چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟/ کلیة اسناد و کپی چکهای صادره که به قریب 170نفر از کاندیداهای مجلس هشتم پرداخت شده٬ در پرونده ثبت و ضبط است و همه آن به مصرف انتخابات رسید
کد خبر: ۵۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۷
در آستانه 29 دیماه و روز غزه، به همت مرکز رقومی بسیج، مستند ترکیبی پویانمایی «زمین بازی ما» با موضوع اضمحلال رژیم صهیونیستی، در فضای مجازی منتشر میشود
کد خبر: ۵۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۸
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
روزنامه ابتکار در سرمقاله خود نوشت:سيد محمد خاتمي و محمود احمدي نژاد هر کدام هشت سال افتخار رياست جمهوري ايران را در کارنامه خود دارند. اين دو هم به لحاظ ويژگي هاي شخصيتي و هم روش مديريتي هيچ شباهتي با هم نداشتند. پوزيشن اصلي خاتمي فيلسوف، روشنفکر و نظريه پرداز است و در جايگاه رياست جمهوري هم تلاش کرد که يک فيلسوف-رئيس جمهور باشد. خاتمي از نظر رفتار شخصي، مداراجو و مشورت پذير بود.
اسلام رحماني دغدغه اصلي اش بود. اما محمود احمدي نژاد هيچگاه نخواست پوزيشن مهندسي را رها کند و ميانه اي با نظريه پردازي نداشت. او بيشتر عملگرا و جزئي نگر بود. تکنيکال فکر ميکرد و به همين دليل هم بخش نظريه پردازي را به تنها مونس خود يعني مشايي سپرد. او از نظر رفتار شخصي سخت گير و ستيزه جو و مشورت ناپذير بود و تلاش ميکرد يک انقلابي-رئيس جمهور باشد.
پيامد و آثار دوره رياست جمهوري ان دو نيز تابع اين تفاوت همين ويژگي ها بود. يکي محور گفتمان اصولگرايي بود و ديگري رهبري گفتمان اصلاح طلبي را بر عهده داشت. هر کدام پس از هشت سال رياست جمهوري سنت نوعي خاصي از حکمراني را بر جاي گذاشتند. اما چرخ روزگار آن دو را در دوره بازنشستگي شبيه هم نموده است.
سيد محمد خاتمي که از محبوبيت غير قابل انکاري بر خوردار است همچنان سيبل مخالفت ها و موافقت هاست...سيد محمد با تابلوي "فتنه" دست به گريبان است و پشت اين خاکريز زمين گير شده است و محمود نيز با تابلوي "انحراف" گرفتار شده است. رئيس جمهور اسبق، جناب آقاي خاتمي پس از وقايع 88 برغم تنظيم رفتار خود بر مدار جمهوري اسلامي و تأکيد مکرر بر انطباق عناصر گفتماني اش بر فرا گفتمان جمهوري اسلامي، همچنان متهم به رهبري فتنه است و در نگاه رقيبان اين مقدار تعهد جبران کاستي هايش را نميکند و فعاليتش مشروط به توبه و اعلام برائت از سران فتنه شده است.رئيس جمهور سابق جناب آقاي احمدي نژاد هم در نظر هم کيشان گذشته خود فاقد صلاحيت فعاليت شناخته شده است و مجوز فعاليتش مشروط به اعلام انزجار نسبت به يار ديرنه اش جناب مشايي است. اخيراًً تحت فشارهاي وارده (و به زعم برخي طي يک تاکتيک) جناب مشايي از ساحت سياست خداحافظي کرد. اقدامي که به منزله آشتي گروههاي اصولگرا با محمود احمدي نژاد تفسير شد. ولي اين حرکت در نظر تعدادي از گروههاي اصولگرا کافي ارزيابي نشده و تصريح کردند که احمدي نژاد بايست به صورت علني نسبت به مشايي اعلان برائت و انزجار نمايد!پس تا به اينجا اين دو رئيس جمهور محترم فعاليتشان در زمان بازنشستگي در تعليق ميباشد و جالب اين که هيچکدام از محدوديتهاي برشمرده شده توسط مراجع قانوني بر آنان اعمال نشده بلکه به دليل تفسير برخي گروههاي قدرتمند، اين جايگاه براي اين دو تعريف شده است.اين در حالي است که هر کدام از اين دو بزرگوار برغم وجود اشکالات دوران مديريتشان، داراي مزيت ها و ظرفيت هاي بسياري هستند که ميتوانست در خدمت نظام و کشور قرار گيرد و هر کدام نقش يک مشاور و سفير را در پيشبرد اهداف عالي نظام ايفا نمايند اما تعليق غيررسمي فعاليت اين دو به تعليق و ابهام فضاي سياسي نيز منجر شده است.
کد خبر: ۵۳۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۳
روستای لاش از توابع بخش چاروسا در شهرستان کهگیلویه مکانی است که مردمانش در اوج محرومیت به سر می برند و سال هاست چشم امید به توجه مسئولان دارند
کد خبر: ۵۲۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۶
ی! «ما رایت الا جمیلا». بزرگترین اجتماع همه تاریخ. این از حماسه خون خدای ما. این از اربعین حسین(ع) ما. این از زینب(س) و عباس(ع) ما. این از بینالنهرین و بینالحرمین ما. کدخدا هم اگر قادر است جمعیت خود را رو کند! اصلا مانده برایش بشریتی؟ که حتی در خود آمریکا هم «مرگ بر آمریکا» میگویند! محبوبیت که داشت؛ به قدرت کل هم رسیده! حسینبنعلی(ع) را میگویم! حضرت خون خدا را! حاکم بلامنازع قلب آدم. آن هم چه قدرتی! چه جمع و جماعتی! چه جمعیتی!
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
حسین قدیانی:… آری! «ما رایت الا جمیلا». بزرگترین اجتماع همه تاریخ. این از حماسه خون خدای ما. این از اربعین حسین(ع) ما. این از زینب(س) و عباس(ع) ما. این از بینالنهرین و بینالحرمین ما. کدخدا هم اگر قادر است جمعیت خود را رو کند! اصلا مانده برایش بشریتی؟ که حتی در خود آمریکا هم «مرگ بر آمریکا» میگویند! محبوبیت که داشت؛ به قدرت کل هم رسیده! حسینبنعلی(ع) را میگویم! حضرت خون خدا را! حاکم بلامنازع قلب آدم. آن هم چه قدرتی! چه جمع و جماعتی! چه جمعیتی! عجیب در دست گرفته سیدالشهدا نبض حوادث جهان را. سلسله موی دوست، حلقه دام بلاست. آن از عاشورا، این هم از اربعین… و البته که همه جا کربلاست. اینک خون خدا حاکم بلامنازع جهان است.
اگر بپرسی چه کسی بر جهان حکومت میکند، جواب میدهم مسبب حماسه بینظیر دیروز. دیروز، روز همان روز بود اما روزگار ، روزگار دیگری بود! سیلی به این سرخی، هرگز کدخدا نخورده بود از خون خدا! دیروز، شمر زمانه… این جلاد تحریم فهمید که همچنان با غیرت و غرور اباالفضل(ع) طرف است؛ آن هم درست در محل منازعه! محل مبارزه! محل جنگ! بینالحرمین مگر رها میکند گریبان شمر را؟ دنیا اگر شمر دارد اما از وجود حسین(ع) هم خالی نیست! و شب اگر سیاهی و ظلمت دارد، لیکن از وجود ماه هم خالی نیست! دیروز حضرت سیدالشهدا با اربعین خود، فقط یک چشمه نشان داد! جانم! جانم از مناسک حج خون. مشعر عاشورا. منای کربلا.
و اگر بپرسی عرفات قیام حسینی کجاست، من همین اربعین را نشانت میدهم! آدمی که در حج، نسبت به خدا و خود معرفت مییابد، در اربعین، به شناخت خون خدا میرسد. اینجا اما خبری از وقوف نیست که سراسر باید در هروله باشی. حرکت. جوش و خروش. اینجا همه چیز وقف رفتن است؛ رفتن و نایستادن! اینجا خیمه برپا نمیکنی، بلکه به سمت خیمه میروی… تا افق. تا آفتاب. تا نور. اینجا به تمنای آب، پای بر زمین کوبیده نمیشود، بلکه مراد، خون خداست. اینجا قصه هاجر نیست! داستان هجرت است! هجرت، نه از یک شهر به شهر دیگر، که از عصر غیبت به دوران ظهور. اینجا هجرت، مهاجرت از زمانی است به زمان دیگر… و آن چشمه اصل کاری که حسین(ع) به اذن خدا برای دنیا رو خواهد کرد «حضرت منتقم» است. راهپیمایی اربعین را در حرکت از شهر نجف به شهر کربلا نبین! این هرولهای است از غدیر تا عاشورا… از علی(ع) تا حسین(ع)… از آدم(ع) تا خاتم(ص)… از همه دیروز تا همه فردا… و از همه ازل تا همه ابد… در این منظومه، آن که از همه حی و حاضرتر است، منتقم خون سیدالشهداست. حقا که در این عرفات حسینی نیز میتوان چشم بر یوسف زهرا(س) گشود… و جرعهای از نور چشید. این فقط راه قدس نیست که از کربلا میگذرد! راه قدسی ظهور نیز از کرب و بلا میگذرد. حال که اینچنین تکیه داده مهدی فاطمه(س) بر خون خدا، دیر نیست آن روز که شاهد تکیه منتقم خون حسین(ع) بر دیوار کعبه نیز باشیم. چشم ما روشن است!
به پشتوانه حضور اربعین، چشم ما به جمال ظهور روشن است. اگر تا عاشورا شناخته نشود، ظهور محقق نخواهد شد، اینک به مدد اربعین، جهان به معرفت عاشورا رسیده و باز هم بیشتر خواهد رسید. همچنان که زینب(س) پیامبر خون حسین(ع) بود، اربعین نیز برای روز عاشورا مشغول پیامبری است… و اربعین به شهادت دیروز وظیفه خود را به خوبی بلد است! اگر ابنای آدم، اربعین را تنها نگذاشتهاند، اربعین هم بههنگام به داد ایشان رسیده… و حسین(ع) دقیقا همینگونه هوای ما را دارد؛ با شهرش که کربلا باشد، شهر خودمان! با یومالعیارش که عاشورا باشد، روز خودمان! و با اربعین… اربعین خودمان! ما هنوز داشتیم «لبیک یا حسین» میگفتیم که حضرت ارباب، خود جواب ما را داد! در وادی عشق، آن که باز هم جلودار بوده، حضرت حسین(ع) است. اربعین، سلام ارباب است بر ما. این سفرهای است که خود حضرت گشوده. هیچ دیدهای راهی را که با خون خدا باز شود؟ در کار دین خدا، هر گرهای که دشمن بزند، ما به پشتوانه خون خدا بازش میکنیم.
به شهادت شهدایمان، ما سهم داریم از سیدالشهدا. ثارالله کمی بیشتر بجوشد، الله، بقیه..الله را خواهد فرستاد. یکی ـ دو عاشورای دیگر، چند اربعین دیگر… حسین(ع) کامل خواهد کرد رسالت خود را. در این غدیر آخرین یعنی اربعین، گویی تقدیر خدا بر آن است که ثارالله دست بقیه..الله را بالا برد. دیگر حتی لازم نیست جاماندگان، خود را به صحنه برسانند و جلوتر رفتگان، گامی به عقب بردارند، چرا که عظمت دیروز را همه دیدهاند! دشمنی که میخواست یک هفته بعد از بهمن ۵۷ انقلاب اسلامی ملت ایران را انکار کند، هیچ فکر نمیکرد به پست «انقلاب اربعین» بخورد! اینک شعار «مرگ بر آمریکا» فراتر از میدان امام حسین(ع) تا میدان آزادی، از غدیر تا عاشورا شنیده میشود! اگر نیک بنگری، دست روحالله را هم حضرت ثارالله بالا برده بود. قم، قمقمه، قیام… همه دست اباعبدالله بود. از چشم حسین(ع) باید دید حوادث نیک عالم را… و امروز هم حضرت سیدعلی به پشتوانه همین دست، همین چشم، همین چشمه، همین چفیه و همین اربعین… همین عظمت با دشمن سخن به اقتدار میراند. بهمن ۵۷ ما به پشتوانه همین اربعین با دنیا سخن گفتیم. ایمان ما به فردایی بود که با خون حسین(ع) میجوشید!
