهای گذشته به علل خودکشی
جوانان غربی اشاره نموده و این علل را چنین تعریف میفرمایند: دردی که
امروز گریبان جوامع مادی دنیا و تمدن غربی را گرفته است، عدم اطمینان، عدم
آرامش، عدم نقطه اتکای روحی، عدم اُنس و تواصل بین انسانها، احساس غربت و
انکسار است (2)، بسیاری از این علل که ناشی از همان تعمیق گفتگوی درونی و
ازخودبیزاری نسل جدید هستند، در شرایط کنونی ایران نیز قابل لمس و مشاهده
میباشد.
پنجم- هوشمندزدگی!
بسیاری از امور ما ایرانیان به جای آنکه سیاسی باشد یا بر اساس سیاست باشد،
سیاستزده هستند. سیاستزدگی در زندگی ایرانیان دارای ابعاد مختلفی است که
در امور اداری، فرهنگی، اقتصادی و حکومتی نیز دارای جلوههای مختلفی است.
اما طی سالهای اخیر و به کمک تکنولوژی تلفنهای همراه هوشمند و تبلتها و دیگر دستگاههای ارتباطی هوشمند، هوشمندزدگی نیز به یکی از جلوههای زندگی ایرانیان تبدیل شده است. جلوه نوینی که والدین را درگیر خود ساخته و فرزندان را نیز تحت کنترل خویش گرفته است!
هوشمندزدگی که نقطه مقابل هوشمند زیستن میباشد، موجب شده است تا تلفنهای همراه و تبلتها و ... به راهنمای زندگی بخش عمدهای از کودکان، نوجوانان و جوانان ایرانی بدل شود. این فرآیند هوشمندزدگی ایرانیان که فاقد محتواسازی یا دارای اندک میزان محتواسازی از سوی مدعیان هوشمندی است، موجب میشود تا نسل جدید ایران، گرفتار برخی محصولات خاص وسایل ارتباطی هوشمند در قالب گروههای خشن، منزوی، مأیوس و ... شده و خودکشی را به عنوان یک تجربه خاص در زندگی، قلمداد نموده و اجرایی کند.
توجه و اعتماد خاص به فال، پیشگویی و دیگر مؤلفههای غیرواقعی در فضای
مجازی و ارتباطات هوشمند، موجب شده است تا هوشمندزدگی جای هوشمند زیستن در
زندگی ایرانیان را بگیرد.
ششم- اقتصاد و فاصله طبقاتی
در کنار همه مؤلفههای ذکر شده، اقتصاد بیمار و تعارضات طبقاتی را نیز
میتوان در تقویت موج خودکشیهای اخیر در ایران تأثیرگذار دانست.
عامل بسیاری از خودکشیها به خصوص در سنین جوانی و بالاتر را میتوان در
نمایش جلوههای سرمایهداری و فقر در کشور دانست که هر روز نیز بر ابعاد
آن افزوده میشود. بخشی از تعارضات کنونی جامعه، ریشه در عدم تحقق
خواستههای ذهنی شهروندان دارد که نمیتوانند ذهنیت خود در برخورداری از
رفاه و آسایش همسان با قشر مرفه جامعه را برای خود محقق سازند.
به هر حال مؤلفههای ذکر شده را میتوان تا حدود زیادی ناشی از
سیاستگذاریهای نامناسب نهادهای مسئول سیاستگذاری اجتماعی، آموزشی و فرهنگی
در ایران دانست. نهادهایی که بودجههای کلانی را مصرف نموده و جلسات
متعددی دارند، اما حاصل آنها برای کشور تا کنون تقویت موج خودکشیها بوده
است!
الف- آموزش و پرورش: نهادی که دارای ساختار و تشکیلات بزرگ و بودجه بسیار بالایی است اما طی دو دهه اخیر تنها به آموزش و کسب نمره توجه نموده است! فراموشی و کمرنگی بخش پرورش در نظام آموزشی ایران، موجب پروار شدن نسل جدید است و نه پرورش آنان. هدف وجودی مدارس در ایران طی دو دهه اخیر دچار چرخشی اساسی شده و به جای تعلیم و تربیت، فضای اقتصادی بر نظام آموزشی و مدارس ایران، حاکم شده است!