دیروز، شهر خودمان دست دشمن بود، اما شعار شهدایمان این بود؛ «کربلا کربلا! ما داریم میآییم». اگر دیروز، شهر را پس گرفتیم و امروز، افق را… این همه را مدیون تو هستیم ای امام عاشورا. اینک دنیا دیری است پشتوانه ما را دیده اما پشتوانه جبهه باطل کجاست؟ مشتی شمر تکفیری و حرمله سلفی که نشد پشتوانه! پشتوانه باید متکی به جمعیت باشد، به یدالله معالجماعه، به ثارالله معالجماعه، نه ترور! از ترور اگر کاری ساخته بود، خون علیاصغر(ع) به زمین برمیگشت… و از پس عاشورای ۶۱ هرگز به اربعین امروز نمیرسیدیم. کربلا یعنی جاذبه آسمان از زمین بیشتر است… و جذبه خون ۶ ماهه از تیر سهشعبه بیشتر است! صلح و سازش با دشمن، هرگز به هیچ اربعینی نمیرسد! دقت شود! اربعین دیروز در همین دنیا حادث شد! دنیا را هم اگر میخواهیم، باید راه حسین(ع) را برویم!
خوب است بعضیها بیشتر در تصاویر اربعین مداقه کنند، بلکه ملتفت شوند با چه پشتوانهای مشغول مذاکرهاند! پشتوانه اگر حقیقتا اربعین باشد، تو از دشمن، امتیاز خواهی ستاند! و از موضع بالاتر با او سخن خواهی گفت! بزرگان واقف بر این پشتوانهاند که اسرائیل را ناامن میخواهند. معالاسف جهل نسبت به این پشتوانه، توافق کذا را در پی دارد! امان از جهل! این جهل است که باعث میشود تو درس کربلا را هم وارونه بفهمی! و این جهل است که باعث میشود اربعینیان را همصدا با اسرائیل بخوانی، حال آنکه ایشان همصدا با رجز عباسند در شب عاشورا… که پاره کرد اماننامه شمر را! و خیال نکرد آن جلاد تحریم، مودب و باهوش است!
و خیال نکرد امیدی به وعدههای شمر هست! راه قدسی ظهور که از مسیر کربلا گذشت و مهدی(عج) که آمد، تازه آن موقع، ما به دوران خواهیم رسید! بعضیها عجیب اشتباه میکنند؛ ما هنوز به دوران نرسیدهایم! ما را عقیده بر آن است که تا از خون حسین(ع) انتقام گرفته نشود، هیچ دورانی نگذشته الا آنکه دَوَران روزگار بوده باشد. شکوه و عظمت و حماسه و حکومت از آن خون خداست، آنوقت بعضیها دل به وعده کدخدا خوش کردهاند! امان از جهل! اربعین ۱۴۳۶ وقت مناسبی برای پذیرفتن اماننامه شمر نیست! اینک حسین(ع) در اوج قدرت بلامنازع قرار دارد… و بزرگترین اجتماع همه تاریخ، از آن اوست. اربعین ۱۴۳۶، بهمن ۵۷ خون خداست که بلاشک منتهی به ظهور خواهد شد انشاءالله. الان که وقت آویزان شدن از کدخدا نیست! آنهم کدخدایی که اساسا دیگر نیست! اگر شاه رفت؛ کدخدا را هم دیگر باید رفته حساب کرد! همچنانکه فیالحال در عراق، حاج قاسم هست و خبری از ژنرال نگونبخت جناب پرزیدنت نیست! خدا با اربعین خون خود، گویی در تدارک مقدمات ظهور است. لرزه افتاده بر اندام بطالین. ناامناند و بیامان. ببینید! بشنوید! از حکومت ثارالله، صدای حکومت بقیه..الله میآید…***یا اباعبدالله! حکومت تو بر قلب عالم و آدم، محشری بر پا کرده که جز «ما رایت الا جمیلا» تفسیری ندارد. تو با کربلا، با عاشورا… و با اربعین، چه زیبا پاسخ دادی ندای غربت بشر امروز را. عصر، عصر غیبت است لیکن خون خدایی تو، همواره به نفع اولاد آدم جوشیده، التیام داده زخم آدمیزاد را. حتم دارم برکت خون تو، زخم جانسوز و یلدایی غیبت را نیز مداوا خواهد کرد. دیروز، حضور با اولاد آدم بود در کربلای تو… و فردا، وقت آن است که ظهور مهدی(عج) امت، از مسیر کربلای تو بگذرد. یا اباعبدالله! با این اربعین با آن عظمت، چشم دنیا به دعای ثارالله است… ما کم از خون خدا معجزه ندیدهایم!
کد خبر: ۵۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۳
به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
سوادآموز معلول سياهکلی در کلاس نهضت سوادآموزی با دندان مینويسد.
در ديدار از خانواده بابايی از اهالی روستای فشتال از توابع شهرستان سياهکل میتوان متوجه شد که يک انسان چگونه بايد فعل خواستن را صرف کند.
در اين خانواده 9 نفره، در سال 1372 دختری متولد شد که همگان از ديدن آن يکه خوردند. مادرش میگويد: "دختری متولد شده بود که از لحاظ جسمی دچار مسايل عديدهای بود. بعضیها پيشنهادهايی دادند، يکی گفت او را به بهزيستی بسپاريد، يکی گفت بگذاريدش سر راه،.... اما من گفتم که او يک هديه الهی است و بايد به وظيفه مادریام عمل کنم". نام او را طليعه نهاديم. طليعه؛ حتی اين نامگذاری نيز خود ميزان مهر مادری را نشان میدهد.
طليعه در بين پنج خواهر و يک برادر بزرگتر خود روزگار گذراند. يک انسان معمولی در اين شرايط دچار کمبودهای روانی و جسمی زيادی میشود، اما طليعه که میگويم پشتش دنيايی از واژگان و مفاهيم نهفته هست که هر کس خود بايد ببيند و دريابد.
طليعه دريايی از مقاومت، شور زندگی، آرزو و اميد و پشتکار است. طليعه اکنون 20 سال دارد. جثهاش به اندازه يک دختر 5 ساله است و نمیتواند دستها و بدن خود را تکان دهد، اين گونه بگويم، 20 سال است که نه حرکت کرده، نه دويده و نه راه رفته، باران را از روی صدايش میشناسد و برف را از روی سرمايش، تا به حال کسی را از بالا نگاه نکرده، آنگونه که اکثر ما اين کار را میکنيم.
راستش رفته بودم که آنجا خيلی حرفها بزنم اما، چنان درسی گرفتم که به قول حافظ " به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد".
طليعه 20 ساله از کودکی به قرآن علاقه داشت و وقتی نوشتن و مدرسه رفتن خواهران و برادرانش را ديد ذوق نوشتن پيدا کرد و حالا مدتی است با شرکت در دوره سواد آموزی با دندان مینويسد و با لبهايش کتابش را ورق میزند. از خيلیهايمان خوش خط تر و روانتر مینويسد و روانتر میخواند، با مدادهايی به اندازه همان مدادهای تمام شدهای که بابای مدرسه در زير ميز بچهها پيدا میکند.
او تواناست، آرزوهای بزرگ و قشنگی دارد. او میخواهد جراح شود.
منبع: ايسنا
کد خبر: ۵۰۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۹
من دختري بودم که شبها روياهاي زيادي ميديدم و صبح آن را زير خاک مدفون مي کردم...دنيا را خائني ميديدم که هيچ وقت از من حمايت نميکرد، نقشههايم را ميخواند و لو ميداد...
کد خبر: ۴۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۵
کهگیلویه و بویراحمد نفت و گاز دارد، پر از آبهای شیرین است و یک مترمربع خاک شور ندارد، پوشیده از جنگل است و به اندازه 60 کشور دنیا در آن گیاه دارویی می روید، کریدور شمال به جنوب و غرب به شرق است و خلیج فارس را در نزدیکی خود دارد اما با همه این ها هنوز غبار محرومیت بر چهره آن هویداست.
به گزارش خبرنگار مهر، از شیراز که به سمت غرب بروی، از اصفهان که به سوی جنوب سفرکنی، از اهواز که راه مشرق را بپیمایی و از بوشهر که عزم سفر به سمت شمال کنی به کهگیلویه و بویراحمد می رسی با مساحت 16هزار کیلومتر مربعی در میان کوهستانهای زاگرس.
سرزمینی که برف و آفتاب را در کنار هم دارد و از دو بخش سردسیری و گرمسیری تشکیل شده است. وقتی نیمه سردسیر این سرزمین پوشیده از برف است، بهار در نیمه گرمسیر آن چادر سبزش را پهن کرده و فاصله این دو آب و هوای متفاوت کمتر از یک ساعت است.
همین تنوع آب و هوایی است که بهشتی از کهگیلویه و بویراحمد ساخته است. به همین دلیل آن را شمالی در جنوب می نامند و بر مرکزش یاسوج نام پایتخت طبیعت نهاده اند. شهری که تنها در تعطیلات عید فطر گذشته میزبان نزدیک به یک میلیون نفر از مسافران گرمادیده شهرهای جنوبی کشور بود.
زیرساختهای گردشگری متناسب با ظرفیتها نیست
با این حال به گفته مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی کهگیلویه و بویراحمد زیرساختهای کنونی گردشگری در این استان متناسب با ظرفیتهای بیشمار آن نیست.
محمود باقری به خبرنگار مهر می گوید: وجود بیش از دو هزار و 600میراث فرهنگی در این استان و 720اثر تاریخی، 299 بقعه متبرکه در کنار طبیعت زیبای استان با وجود 10درصد آب کشور و جنگل فراوان، کهگیلویه و بویراحمد را به عنوان یک مقصد جدید گردشگری معرفی کرده است.
طبیعت کهگیلویه و بویراحمد
وی می افزاید: تعداد هتل ها و اماکن اقامتی در استان بسیار کم است و این میزان جوابگوی خیل عظیم گردشگران در فصول بهار و تابستان نیست.
باقری تصریح می کند: این استان از توانمندی های بالایی در زمینه گردشگری در تمام فصول سال برخوردار است که با یک برنامه ریزی منسجم و توسعه زیرساختها شاهد نقش پر رنگ گردشگری در اقتصاد آن خواهیم بود.
وی گردشگری را یکی از مهمترین محورهای توسعه این استان می داند و بیان می کند: تحقق این امر مستلزم رشد سرمایه گذاری در این بخش است.
هشت درصد آب کشور در یک درصد مساحت کشور
کهگیلویه و بویراحمد را می توان سرزمین چشمه ها و آبهای جاری نام نهاد. استانی با مساحتی یک درصدی که به واسطه قرار گرفتن در میان کوهستانهای زاگرس مرکزی بیش از هشت درصد آب کشور را در اختیار دارد.
بارش متوسط سالیانه 536 میلیمتر باران در کهگیلویه و بویراحمد به همراه آب برف قله های دنا، تامر، نور، خامی، خائیز، ساورز و حجال موجب ایجاد بیش از هزار چشمه فصلی و دائمی در کوهپایه های زاگرس جنوبی شده است.
در این میان 18 چشمه دائمی و پرآب با تخلیه سالانه 495 میلیون متر مکعب آب می جوشند و صدها نهر و رودخانه می زایند و این رودخانه ها در مسیر پر پیچ و خم خود به هم می پیوندند و چهار رود پر آب بشار، مارون، زهره و خیر آباد را بوجود می آورند.
بحران آب در یاسوج
رودهایی که مادران کارون، مارون، جراحی و هندیجان هستند و دشت های تشنه خوزستان را آب می دهند و در آغوش نیلگون خلیج فارس می آرامند.
با این حال هنوز صاحب خانه از این منبع عظیمش محروم است و مردم این استان باید تابستان های داغ و سوزان را در کم آبی بگذرانند و تشنه لب بمانند و زمین های کشاورزی آنها هم از بی آبی خشک شود و یا آنقدر از آبهای زیر زمینی برداشت کنند تا دیگر چیزی در زمین باقی نماند.
سدهایی که به استان پشت کرده اند
سدهایی که در این استان احداث شده همه پشت به استان کرده اند و اگر چه به نام کهگیلویه و بویراحمد اند اما به کام دیگر استانها هستند. سدهای کوثر، مارون و چم شیر اگرچه زمین های کهگیلویه و بویراحمد را به زیر آب می برند اما بخش زیادی از آبهایشان نصیب پایین دست می شود.
آخرین نمونه از این سدها، سد در دست ساخت خرسان 3 است که نه تنها مرهمی بر زخم های محرومیت مردم این استان نیست بلکه نمکی بر زخمهایشان بوده و با به زیر آب بردن 17 روستا تنها آوارگی و بی خانمانی را برای آنها به ارمغان می آورد.
صدای مسئولین کهگیلویه و بویراحمد بارها از سهم کم استان از سدهای خودش درآمده و استاندار نیز با انتقاد از تخصیص ناچیز استان از آب سدهایش می گوید: حق این استان در میزان استفاده از آب سدها و رودخانه ها تضییع شده است.
بحران آب در یاسوج
سید موسی خادمی می افزاید: میزان تخصیص آب از سدهای موجود در این استان وضعیت مطلوبی ندارد.
وی بیان می کند: کهگیلویه و بویراحمد یکی از استانهای پر آب کشور است اما بخش عمده آن به هدر می رود و بخشی هم که توسط سدها مهار می شود عملا درصد کمی از آن مورد استفاده این استان قرار می گیرد.
خادمی میزان آبهای سطحی و روان آبهای این استان را بیش از هشت و نیم میلیارد مترمکعب عنوان می کند و بیان می دارد: میزان تخصیص آب از این آبهای سطحی برای مصارف کشاورزی، شرب و یا صنعت کمتر از 20درصد است.
وی تصریح می کند: سزاوار نیست در حالی که این استان خود با مشکلات مربوط به کم آبی دست و پنجه نرم میکند، مردم این استان تنها نظاره گر آب رودخانههایی باشند که از استان خارج می شود.
جفایی که به کشاورزان کهگیلویه و بویراحمد روا شد
رئیس سازمان جهاد کشاورزی کهگیلویه و بویراحمد هم در این زمینه می گوید: ظرفیتهای عظیمی در بخش کشاورزی در این استان وجود دارد که متاسفانه به دلیل بیتوجهی و عدم تخصیص آب مورد نیاز برای کشاورزی استان هنوز شکوفا نشده است.
جعفر گوهرگانی در گفتگو با مهر می افزاید: وقتی آب شرب و کشاورزی استان تهران و استانهای مرکز با مشکل مواجه می شود همه به تکاپو میافتند اما کسی به فکر جفایی که در حق مردم و کشاورزان کهگیلویه و بویراحمد روا شده، نیست.
وی تصریح می کند: به دلیل عدم تخصیص مناسب استان از آب سدهایش، زمینهای مستعد کشاورزی در این استان بدون استفاده ماندهاند.
دود و آلودگی سهم گچساران از تولید 20درصد نفت کشور
در اما آب تنها سرمایه کهگیلویه و بویراحمد نیست و طلای سیاه از دیگر ثروتهای این استان غنی اما فقیر است. شهرستان گچساران یکی از تولیدکنندگان عمده نفت در کشور است و حدود 20درصد نفت کشور را تولید می کند اما تنها دود و آلودگیهای ناشی از چاههای نفت سهم آنان از این منبع عظیم طلای سیاه است.
با این حال برخورداری این استان از صنایع مربوط به نفت و گاز متناسب با ظرفیت و میزان تولیدات نفتی آن نبوده و سهم استان از این تولید و اشتغالزایی ناشی از آن کافی نیست.
این در حالی است که اجرای طرح پتروشیمی گچساران پس از یک دهه، تنها 20 درصد پیشرفت فیزیکی داشته است و از احداث پتروشیمی تامین کننده مواد اولیه آن نیز خبری نیست.
پروژه پتروشیمی دهدشت هم که در سال 86 کلنگ زنی شد طبق وعده مسئولان قرار بود هزار روزه افتتاح شود اما اکنون هفت سال از آن روز می گذرد و تنها محدوده آن فنس کشی شده است و پس از این سالها پنج درصد پیشرفت فیزیکی دارد.
اما غم انگیز تر از همه این ها روزگار عشایری است که در کنار لوله های نفت در گچساران زندگی می کنند و از آب شرب، جاده مناسب و ... بی بهره اند.
آتش سوزی؛ سریال ناتمام هشت درصد ازجنگلهای کشور
کهگیلویه و بویراحمد شاید تنها نقطه ای در جهان باشد که در کنار طلای سیاه، طلای سبز نیز دارد. جنگلهای استان هشت درصد جنگلهای کشور و 20 درصد از جنگلهای حوزه زاگرس را در خود دارد و بر این اساس سرانه جنگل در دنیا هشت دهم، در ایران دو دهم و در این استان 1.7 دهم هکتار است که می توان گفت سرانه جنگل در کهگیلویه و بویراحمد 8.5 برابر کشور و 2.1 برابر دنیا است.
همچنین تنوع گونه های گیاهی در سراسر زاگرس مرکزی، بالغ بر دو هزار گونه گیاهی است که از این میان حدود یک هزار و 250 گونه در منطقه حفاظت شده دنا شناسایی شده اند که این رقم معادل 15.6 درصد گونه های کشور است.
دو هزار گونه گیاهی و 400 گونه دارویی در کهگیلیویه و بویراحمد شناسایی شده که این تعداد 45 گونه بومی و منحصر به دنا هستند و براین اساس منطقه حفاظت شده دنا به تنهایی به اندازه 46 کشور دنیا گونه گیاهی آندومیک دارد.
طبیعت کهگیلویه و بویراحمد
با این حال آتش سوزی جنگلها، سریالی است که هر ساله در بهار و تابستان بخش زیادی از این جنگلها را از بین می برد و به گفته معاون عمرانی استاندار کهگیلویه و بویراحمد طی چند سال اخیر نزدیک به دو هزار هکتار از جنگلهای این استان طعمه حریق شده است.
پژمان نیک اقبالی به خبرنگار مهر می گوید: این آتش سوزیها 200 میلیارد تومان به جنگلهای استان خسارت وارد کرده است.
وی بیان می کند: این استان برای مهار آتش سوزی ها هیچ ابزار و امکاناتی ندارد و تنها با کمک نیروی انسانی آن هم با دست خالی اقدام به مهار آتش می کند.
رتبه اول در درآمد سرانه؛ رتبه آخر در توسعه یافتگی
اما کهگیلویه و بویراحمد با داشتن همه این ثروت ها، شاخص های توسعه یافتگی اش نسبت به سایر استانها بسیار کم است و حتی در برخی شاخصه ها فاصله زیادی با استان ماقبل خود دارد.
این استان در بحث درآمد سرانه با احتساب درآمد نفت و گاز در رتبه اول کشور قرار دارد اما بدون احتساب درآمد نفت و گاز در رتبه آخر کشور است.
با این حال استاندار استان سرمایه گذاری را حلقه مفقوده توسعه این استان می داند و می گوید: این استان در برخی از حوزه ها دارای عقب ماندگی تاریخی است.
خادمی می افزاید: این استان سهمی از سرمایه گذاری ها در سالیان قبل نداشته و باید زمینه را برای این مهم در استان ایجاد کنیم.
دست بافته های کهگیلویه و بویراحمد
وی بیان می کند: زمانی که دولت در استانها سرمایهگذاری میکرد زیرساختها در این استان مهیا نبود اما برخی استانهای کشور با سرمایه گذاری دولت پیشرفت کردند اما وقتی نوبت به سرمایهگذاری در کهگیلویه و بویراحمد رسید میگویند که بخش خصوصی باید در این زمینه کار کند که این بخش در استان توانمند نیست.
وی با بیان اینکه پس از انقلاب کارهای خوبی در این استان شد و سرعت پیشرفت در آن زیاد بود، اظهار می دارد: با این حال به دلیل عمق محرومیتهای گذشته و عقب ماندگی تاریخی هنوز این استان توسعه نیافته است.
کهگیلویه و بویراحمد با داشتن 20درصد نفت ، هشت درصد آب و هشت درصد جنگلهای کشور، یک پنجم جمعیتش تحت پوشش نهادهای حمایتی است.
اگرچه روند توسعه در این استان محروم نگه داشته شده توسط رژیم پهلوی، از پس از انقلاب آغاز شد و هرچه در این استان وجود دارد به برکت انقلاب اسلامی است اما به دلیل عمق محرومیتهای بجا مانده از گذشته هنوز زخمهای محرومیت بر تن زیبای این استان هویداست.
حالا امید مردم این دیار به دولت یازدهم و تدبیر آن است تا با نگاه ویژه خود به این استان، فاصله زیاد کهگیلویه و بویراحمد را با دیگر استانهای کشور کم کند.
کد خبر: ۴۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۲
به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
مهندس عزت الله ضرغامي در روزنامه جام جم در خصوص انتخاب سرفراز برای ریاست صداو سیما می نویسد:انتخاب جناب آقاي محمد سرافراز از سوي رهبر معظم انقلاب (مدظله العالي) حاکي از درايت، آينده نگري، نگاه کارشناسانه و عنايت ويژه معظم له به ارزش هاي ديني و انقلابي است.رسانه ملي همانگونه که در متن اين حکم تاريخي آمده است، ماموريت هاي بزرگ و بي بديلي برعهده دارد. رئيس سازمان شخصا بايد واجد شرايطي باشد که بتواند از عهده اين وظايف سنگين و دشوار به خوبي برآيد. حداقل به دلايل ده گانه ذيل، جناب آقاي سرافراز شايستگي پذيرش اين مسئوليت را دارد.1 آقاي سرافراز يک کارشناس ارشد واقعي در عرصه رسانه است، حداقل دو دهه تجربه ارزشمند داشته و با ظرايف حرفه اي و علمي اين مسئوليت بخوبي آشناست.2 او رسانه هاي رقيب و عرصه امپراطوري استکبار در حوزه رسانه را بخوبي مي شناسد. به محيط خارجي رسانه ملي آگاه و مسلط است و مي داند چگونه مي توان با حداقل امکانات، روش هاي بهينه و موثري براي موفقيت رسانه ملي در ميدان جنگ نرم به کار گرفت.3 وي در طول اين سال ها بخش مهمي از موضع آفندي رسانه ملي را اداره کرده است. هيچگاه در موضع انفعال قرار نمي گيرد و از رويکردهاي محافظه کارانه گريزان است. او با قدرت و شجاعتي که از خود نشان داد از همين الان عرصه را به رقبا تنگ کرده است.4 آقاي سرافراز، فراز و نشيب هاي رسانه در طول دو دهه را تجربه کرده و با مفهوم بحران آشناست. در جريان حوادث سال 88 و فتنه، خوش درخشيده است و همپاي ديگر اجزاي سازمان، ماموريت هاي خود را با موفقيت انجام داده است.5 سرافراز قدرت تحول دارد و نوآوري و خلاقيت را مي شناسد، مخاطب شناس واهل توسعه است. شبکه هاي جهاني العالم، پرس، الکوثر، آي فيلم، سحر، هيسپان و ده ها کانال راديويي را راه اندازي و مديريت کرده است. اولويت ها را شناخته و سرعت عمل بالايي دارد.6 سرافراز پرکار، سختکوش، پايبند به آرمان ها، صبور در برابر مشکلات، کم حرف و متواضع است. اين ويژگي ها مربوط به آدم هاي بزرگ است.7 سرافراز، مکتبي و ساده زيست است و روحيه اي درويش مسلک دارد و در قيد و بند تشريفات نيست.8 سرافراز از خانواده جهاد و شهادت است، جايگاه شهدا و ارزش آنها را مي داند با مفهوم ايثارگري آشناست و بخوبي مي داند پشتوانه محکم نظام و رسانه ملي در سختي هاي روزگار از چه کساني هستند.9 سرافراز رسانه ملي را مي شناسد. بخش قابل توجهي از کتاب راوي صادق مربوط به اقدامات و عملکرد اوست. براي رضايتمندي و انگيزه بخشي به کارکنان طرح و ايده دارد و با مديريت داشته ها آشناست. او بهره وري در سازمان را بالابرده و ظرفيت هاي جديدي ايجاد خواهد کرد.10 آقاي سرافراز فردي خودساخته است، به هيچ حزب و گروهي تعلق ندارد و همواره استقلال خود را حفظ کرده است. با اين سابقه توان «نه» گفتن به زياده خواهي ها را دارد و اين ويژگي براي رسانه ملي سرمايه اي گرانبهاست، براي او آرزوي موفقيت دارم
کد خبر: ۴۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد!