کسب درآمد از نظام آموزشی و دانشآموزان به شیوههای مختلف در جهت کاهش هزینههای دولت در بخش آموزش را میتوان از جمله علل اساسی بسیاری از نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی نسل جدید ایران دانست که با اصل سیام و همچنین بند سوم اصل سوم قانون اساسی ایران که آموزش و پرورش رایگان تا پایان دوره متوسطه را تکلیف نموده است، مغایرتی اساسی دارد.
گویا موج خودکشیهای اخیر که دانشآموزان را مورد تهاجم قرار داده است، برای مسئولان آموزش و پرورش دارای اهمیت و اولویت نبوده است.
ب- شورای عالی انقلاب فرهنگی: این نهاد که مسایل ریز و
درشت فرهنگی و اجتماعی ایران را در کنترل و نظارت خود دارد، تا کنون هیچ
نوع واکنشی به موج خودکشیهای چند سال اخیر نشان نداده است، در حالی که
سیاستها و برنامههای فرهنگی و آموزشی ایران توسط این شورا، تهیه و
سیاستگذاری میشوند.
عدم توجه به موج خودکشیهای صورت گرفته در میان دانشآموزان و دانشجویان طی
چند سال اخیر را میتوان نقطه تاریک سیاستگذاری شورای عالی انقلاب فرهنگی
دانست.
پ- رسانهها: رسانههای دیداری و شنیداری ایران نیز تنها بر جنبه خبری موج خودکشیها به عنوان حادثه یا حوادث تأکید دارند. در حالی که خودکشیها را میتوان یک فرآیند بسیار پیچیده و بحرانزا دانست، رسانهها از ایفای وظایف خود در این زمینه کوتاهی نمودهاند.
رسانههای ایران و به خصوص در مناطقی که اینگونه خودکشیها در حال وقوع
و افزایش هستند، میتوانند با افزایش محتواهای تحلیلی و کارشناسی خود و از
سوی دیگر با افزایش فشار و پرسش از مسئولین استانی و شهرستانی، حساسیت
مسئولین را افزایش داده و آنان را برای بررسی علل این پدیده به واکنش وادار
نمایند.
خودکشی یا جمعکشی
موج خودکشیهای چند سال اخیر و به خصوص خودکشیهای نیمه اول 1395 را
میتوان نشانههای یک بحران عمیق فرهنگی و اجتماعی دانست که ناشی از
سیاستگذاریهای نامناسب یا اشتباه سیاستگذاران ایرانی طی چند دهه اخیر
میباشند. سیاستگذاریهایی که حتی منجر به تغییر نوع خودکشیهای فردی به
خودکشیهای دو نفره از ابتدای سال 1395 نیز شده است. این تغییر نوع انتحار
از خودکشی به انتحار جمعی را میتوان پدیدهای بسیار خطرناک دانست که
نمونههای بارز آن در خودکشی همزمان و دو پسر جوان در یاسوج با یکدیگر،
خودکشی دو جوان در شمال ایران، خودکشی دو دختر دانشآموز در غرب تهران و
... قابل مشاهده هستند.
این فرآیند دوستی و خودکشی اشتراکی که تاکنون در قالب دو نفر اجرایی شده
است، میتواند به خودکشی همزمان یک گروه یا محفل خاص نیز منجر گردد.
به هر حال در سایه سکوت و بیاعتنایی نهادهای سیاستگذار اجتماعی و فرهنگی
ایران و به خصوص دولت یازدهم و وزارت آموزش و پرورش، نهاد خانواده نیز از
نقشآفرینی در کاهش یا کنترل موج خودکشی های اخیر، ناتوان نشان داده است.
دولت یازدهم که با بازی برجام و آمارهای مشکوک، افکار عمومی را به آنچه موفقیتهای برجامی مینامد، مشغول ساخته است، از سخن گفتن در مورد خودکشیها نیز طفره میرود تا اینکه بخواهد برای آن سیاستگذاری مناسبی نماید!
منابع:
1- خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا ، 22/02/1395، به آدرس: http://www.isna.ir/news/95022214154
2- پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای،
موسسه پژوهشی و فرهنگی انقلاب اسلامی. 03/03/1374، به آدرس:
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2752