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است.
در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت علامه آقا محمد بيدآبادي هستند و امروز - اول محرم - سالروز رحلت ايشان است.
نگاهی گذرا بر زندگینامه علاّمه بیدآبادی
آقامحمّد ـ که به خاطر سکونت در محلّه بیدآباد اصفهان،به بیدآبادی شهرت یافت، در خانواده ای علمی و مذهبی دیده به جهان گشود، پدرش ملاّ محمّد رفیع گیلانی، که نسبش به شیخ زاهد گیلانی (درگذشته 700 ق) می رسد، دانشمندی محقق و زاهد و مجتهد بوده است. آقا محمّد رفیع، از زادگاه خود، گیلان، به اصفهان مهاجرت و در محله بیدآباد اصفهان سکونت کرد و از این رو،به ملاّ محمّد رفیع گیلانی بیدآبادی مشهور شد.
ایشان در دامان پدری فرزانه و زاهد و در بستر علمی و مذهبی حوزه علمیه اصفهان، که در آن روزگار بزرگ ترین حوزه علمی تشیع به شمار می رفت، به تحصیل علم و کمالات پرداخت و با ذهن و روان حق جویش، از محضر فقیهان، محدثان، حکیمان و عارفان بزرگ بهره برد و با دستیابی به درجه های بالای علم و کمال از جمله بزرگان و نام آوران تشیع،در آن زمان گردیدalt.
اوایل عمر حضرت علامه بیدآبادی مقارن با پایان صفویه و غائله افغانها است. وی از شاگردان سید قطب الدین محمد نیریزی شیرازی (صاحب منظومه فصل الخطاب) و آخوند ملا اسماعیل خواجویی (م 1173 ق) بود. گفته شده که علامه بیدآبادی محتملا از سید حیدر آملی و او از فیض کاشانی و او از ملا صدرا حکمت را یاد گرفته است.
افزون بر آن، آقا محمّد که مربّی بسیاری از بزرگان در سیر و سلوک گردید، به منزل ها و مرحله های بالایی در «سلوک الی الله» دست یافت و به ویژه، در مرتبه «خوف» به جایگاه بلندی رسید.
«خوف» و «رجاء» دو مرحله سیر و سلوک است. در اثر خوف، انسان خود را از انجام دادن کارهای حرام و ناپسند و رفتارهای بد و برداشتن گام های خطرناک باز می دارد و از تماس با کارهای نهی شده دوری می کند و رجاء و امیدواری، انسان را به سوی امور حلال و پسندیده سوق می دهد.
آقا محمّد بیدآبادی، علاوه بر جامعیت در علوم عقلی و نقلی و چیرگی بر دانش های متداول زمان خود، در دانش های غیر رسمی و به اصطلاح، «علوم غریبه»، از جمله «کیمیا» نیز مهارت بسيار ویژه ای داشته اند.
حضرت علامه بیدآبادی در اول محرم 1198 وفات یافت و پیکر مطهر او را بنا به وصیت خودش در تخت فولاد اصفهان کنار قبر میر معصوم خاتون آبادی، که قبر پدرش هم در همانجا قرار داشت، دفن نمودند. مقبره او در صحن شرقی تکیه خوانساری قرار دارد. مرحوم محمدکاظم واله در قطعه شعری که اکنون بر سنگ مزار او حک شده است ماده تاریخ وفات او را اینچنین به نظم آورده است:
کرد واله از پی تاریخ او بیتی رقم تا بود هر مصرعی بر سال فوتش رهنمون
قبلهی ارباب علم آقا محمد شد ز دهر برگزیده عارفی عالم شد از دنیای دون
علامه بیدآبادی وصیت کرده بودند که بر بالای قبر وی گنبد و بارگاهی ساخته نشود.و بر طبق همین وصیت قبر وی تا حدود 120 سال بعد از وفاتش بدون گنبد و بارگاه بوده است.تا اینکه مرحوم میرزا سلیمان خان رکن الملک که نایب الحکومه اصفهان و از اولاد خلف بیک بود،عمارت چهار طاقی بر بالای قبر وی ایجاد نمود.بر مزار وي سنگي بسيار نفيس و ارزشمند قرار دارد كه اشعار آقا محمد كاظم واله به خط بسيار زيباي نستعليق بر روي آن حك شده است. يكي از كرامات مشاهده شده در تخت فولاد مربوط به ايشان است . مرحوم مهدوي نقل مي كنند كه هنگام دفن ميرزا حسين ناييني در كنار قبر آقا محمد بيدآبادي ، به قبر ايشان راهي باز شد و جسد مطهر آقا محمد بيدآبادي سالم بود و هيچگونه تغييري نكرده بود در حالي كه 127 سال از فوت ايشان مي گذشت.
ویژگی های اخلاقی و رفتاری آقا محمّد
عارف بید آبادی، با اینکه مورد مراجعه بیشتر مردم بود و نیازهای همگان را برطرف می ساخت، هیچ گاه از کسی درخواستی نکرد. او مصداق حقیقی «کن فی الناس و لا تکن معهم؛ در میان مردم باش و با آنها نباش» بود. روح توکل و اعتماد او به پروردگار جهان و علوّ مرتبه شخصیت انسانی اش، به او اجازه نمی داد، دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید.
آقامحمّد کارهای شخصی، از جمله خرید لوازم ضروری زندگی و حمل و نقل آنها و…را خودش انجام می داد و یاری کسی را نمی پذیرفت.
صاحب رسم التواریخ در این مورد می نویسد:مرحوم آقا محمّد بیدآبادی،خودش به در دکان خبّاز و بقال و قصاب و سبزی فروش می آمد و آذوقه و مایحتاج خود را به دوش گرفته و به خانه خود می برد.
قناعت و بی نیازی
پادشاهان و فرمانروایان وقت، احترام بسیاری برای آقامحمّد قائل بودند. وزیران و امیران به خدمتش می رسیدند و از او کسب فیض می کردند، آنها آرزو داشتند، علامه از ایشان بخواهند کاری برایش انجام دهند و آنها با انجام آن خواسته، ارادت خود را به وی نشان دهند، ولی او از آنها هیچ چیزی نمی خواست.
از جمله آنها علی مراد خان زند، چهارمین پادشاه از خاندان زندیان بود که یک روز، با کمال فروتنی به دیدنش آمد. آن ذات مقدّس، آن سلطان را در مجلس خود، با فقیرانی که در آنجا حاضر بودند، هم ردیف و همنشین نمود. سلطان هفت هزار تومان پول نقد از مال خالص حلال خود را که از زراعت به دست آورده و برابر با قیمت بیست هزار خروار غله بود، نزدش گذارد و عرض کرد که این پول را میان نیازمندان قسمت نما.
آقا محمد فرمود: من مستحق نمی شناسم، مستحق شناس خدا می باشد، این مال را به رعیت ها بده. علی مراد خان گفت، من با رعیت ها به زراعت پرداختیم و بنابر عدالت آنها بهره خود را بردند و من هم بهره و سود خود را.
فرمود: اگر چنین است «ای بنده خدا» به تدریج من فقیر و مستحق پیدا می کنم و با نوشته ای نزد تو می فرستم. تو به دست خود پول را به آنها بده، زیرا طبق روایت، اگر تو به دست خود یک دینار به ایشان انفاق کنی، بهتر از آن است که من مال تو را به اذن خودت هزار دینار انفاق نمایم….
وقتی حضرت بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد
در كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد اول، آمده است كه روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان(تفریحی) بکنند!
به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه)
می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند.
به محض ورود ایشان،زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!!
ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!!
آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!!
جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز
می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!!
پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم.........
به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.
در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم.....
alt
نحوه برخورد با مخالفین
از جمله ویژگی های اولیای خدا، بردباری و گذشت است و در فضیلت این دو ویژگی، همان بس که خداوند متعال با این دو صفت خودش را در قرآن توصیف کرده است.
إنَّهُ کان حلیماً غفور
در داستانی نقل کرده اند: یکی از بدخواهان حکیم متأله بیدآبادی -که ظاهراًشاگرد ایشان هم بوده است- در غیاب معظم له نسبت های ناروا به ایشان می دهد و زبان به بدگویی از علاّمه باز می کند. عارف بیدآبادی که به راستی، عالمی حلیم و برخوردار از صفات پسندیده کریم بود، بدون هیچ گونه واکنشی منفی، تنها نامه ای برای تنبه و آگاهی این فرد می نویسد. بیدآبادی که عابد و سالکی زاهد و اهل ریاضت و مجاهدت بود، با شنیدن این ناسزاها و بدگویی ها نه تنها ناراحت نشد، بلکه تحمل این نوع دردها را موجب تذکر و فرو رفتن بیشتر در خود و نیز دستیابی به مقامات عرفانی و معنوی بیشتر می دانست.
داستاني از علم كيمياي علامه بيدآبادي
بيدآبادي همچنين در علم كيميا مهارت داشت و تبديل فلزات پست به طلا را عملاً در اصفهان انجام مي داد و چندين رساله و كتاب در اين خصوص از خود بجاي گذاشته است. در رستم التواريخ آمده است كه:«آن مرحوم نزديك وفات خود به ديدن جناب قدسي آداب،ميرزا محمد علي ولد ميرزا مظفر خليفه سلطاني آمد و خواست علم كيميا را تعليمش نمايد، آن كروبي قريحه قبول ننمود و فرمود اين بار بسيار گران است و مرا تاب و طاقت و توانايي برداشتن اين بار گران نيست و اگر متحمل اين بار گران بشوم تكليف بر من شاق مي شود و در اين باب صلاح خود را نمي دانم پس مرحوم آقا محمد چون غير آن پاك فطرت از براي اين علم شريف سزاوار با اهليتي نيافت، چه از اولاد خود چه از ديگران،پس ناچار اين امانت خدايي را مانند درّ مكنون در گنجينه دل به خاك برد و آن را به هيچ كس نسپرد.»
نکوهش دنیا و دنیا داران و عُزلت
عارف بید آبادی درباره ی اهل دنیا -به معنای نکوهیده آن- و خوبی کناره گیری از آنها می فرماید: پس اگر خواهی که نفس خالص به دست آوری و این قلب قلاّبی به جا بگذاری، از این دنیا در نفست نفرین کن و گوشه گیری و عزلت از این دنیا بکن و از رفت و آمد مردم روزگار خود، چه خواص و چه عوام بپرهیز….
در حکایتی زیبا و شنیدنی، می توان، دیدگاه عارف بیدآبادی را در مورد دنیا و دنیاداران دریافت. یکی از عمّال دیوان، به آقا محمّد بیدآبادی ـ که از علماء العارفین است ـ گفت که تو مرد خدایی و من مرد دنیایم. آقا محمد هم دو دست بلند کرده بر مغز او اشاره کرد که خاک بر سرت که تو دنیا نیز نداری، دنیا آن بود که نمرود و شدّاد و فرعون داشتند
.
ساده زیستی
آقا محمّد، با اینکه در زمان خود از نامداران و مورد توجه همگان بود، به گونه ای که صاحب منصب های حکومتی آن زمان در تلاش برای نزدیک شدن به او بودند، زندگی ساده و بی پیرایه و سختی را انتخاب کرده بود. همین زهد و سخت زیستی و روی گردانی از دنیا، وجود او را شایسته پذیرش فیوضات ربانی گردانید. بیدآبادی، حقیقت زهد را یافته و در خود پیاده کرده بود، البته نه زهد به معنای رهبانیت و ترک دنیا که اسلام با آن مخالف است، بلکه زهد اسلامی که آدمی، برای بهتر انجام دادن همه مسئولیت های فردی و اجتماعی، سادگی و دوری در آلایش های زندگی، شیوه خود قرار دهد و نسبت به زرق و برق زندگی بی توجه باشد، از گرم و سرد زمانه ترسی نداشته باشد. زهد اسلامی با ریاست داشتن و مال و زن و فرزند و غیره مغایرتی ندارد، چنان که همه اینها، در حدّ اعلا برای آقا محمّد بیدآبادی فراهم بود.
این عارف بزرگوار، خود می فرمود: طالب عقبی باید، به دل از جاه و مال دنیا بی رغبت باشد، نه آنکه به زبان و گفتگو زاهد و به دست و پا ودندان چنگ به دنیا بزند….
می گفتند: منزل شخصی آقا محمّد در محلّه بیدآباد و دارای درب کوتاه و کوچکی بود. روزی به وی پیشنهاد کردند تا درب خانه اش را تغییر بدهد و بلند سازد، او پاسخ داد: «پس از این، کسی که در آن ساکن شود، درب منزل را تغییر خواهد داد»، یعنی بزرگ کردن درب خانه مربوط به مالک بعدی این خانه خواهد بود.
حاضران تعجب کردند، ولی به احترام شخصیت آقامحمد و نیز به خاطر اطمینان به گفته های او، که از روی دانش و آگاهی پیشگویی می کرد، ساکت شدند و سخنی نگفتند. طولی نکشید که پس از وی، منزل در اختیار سید حجت الاسلام شفتی قرار گرفت و چنانچه آقا محمّد پیش بینی کرده بود، حجت الاسلام، وضع منزل را تغییر داد و درستی گفتار آن عارف بر همگان آشکار گردید.
از دیگر ویژگی های آقا محمّد این بود که با همه احترامی که فرمانروایان و زمامداران وقت، به او می گذاشتند، ساده زیستی و فروتنی او به گونه ای بود که از سوار شدن بر چهارپا و بیرون رفتن با آن ابایی نداشت، آن هم سوار شدن بر یک الاغ رعیتی با پالان معمولی؛ و با همان حال، مسافت های دوری را می پیمود.
در مورد خوراک او می نویسند: در ماه، یک مرتبه گوشت می خورد و پیش از استفاده از این گوشت، صد رأس گوسفند قربانی می کرد و میان نیازمندان و مستمندان تقسیم می نمود.
در مورد پوشاک و حرفه وی نیز چنین نوشته اند:«و جامه های وی کرباس و پشمینه کم بها بود و به کسب تکمه چینی اشتغال داشت و خط شکسته را خوب می نوشت…»
در مورد محل تدریس و تربیت او گفته اند که بسیار ساده و بی ریا بوده است:و در حجره ی نشیمن خاصش که دانش آموزان بسیار، از ارباب علم و حکمت در آنجا فراهم می آمدند، فرش بوریا و در اطراف و حواشی اش پوست گوسفند گسترده بود و بر آنها می نشستند«
دستوري از علامه بيدآبادي
در كتاب فيض حضور آمده است، مرحوم حاج محمد حسن شرکت يكي از علما و عرفاي اصفهان نقل می کنند كه آیت الله بیدآبادی 5 سفارش مهم داشتند و همیشه می فرمودند که افراد ملتزم به آن باشند:
(1) همیشه با طهارت (وضوء) باشید.
(2) نماز اول وقت اقامه شود.
(3) بیداری سحر از دست نرود.
(4) غسل جمعه فراموش نشود.
(5) مهمتر از همه: همیشه خود را در حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن)
فهرست کلی مکتوبات و آثار علامه بیدآبادی عبارتند از:
1.آثار در زمینه تفسیر قرآن
2.آثار در زمینه علم کیمیا
3.آثار در سبک عرفای متاله
4.نوشتهها در زمینه حکمت و کلام
بیدآبادی به عربی و فارسی آثاری از خود برجای نهاده است که عبارت اند از:
1.تفسیر قرآن به عربی
2.رساله ای به فارسی با عنوان فی علم التوحید علی نهج التجرید که در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است.
3.رساله حُسن دل به فارسی، تحقیق و تصحیح علی صدرایی خویی و محمدجواد نورمحمدی
4.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ میرزای قمی به عربی که همراه با ترجمه فارسی در مجله پیام حوزه 1372ش به چاپ رسیده است.
5.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ سید حسین قزوینی که مکرراً چاپ شده است.
6.«فصلی در آداب تخلیه و تحلیه»
رساله ای با عنوان سیر و سلوک نیز منسوب به علامه بیدآبادی است که همراه با شرح میر سیدحسین مدرس هاشمی در 1377 ش منتشر شده است. نراقی نیز دستورالعملی از او در سیر و سلوک نقل کرده است.
اهمیت ویژه حضرت علامه محمد بیدآبادی در انتقال فلسفه غنی اصفهان عصر صفوی به روزگار بعد از خودش بود زیرا با انقراض سلسله صفویه فلسفه در حوزهی اصفهان دستخوش نابودی و فراموشی بود ولی آقا محمد بیدآبادی با تربیت شاگردان بزرگی همچون ملا علی نوری توانست فلسفه ملاصدرا و علم حکمت را به نسل بعد منتقل کند.
در عین حال مرحوم بید آبادی بیشتر در عرفان بروز و ظهور کرده است. بیدآبادی در عرفان، مرید سیّد قطب الدین نیریزی (1100ـ1173)، از ارکان سلسلة ذهبیّه بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد. گفته اند سلسلة عرفانی برخی عارفان متشرع ساکن نجف و کربلا، مانند سید احمد کربلایی سیّد مرتضی کشمیری، ملا فتحعلی سلطان آبادی، ملا حسینقلی همدانی و سید مهدی بحرالعلوم به بیدآبادی متصل است.
رسائل عرفانی بسیار ارزشمند و جذاب او روح آدمی را مخاطب ساخته و به آن هشدار میدهد تا پرده غفلت را کنار زند. چنانکه مینویسد: «مرگ را دایم در نظر دار تا همه کارهای دشوار بر تو آسان شود. بلکه مشتاق آن گرد تا به شیرینی بمیری نه به تلخی، یعنی با گریه و زاری و سوگواری از برخورداری:
آنچه نوشته شد، تنها شمّه ای از زندگانی حکیم بیدآبادی بود.
کد خبر: ۴۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
ایسنا - اکرم احقاقی: تمایلی برای مطرحشدن در رسانهها ندارند، افکار عمومی با وجود اینکه همسرانشان را به خوبی میشناسد، از آنها تصویری در ذهن ندارد. خواسته یا ناخواسته، پشت پرده، نقشهای سیاسی و اجتماعیشان را ایفا میکنند، با این حال نقش اصلیشان، همان نقش سنتی همسری دلسوز و مادری مهربان است. همتایان آنها در عالم سیاست در برخی کشورها به عنوان «بانوی اول» تلاش میکنند نقشی متفاوت از قبل داشته باشند و مستقل از همسرانشان شخصیت حقوقی متمایزی برای خود ایجاد کنند، اما در عرف سیاست ایران این جایگاه تعریف نشده و شاید خود این افراد هم چندان تمایلی برای کسب آن ندارند.
با این حال ، همسران روسای جمهور ایران اگرچه از الگوی کشورهای غربی در کسب جایگاه بانوی اول پیروی نکردهاند، اما قطعاً همواره در کنار همسرانشان، آنها را در پیشبرد کارها یاری دادهاند. صاحبه عربی اطلاعات چندانی از خانم «صاحبه عربی» و فرزندانش در فضای مجازی منتشر نشده است؛ به نحوی که در برخی از گزارشهای خبری در مورد خانواده حسن روحانی در دوران انتخاب نیز، به این موضوع اشاره شده است. اما بر اساس آنچه در کتاب خاطرات حسن روحانی نوشته شده «صاحبه در سال 1333 در سرخهی سمنان در یک خانواده مذهبی و سنتی به دنیا آمده و پدرش عبدالعظیم عربی راننده مینیبوس بوده که بین سرخه و سمنان تردد میکرده است».
صاحبه عربی همسر حسن روحانی
او که فرزند اول خانواده است، دارای سه خواهر به نام سعیده، جمیله و ربابه و چهار برادر به نام حسن، حسین ،عباس و مسعود است. 14 سالش بود که در سال 1347 با مهریه «دو دانگ منزل مسکونی پدر و مادر داماد، مقداری زمین، آب و چند مثقال طلا» به عقد پسرخالهی 20 سالهاش حسن روحانی درآمد. مراسم ازدواجشان را در شهریور 1348 در یک فضای سنتی و مذهبی برگزار کردند. حاصل ازدواج صاحبه و حسن که به پیشنهاد پدر روحانی و با وساطت زندایی زوجین (روشن پیوندی) انجام شد پنج فرزند (سه دختر و دو پسر) است. صاحبه که داغدار فوت نابهنگام یکی از پسرانش است، در طول این سالها بیشتر در قالب یک بانوی خانهدار نقش ایفا کرده؛ چنانچه در زمان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری، خانواده روحانی نیز در کنار خانوادههای جلیلی و ولایتی از حضور در برنامه تلویزیونی «خانوادههای کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری» که قرار بود برای اولین بار از شبکه 2 سیما پخش شود استقبال نکردند. البته نام «صاحبه عربی» بعد از پیروزی روحانی در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بیش از گذشته مطرح شد. او به اقتضای همسر رئیسجمهور بودن در برخی مراسم رسمی حضور پیدا میکند . خانم عربی در بهمن ماه سال 92 به همراه جمعی از همسران مقامات دولتی و سفرای خارجی مقیم تهران در مراسم افتتاحیه بازارچه خیریهای که در برج میلاد برگزار شده بود شرکت کرد و در پایان بازدید از برج میلاد در دفتر یابود آن که به نام «صاحبه روحانی» امضا کرده بود نوشت «امروز از برج میلاد دیدن نمودم. خیلی جالب و دیدنی بود، امیدوارم که موفق باشید.» اما آنچه اخیرا نام او را بیش از هر زمان دیگری رسانهای کرد، انتشار خبری در خبرگزاری فارس بود با عنوان «ضیافت همسر رئیس جمهور برای زنان در کاخ (سعدآباد)». این خبرگزاری منتقد دولت در خبر خود مدعی شد که تالار حافظیه سعدآباد در شب میلاد حضرت زهرا(س) محل برپایی جشن همسر رئیسجمهور برای همسران وزرا، سفرای خارجی مقیم تهران و زنان دولتی بوده و این مهمانی زنانه با رقص دختران و شوی لباس همراه بوده است. البته این خبرگزاری در خبر اولیه خود که بعد آن را از روی خروجیش حذف کرد مدعی شده بود که به هر یک از شرکتکنندگان در این جشن سکههایی نیز اهدا شده است. انتشار این خبر در اواخر فروردین امسال با واکنشهای متفاوتی از سوی حامیان و منتقدان دولت روبرو شد؛ تعدادی از شرکتکنندگان از جمله هنرمندانی که در این مهمانی حضور داشتند به تکذیب محتوای این خبر پرداختند و اسحاق جهانگیری معاون اول رئیسجمهور نیز در صفحهی شخصیاش در فیسبوک به نقل از همسرش که در این جشن حضور داشت روایتی کاملا متفاوت منتشر کرد.
صاحبه عربی همسر حسن روحانی
از سوی دیگر برخی از نمایندگان مخالف دولت در مجلس از جمله اعضای جبهه پایداری از طریق تریبون این نهاد قانونگذاری به روحانی به علت برگزاری چنین جشنی از سوی همسرش تذکر دادند و آن را نمادی از اشرافیگری عنوان کردند و در ادامه «تعدادی از بانوان تهرانی» نیز در مقابل نهاد ریاستجمهوری تجمعی را که گفته شد «خودجوش» است برگزار کردند. اما ماجرای انتشار این اخبار که بسیاری آنها را «جهتدار و حاشیهای» خواندند، به همین جا ختم نشد. از آنجا که برخی رسانههای منتشرکننده این اخبار به برخی نهادهای امنیتی وابسته هستند، این بار سرلشگر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح وارد میدان شد. او روز دوشنبه 29 اردیبهشت در مراسم اعطای دانشنامه به دانشآموختگان دوره دکتری دانشگاه عالی دفاع ملی در موضعگیری کمسابقهای اظهار کرد: متاسفانه یک مقدار بازیهای رسانهای موجب تشویش اذهان عمومی میشود. مدیران رسانهها باید جلوگیری کنند از اخباری که موجب تشویش اذهان مردم، تضعیف دولت و تخریب برخی از اقدامات میشود... .بعضی اخبار بیارزش و تفرقهانگیز هستند، بعضیها هم شایعه، تهمت و بیمبنا هستند. من خطی و سیاسی عرض نمیکنم، حتی رسانههایی که به نوعی به نیروهای مسلح مرتبطند، خطا میکنند و برابر مشی و منویات رهبری حرکت نمیکنند. باید روششان را اصلاح کنند، والا ما با آنها برخورد میکنیم." و البته پس از آن هم از ارائه گزارشی توسط وزارت اطلاعات در این زمینه که باز هم علیه رسانههای مذکور بود، اخباری منتشر شد و برخی نیز از تذکر مقامات عالی کشور نسبت به رویه این رسانهها خبر دادند. آخرین خبری که در مورد «صاحبه عربی» یا روحانی در رسانهها منتشر شده، مربوط به عیادت وی از آیتالله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان در بیمارستان بهمن است.
اعظمالسادات فراحی
همسر «محمود احمدینژاد» در سال 1337 در منطقه رسالت تهران در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. او پدر و مادری با اصلیتی مشهدی دارد که او را برای تحصیل به دانشگاه علم و صنعت فرستادند؛ دانشگاهی که زمینهساز ازدواج او با رئیس دولتهای نهم و دهم شد.
اعظمالسادات فراحی همسر احمدینژاد
«اعظم» و «محمود» در تاریخ 22 خرداد 1359 دو سال بعد از انقلاب با یکدیگر ازدواج کردند. خواهر داماد (پروین احمدینژاد) در مورد وصلت این دو که خود زمینهساز آن بود میگوید: « هر دوی آنها در آن زمان دانشجوی علم و صنعت بودند و ما هم در رفت و آمدی که به دانشگاه داشتیم خانم فراحی را میدیدیم . در مورد ایشان با برادرم صحبت کردم، دیدم نظرشان مثبت است. بعد آدرس گرفتیم و رفتیم خواستگاری. ازدواج آنها به سادگی برگزار شد؛ چون هر دو دانشجو بودند ، پدرم برای آنها خانهای در حوالی محله رسالت اجاره کرد تا رفت و آمدشان به دانشگاه راحتتر باشد.» حاصل ازدواج این دو، دو پسر به نام مهدی و علیرضا و یک دختر به نام فاطمه است. مهدی احمدینژاد پس از رئیسجمهور شدن پدر با « طیبه مشایی» دختر « اسفندیار رحیم مشایی» یار دیرین احمدینژاد ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دختری به نام زهرا است. علیرضا احمدینژاد پسر دوم نیز با خواهرزاده شهید محمود کاوه ازدواج کرده که حاصل این ازدواج نیز یک پسر است و فاطمه احمدینژاد دختر خانواده که دارای مدرک مهندسی الکترونیک و مخابرات است هم با «مهدی خورشیدی» پسر سردار احمد خورشیدی با مهریه 14 سکه ازدواج کرده که حاصل ازدواج آنها زهرا خورشیدی است. اعظم فراحی هم مانند دیگر همتایان سابق و اسبق خود تعامل چندانی با رسانهها نداشت؛ گرچه طی هشت سال دولت نهم و دهم در بسیاری از سفرهای داخلی و خارجی همراه با همسرش حضور داشت و در جریان سفرهای استانی از برخی از موسسات خیریه و بهزیستی نیز بازدید میکرد. او در جریان حملات رژیم صهیونیستی به غزه در سال 1387 نامهای به «سوزان مبارک» همسر حسنی مبارک، دیکتاتور سابق مصر در ارتباط با اهمیت رفع حصر غزه ، تلاش در راستای کمک به مردم فلسطین و بازکردن گذرگاه رفح جهت جلوگیری از وقوع یک فاجعه انسانی نوشت؛ نامهای که در سایت ریاست جمهوری در 29 دی ماه منتشر شد. اعظمسادات فراحی در جریان انتخابات ریاستجمهوری دهم تلاش کرد نقش موثرتری نسبت به قبل داشته باشد و در برخی از برنامههای تبلیغاتی احمدینژاد شرکت میکرد؛ موضوعی که در جریان انتخاب ریاستجمهوری نهم سابقه نداشت؛ گرچه برخی، فضای به وجود آمده در برنامههای تبلیغات انتخاباتی آن سال و حضور همسران رقبای دیگر در این برنامهها را عامل فعالیتهای انتخاباتی بیشتر فراحی میدانند. اعظمسادات فراحی در آذرماه 1388 در اجلاس «همسران سران جنبش عدم تعهد» که در ایتالیا با موضوع « امنیت غذایی و نقش زنان در تلاش جهانی برای مقابله با گرسنگی» برگزار شده بود هم شرکت و سخنرانی کرد. او در جریان این سفر با همسران روسای جمهور برخی کشورهای شرکتکننده در این اجلاس از جمله همسران روسای جمهور سنگال ، عراق، پاکستان و... نیز دیدار داشت. برخی از نزدیکان وی معتقدند او نقش موثری در ترغیب همسرش در جهت استفاده از زنان در کابینه دولت دهم داشته است؛ چنانچه احمدینژاد در لیست پینشهادیاش به مجلس هشتم در راستای تشکیل دولت دهم سوسن کشاورز ، فاطمه آجرلو و مرضیه وحید دستجردی را به عنوان وزرای پیشنهادی برای وزارتخانههای آموزش و پرورش، رفاه و بهداشت معرفی کرد.
اعظمالسادات فراحی همسر احمدینژاد
فراحی مدتی نیز به پیشنهاد «منیره نوبخت» مسئول سابق شورای فرهنگی اجتماعی زنان، به جمع زنان تصمیمگیرنده در این شورا که زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی فعالیت میکند پیوست. او در شانزدهمین اجلاس سران جنبش غیر متعهدها که در تابستان سال 91 در تهران برگزار شد، میزبان همسران برخی از مقامات شرکتکننده در این اجلاس بود. او در تالار آینه وزارت خارجه برای همتایان خود ضیافت ناهار ترتیب داد و به همراهی آنها از نمایشگاه صنایع دستی که در برج میلاد برگزار شده بود بازید کرد و با تعدادی از آنها هم دیدارهای دوجانبه داشت. فراحی به طور معمول در دیدارهای رئیس دولت نهم و دهم با زنان که به مناسبتهای مختلف برگزار میشد حضور پیدا میکرد. احمدینژاد نیز در تعدادی از این دیدارها در تقدیر از مادر و همسرش سخنانی را بیان میکرد. او در همایش پنج هزار نفری «بانوی بصیر» که در تالار بزرگ وزارت کشور برگزار شد در مورد تعامل خود و همسرش گفت: «من بقیه مردها را نمیدانم، اما بنده اگر یک روز همسر خود را نبینم میمیرم. حاضرم همه این دنیا را برای دیدن لبخند مادر و همسرم بدهم.» اعظم فراحی در سال 91 به همراه مرضیه دستجردی (وزیر بهداشت) از سوی خبرگزاری (وفا) به عنوان یکی از 10 زن خبرساز کشور در سال 90 معرفی شد. در پایان عمر دولت دهم نیز احمدینژاد به نمایندگی از دیگر اعضای هیات دولت لوح تقدیری را به پاس تلاشها و حمایتهای فراحی از دولت و رئیسجمهور به وی اهدا کرد. زهره صادقی همسر «سیدمحمد خاتمی» سال 1329 در قم در خانوادهای اصیل، ریشهدار و شناخته شده به دنیا آمد. مادرش خواهر امام موسی صدر و پدرش دکتر حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر صادقی بود، پدر اهل علمی که 38 سال سابقه تدریس در دانشگاه شهید بهشتی را داشت و فروردین امسال دار فانی را وداع گفت.
زهره صادقی همسر سیدمحمد خاتمی
زهره صادقی که دختر خاله فاطمه طباطبایی (همسر مرحوم حجتالاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی) و سیدصادق طباطبایی است در سال 1353 با سیدمحمد خاتمی ازدواج کرد؛ ازدواجی که خاتمی در مورد آن میگوید: « در سال 1353 با خانوادههای معتبر و ریشهدار صدر و صادقی پیوند خوردم و از نعمتهای بزرگ این خانواده به این کوچک، ازدواج با زنی با فضیلت، صبور و مهربان از خانواده مهم صدر و صادقی است.» حاصل وصلت آنها، دو دختر به نامهای لیلا و نرگس و یک پسر به نام عماد است؛ فرزندانی که علاقه چندانی برای حضور در عرصه سیاست ندارند. لیلا در سال 1354 به دنیا آمده و دارای مدرک دکتری است و اکنون به همراه همسرش در خارج از کشور زندگی میکند. دختر کوچکتر آنها شش سال بعد (1360) به دنیا آمد و اکنون در مقطع دکترا درحال تحصیل است. او نیز به همراه همسرش در خارج از کشور اقامت دارد، عماد تنها پسر این خانواده نیز در فرودین ماه سال 1367 به دنیا آمده و اکنون دانشجوی دوره کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای است و به همراه همسرش در تهران زندگی میکند. زهره صادقی اگرچه در خانوادهای فرهنگی و سیاسی بزرگ شده، اما هیچ وقت به صورت جدی وارد فعالیتهای سیاسی نشده و ترجیح داده بیشتر در کارهای اجتماعی و امور خیریه مشارکت داشته باشد.
زهره صادقی همسر سیدمحمد خاتمی
او در سال 78 به همراه تعدادی از همسران اعضای دولت وقت، موسسه خیریه «بهآفرین فردا» را تاسیس کرد؛ موسسهای که مختص دانشآموزان دختر مقاطع تحصیلی راهنمایی و دبیرستان است و عضویت و حمایت از فرزندان ایتام از اولویتهای اصلی آن. زهره صادقی در زمان ریاستجمهوری سید محمد خاتمی به اقتضای جایگاهی که داشت در برخی از سفرها همسرش را همراهی میکرد. او در سال 87 در جریان حملات رژیم صهیونیستی به غزه در پاسخ به نامه همسر امیر وقت قطر خواستار فراخوان دولتها و ملتها برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین شد. عفت مرعشی «عفت مرعشی» در سال 1314 در خانواده حجتالاسلام سید محمد صادق مرعشی به دنیا آمد. او که عضوی از فامیل بزرگ خانواده مرعشی و از نوادگان آیتالله سیدکاظم طباطبایی است، در سال 1337 با مهریه «مقداری باغ پسته» به همراه «آب» با علیاکبر هاشمی رفسنجانی ازدواج کرد.
عفت مرعشی همسر هاشمی رفسنجانی
عفت مرعشی که شاید بتوان او را از بین همسران روسای جمهور بعد از انقلاب، خبرسازترین و سیاسیترین فرد در سالهای اخیر دانست در کتاب خاطراتش که با عنوان «پا به پای سرو» از سوی دفتر نشر معارف انقلاب منتشر شده خود را این گونه معرفی میکند: «من، عفت مرعشی، همسر عالم مجاهد، روحانی وارسته، سیاستمدار نامی ایران زمین، تربیتیافته مکتب اهل بیت (ع)، انسان شریف و بزگوار حضرت آیتالله آشیخ اکبرهاشمی رفسنجانی هستم. مردم عزیز مرا اغلب با دو حادثه و دو روایت میشناسند. اول حادثه ترور همسرم در سال 1358 که در نجات معجزهوار ایشان صاحب نقش بودم و دوم حوادث تلخ بعد از انتخابات ریاستجمهوری در سال 1388 و صحنه رای دادن در حسینیه جماران که جملاتی از من در رسانهها انتشار یافت و بهانهای برای تخریب همسر و فرزندانم توسط تندروها شد.» عفت مرعشی در بیان خاطراتش از ازدواج با هاشمی رفسنجانی که در سالنامه سال 92 روزنامه اعتماد بازنشر شده مینویسد: "خواستگار زیاد داشتم، هم از فامیل و هم از غریبه، اما پدرم با همه آنها مخالفت کرده بود. پدرم برای دیدن آمیرزاعلی (پدر هاشمی رفسنجانی) به نوق (یکی از بخشهای شهرستان رفسنجان در کرمان ) رفته بود. بعد از بازگشت با مادرم صحبت کوتاهی کرد و پس از مدتی نیز مادرم من را صدا کرد و گفت بیا اتاق کارت دارم. نگران شدم ، حدس زدم که موضوع درباره ازدواج من است. «خانم جون» گفت: عفت جان ! حاج آقا که به نوق رفته بود آمیرزاعلی برای پسرش اکبر از تو خواستگاری کرده است. حاج آقا هم همان جا جواب قبول داده است. خشکم زده بود، دستپاچه شدم ، نمیدانستم چه جوابی بدهم ، سپاهی از افکار پریشان به یکباره به ذهنم هجوم آورد .خانم جون حرفهایش را تکرار کرد با دست اشاره کردم سکوت کند و خیلی خونسرد بدون ذرهای عصبانیت گفتم خانمجون یعنی چه همانجا جواب قبول داده ؟ چرا به من چیزی نگفته است؟ مگر زندگی من نیست ؟ مگر برای عذرا ، اقدس و نصرت با خودشان مشورت نکرد؟ برای چی قبل از این که نظر من را بپرسد، قبول کرده است؟ مگر من روی دست شما ماندهام که این جوری برخورد میکنید؟ مادرم گفت: عفت جان ، حرف تو درست است، اما پدرت را که میشناسی. کاری را بدون دلیل و مصلحت انجام نمیدهد. حتما دلیل خود را دارد. پسر سیدآمیرزاعلی باسواد است. 10 سالی است که در قم درس میخواند. میدانی که پدرت اهل علم را دوست دارد. حتما به خاطر همین موضوع بوده. تو هم لجبازی نکن و اگر نظر دیگری داری، با آقاجون صحبت میکنم که به نحوی موضوع را منتفی کند. خودت میدانی که او چقدر در مورد داماد سختگیر است. حتما خیری در این کار بوده که جواب مثبت داده و....» همراهی عفت مرعشی در جریانات مبارزات قبل از انقلاب و فعالیتهای بعد از انقلاب هاشمی رفسنجانی به خوبی در خاطرات هاشمی رفسنجانی نمود دارد؛ به نحوی که او در کتب خاطراتش بارها در جریان رخدادها و حوادث گوناگون به این نقش و نام (عفت) اشاره میکند. حاصل ازدواج عفت مرعشی و هاشمی رفسنجانی پنج فرزند به نامهای فاطمه،محسن،فائزه، محمد و یاسر است . دو دختر او با دو پسر آیتالله لاهوتی اشکوری امام جمعه سابق رشت و از دوستان هاشمی رفسنجانی در دوره زندان، ازدواج کردند. از بین فرزندان او فائزه هاشمی به صورت رسمی وارد سیاست و در مجلس پنجم به عنوان نماینده مردم تهران با رای بالایی مشغول به فعالیت شد.
عفت مرعشی همسر هاشمی رفسنجانی
صحبتهای جنجالی وی در آن زمان در ارتباط با ورزش بانوان از جمله دوچرخهسواری آنها با واکنشهای متفاوتی رو به رو شد. او در مجلس ششم هم کاندیدا شد ولی برخلاف مجلس پنجم با استقبال مواجه نشد . فائزه در زمان اصلاحات روزنامه «زن» را منتشر کرد که بعد از مدتی توقیف شد. اولین عکسی که از عفت مرعشی به صورت رسمی منتشر شده مربوط به سال 1360 است؛ زمانی که وی به همراه همسرش که در آن زمان ریاست مجلس را برعهده داشت به کره شمالی رفتند و با «کیم ایل سونگ» رهبر وقت کره شمالی و پدر بزرگ رهبر فعلی این کشور عکس یادگاری گرفتند. مرعشی، همسری است که هاشمی حفظ جانش را به نحوی مدیون اوست؛ چنانکه در شب 4 خرداد 1358 در حالی که دو نفر از اعضای گروهک فرقان تلاش میکردند هاشمی را به رگبار گلوله ببندند مانع از کار آنها شد و جان شوهرش را از مرگ حتمی نجات داد. آنچه باعث شد طی سالهای اخیر بار دیگر نام عفت مرعشی در رسانهها و افکار عمومی پررنگتر شود سخنان وی بعد از رای دادن در حسینیه جماران در انتخابات ریاستجمهوری دهم در سال 88 بود. عدهای از اصولگرایان سخنان وی در مورد نتایج انتخابات را تحریکآمیز عنوان کردند. اعضای خانواده عفت مرعشی و هاشمی رفسنجانی بعد از انتخابات 88 با چالشهای زیادی روبه رو شدند؛ به نحوی که دو فرزند آنها فائزه و مهدی هاشمی به علت اتهاماتی که علیه آنها مطرح بود مدتی را در زندان اوین به سر بردند و همچنان پروندههایی علیه مهدی و فاطمه هاشمی در دادگاه انقلاب مفتوح است، اما عفت مرعشی در طول این مدت همواره سعی کرده در کنار آنها باشد و حتی به همراه آنها چندین بار به دادگاه رفته است. منصوره خجسته باقرزاده «منصوره خجسته باقرزاده» در سال 1326 در خانوادهای مذهبی، سنتی و بازاری متولد شد. پدرش حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده از کاسبان دین دار و باسواد مشهد بود. منصوره توسط خدیجه میردامادی (مادر مکرمه رهبر معظم انقلاب) به «سیدعلی» معرفی شد و در نهایت در پاییز 1343 در حالی که 17 سال بیشتر نداشت توسط آیتالله میلانی به عقد سیدعلی خامنهای درآمد. در کتاب "شرح اسم "که به بیان زندگی مقام معظم رهبری در سالهای قبل از انقلاب 1357-1318 پرداخته است در ارتباط با ازدواج ایشان نوشته شده: «مدتی از بازگشت به مشهد نمیگذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانوادهای سنتی و با علایق مذهبی پرورش یافته بود به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد ( برادر بزرگتر) رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود. حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشتهای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیتالله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را میشناسند و تأیید میکنند و به او علاقه دارند. هزینه ازدواج، آن بخش که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیتالله حاج سیدجواد خامنهای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتما قابل توجه بود. «آنها مرفه بودند، میتوانستند و کردند» اوایل پاییز 1343 سیدعلی خامنهای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند، خطبه عقد توسط آیتالله میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه که هفده بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود، پا به دنیای آیتالله خامنهای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تکفرازهای آن در آن روزگار ، یاری غمخوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار میشد، تعیین کردند. پس از عقد و پیش از همخانه شدن، نوعروس خامنهای باخبر شد که شوی 25 سالهاش پای در میدان مبارزه دارد.» خانم خجسته که خواهر حسن خجسته باقرزاده است آن طور که در کتب و رسانهها آمده نقش زیادی در همراهی و پشتیبانی آیتالله خامنهای در شرایط سخت و دشوار زندان و بازداشتها در پیش از انقلاب داشته است. خجسته باقرزاده در سال 72 در زمانی که چهار سال بود آیتالله خامنهای از سوی مجلس خبرگان رهبری به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران انتخاب شده بود در مصاحبهای با مجله انگلیسی زبان «محجوبه» که از سوی بنیاد اندیشه اسلامی وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی منتشر میشود به بیان خاطراتی از زندگی خود با آیتالله خامنهای پرداخته است. در این مصاحبه که متن کامل آن در منابع اینترنتی وجود ندارد و در آرشیو بنیاد اندیشه اسلامی در حال حاضر نسخهای از آن در دست نیست، باقرزاده در پاسخ به این سوال که شما چگونه همسرتان را در مبارزاتشان یاری میکردید میگوید: « فکر میکنم بزرگترین نقش من حفظ جو آرامش خانه بود؛ طوری که ایشان بتوانند با خیال راحت به کارشان ادامه دهند. من سعی داشتم تا ایشان را از نگرانی در مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم. البته من نیز در زمینههای مختلف نظیر پخش اعلامیهها، حمل پیامها، اختفای اسناد و نظیر آن فعالیت داشتم. ولی فکر میکنم اصلا قابل ذکر نیستند؛ در آخرین ماههای مبارزه در رابطه با پیامهای تلفنی امام خمینی (ره) از پاریس، من آنها را برای تکثیر و توزیع به مراکزی در مشهد و دیگر شهرها ارسال مینمودم و اخبار را از مشهد و دیگر شهرهای خراسان جمعآوری نموده و به پاریس مخابره میکردم.» وی در این مصاحبه که توسط خانم شیلا مالکی دیزجی به فارسی برگردانده شده و بخشهایی از آن در ماهنامه خبری و فرهنگی «رهآورد دانشگاه» بازنشر داده شده میگوید: «هیچ مسئولیت رسمی بخصوصی ندارم و همسرم بیش از هر چیز دیگری انتظار دارند که محیط خانوادگی آرام، شاد و سالم باشد.» حاصل ازدواج آیتالله سیدعلی خامنهای و منصوره خجسته باقرزاده، چهار پسر و دو دختر است که بنا به گفته خانم خجسته پسرانش قبل از انقلاب و دخترانش بعد انقلاب اسلامی به دنیا آمدهاند. مصطفی بزرگترین فرزند آیتالله خامنهای است که بیشتر در مطالعات حوزوی مشغول است. او با دختر مرحوم آیتالله عزیزالله خوشوقت ازدواج کرده است. فرزند دوم خانم خجسته (سیدمجتبی خامنهای) از دیگر فرزندان این خانواده در عرصه رسانهای و سیاست کشور مطرحتر است. او داماد غلامعلی حداد عادل رئیس سابق مجلس و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است. مسعود فرزند دیگر خانم خجسته باقرزاده و آیتالله سیدعلی خامنهای است. او با دختر آیتالله سیدمحسن خرازی نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین ازدواج کرده است و با کمال و صادق خرازی رابطه خویشاوندی دارد. گفته میشود حجتالاسلام سیدمسعود خامنهای در دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب مشغول به فعالیت است. آخرین پسر این خانواده حجتالاسلام سیدمیثم خامنهای است که با دختر محمود لولاچیان از بازاریان مذهبی تهران ازدواج کرده است. او نیز مانند سیدمسعود با دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب همکاری دارد. بشرا دختر اول خانواده با حجتالاسلام والمسلمین محمدجواد گلپایگانی پسر حجتالاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری ازدواج کرده است. فرزند آخر این خانواده هدی خامنهای نیز با مصباحالهدی باقری کنی فرزند آیتالله باقری کنی عضو مجلس خبرگان رهبری و قائم مقام دانشگاه امام صادق (ع) و برادرزاده آیتالله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری ازدواج کرده است. از همسر رهبر معظم انقلاب، تاکنون تصویری در رسانه ها منتشر نشده است. گرچه او در مراسم رسمی و سیاسی حاضر نمیشود و علاقهای نیز برای شناخته شدن ندارد، اما به طور معمول به دیدار خانوادههای شهدا میرود؛ چنانچه در مستندی که در مورد شهدای هستهای چندی پیش از تلویزیون پخش شد همسر شهید رضایینژاد یکی از شهدای هستهای به حضور چندینباره منصوره خجسته باقرزاده در منزلش اشاره کرد. عاتقه صدیقی (پوران رجایی) «عاتقه صدیقی» یا «پوران رجایی» تنها همسر رئیس جمهوری است که در عرصه سیاسی کشور به صورت رسمی در قالب نماینده مجلس شورای اسلامی و عضویت در احزاب فعالیت کرده است. پوران در سال 1322 در قزوین در خانوادهای متدین متولد شد، او در سال 1341 با شهید رجایی که نسبت فامیلی با او داشت ازدواج کرد.
عاتقه صدیقی همسر شهید رجایی
پوران که در گذر فعالیتهای سیاسی نام خود را به عاتقه صدیقی تغییر داد، در مبارزات قبل از انقلاب به همراه شهید رجایی در فعالیتهای سیاسی مخفی شرکت داشت. در سال 1354 که شهید رجایی دبستان دخترانه رفاه را اداره میکرد در امور فرهنگی مدرسه فعال بود و علوم دینی و قرآن تدریس میکرد. در آستانه ورود امام(ره) همکاریهایی با شهید رجایی در ستاد استقبال از حضرت امام داشت. او پس از شهادت شهید رجایی، در انتخابات میاندورهای مجلس شورای اسلامی که همزمان با سومین دوره انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد از طرف مردم تهران با یک میلیون و 842 هزار و 746 رأی موفق شد به مجلس راه پیدا کند. او چهارمین نماینده زن در این مجلس بود. او توانست در دو دوره بعد هم به عنوان منتخب مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کند. او در چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم کاندیدا شد، ولی از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد. عاتقه صدیقی سالها از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان بود و اکنون نیز همچنان عضو این انجمن است. او طی این سالها از منتقدان سرسخت احمدینژاد بود و معتقد بود که او نام رجایی را مصادره کرده است.
عاتقه صدیقی همسر شهید رجایی
حاصل ازدواج 20 ساله عاتقه صدیقی و شهید محمدعلی رجایی دو دختر و یک پسر است. کمال رجایی که بیشتر ترجیح می دهد در عرصه ی عمومی از نام خانوادگی مادرش استفاده کند، در سال 87 در گفتوگویی با شماره 61 مجله «شهروند امروز» اظهار کرد بعد از شهادت رجایی، خواستگاریهایی سیاسی از دختران رئیسجمهور شهید صورت گرفت، ولی عاتقه رجایی تلاش کرد بعد از فوت شوهرش، «این دو دختر را به آقازادهها ندهد و خانواده را حفظ کند.» عذرا حسینی یا عذرا بنیصدر «عذرا حسینی» هنگامی که در سالهای آخر دبیرستان بود با «ابوالحسن بنیصدر» که بعدها به عنوان اولین و بحثبرانگیزترین رئیس جمهور ایران بعد از انقلاب، انتخاب شد، ازدواج کرد. بنیصدر در کتاب دو جلدی "درس تجربه" که انعکاسدهنده خاطرات وی است و در آبانماه 1380 در آلمان به چاپ رسیده در مورد ازدواجش میگوید "درصدد ازدواج بودم که خواهرم به من گفت در همدان در همسایگیمان که خانواده همسر کنونیام در آنجا اقامت داشتند و من هم با برادر ایشان با هم به مدرسه میرفتیم دختری است و... . به رسم ایران خواستگاری شد و ترتیب عروسی و ازدواج داده شد. عقد در همدان صورت گرفت ولی در تهران عروسی کردیم". ابوالحسن بنیصدر و همسرش در 7 شهریور 1340 با یکدیگر ازدواج کردند و در پاییز 1342 برای ادامه تحصیل و زندگی به پاریس رفتند و سپس همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به تهران برگشتند.
عذرا حسینی همسر بنیصدر
حاصل ازدواج ابوالحسن بنیصدر و عذرا حسینی دو دختر و یک پسر است که یکی از دختران آنها به نام فیروزه در 24 مهرماه 1361 در حالی که 18 سال داشت با مسعود رجوی، سرکرده منافقین، که در آن زمان همپیمان پدرش بود و مدتی بود که همسر قبلیاش اشرف ربیعی کشته شده بود، ازدواج کرد. در مورد این ازدواج که گفته میشود بنیصدر چندان با آن موافق نبوده و به اصرار فیروزه و موافقت عذرا حسینی صورت گرفته، بنیصدر در کتاب خاطرات خود میگوید: " یک روزی که دخترم آمد پیش من، این موضوع مطرح شد. به او گفتم: « بهتر است کسی دیگری را پیدا کنیم برای ازدواج. این فرد، همسر مناسبی برای شما نیست.» او از من پرسید: «پس شما جرا با آنها در یک میثاق هستید؟» گفتم: «این میثاق، این طوری بوده، وضعیت کودتای خرداد 1360 پیش آمد و باید مقاومت از موضع آزادی انجام میگرفت. اگر آنها به سراغ من نمیآمدند، من به سراغ آنها میرفتم، اما ازدواج یک مسأله دیگری است و تنها سیاسی نیست. این موضوع، زندگی مشترک است. مضافا" من الان خودم توی تجربه هستم. بیشتر از این نمیتوانم جلو بروم»." البته ازدواج این دو چندان دوام پیدا نکرد و پس از مدتی مسعود رجوی و فیروزه بنیصدر از یکدیگر جدا شدند و مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو ازدواج کرد.
ابوالحسن بنی صدر و عذرا حسینی
همسر بنیصدر که در روز 30 خرداد 1360 بازداشت شد، در مورد بازداشت و نحوه آزادی خود روایات متفاوتی را نقل میکند. ولی آیتالله موسوی اردبیلی چند سال پیش در جلسهای که محمدرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی نیز در آن حضور داشته در بیان خاطراتش در مورد دستگیری همسر بنیصدر و آزادیاش میگوید: « بعد از ماجرای پنهان شدن بنیصدر و فرار او مسألهای پیش آمد. کمیتههای انقلاب اسلامی سودابه سدیفی (همسر یکی از نزدیکترین یاران بنیصدر) را به اتفاق همسر بنیصدر شناسایی و دستگیر کرده بودند. من از این قضیه مطلع نبودم. اما علیالظاهر شهید بهشتی مطلع شده بودند و با وجود همه آن سوابق دوستانه و عمیقی که بین ما وجود داشت، آقای بهشتی بر سر من فریاد کشیدند و گفتند که شنیده ام که شما همسر بنیصدر را دستگیر کردهاید، ما با بنیصدر اختلافاتی داریم و اگر خطاهایی هم کرده باشد هنوز به خطاهای او یک دادگاه صالح رسیدگی نکرده است، اما حتی اگر آن دادگاه صالح رسیدگی کند و بنیصدر را مجرم بداند هم هیچکس در ایران حق جسارت و تعرض به حقوق همسر ایشان را ندارد. ایشان فرمودند که مگر قرار است ما دوباره مناسبات ساواک را اینجا بازسازی کنیم؟!» آنطور که سایت خبر آنلاین روایت کرده است، آقای موسوی اردبیلی در این جلسه ادامه میدهد: «شهید بهشتی به من مهلت دادند و گفتند که ظرف کمتر از 24 ساعت همسر بنیصدر باید آزاد بشود.» وی همچنین از قول شهید بهشتی نقل کرده است که «ایشان فرمودند من میخواستم مستقیماً و رأساً این کار را بکنم اما چون همیشه به قانون احترام میگذارم و این ابتدا در حیطه اختیارات دادستان کل است و اگر آنجا تعللی پیش آمد رئیس دیوان عالی کشور باید مداخله کند، این اخلاق را رعایت کردم و ابتدا با شما در میان میگذارم و از شما میخواهم که پیگیری کنید ولی اگر کوچکترین تعللی بشود خودم شخصاً این کار را خواهم کرد.» ابوالحسن بنیصدر در مصاحبهای که با بیبیسی فارسی در خرداد 88 انجام داد در مورد فعالیتهای همسرش در مدت 16 ماهی که او به عنوان رییسجمهور ایران مشغول به کار بوده میگوید: «همسر من در فعالیت سیاسی به شکل جداگانه و شخصی حضور نداشت و در حال حاضر هم فعالیت سیاسی ندارد.» بنیصدر، 5 بهمن 1358 به ریاست جمهوری رسید، 20 خرداد 1360 با حکم امام از فرماندهی کل قوا برکنار شد، اول تیر 1360 به دنبال تصویب طرح عدم کفایت سیاسی در مجلس شورای اسلامی و به حکم امام خمینی(ره) از ریاست جمهوری عزل شد و هفتم مرداد 1360 به همراه مسعود رجوی حدود یک هفته پس از انتخاب محمدعلی رجایی به سمت ریاست جمهوری، با یک فروند هواپیمای بوئینگ 707 به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه شاه، از ایران فرار کرد.
کد خبر: ۴۷۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
چوپانى به وزارت رسید. هر روز بامداد بر مىخاست و کلید را بر مىداشت و درب خانه پیشین خود را باز مىکرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر بر می گشت. شاه را خبر دادند که وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچ کس را از کار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند که در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید که پوستین چوپانى بر تن کرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست که مىبینم؟»وزیر گفت: «هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نکنم و به غلط نیفتم، که هر که روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون کرد و گفت: «بگیر و در انگشت کن؛ تاکنون وزیر بودى، اکنون امیرى!»در آیه ۵ سوره فاطر آمده است: «…فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا…»یعنی: «زندگی دنیا شما را نفریبد.»
کد خبر: ۴۵۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۵
عضو کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی مجلس : دولت باید هزینههای یک خانواده عیالوار کم درآمد را که مثلا با حقوق معلمی روزگار میگذراند، بسنجد و کمبودهای آن را ببیند و به یاری این خانوادهها بشتابد
کد خبر: ۴۵۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۳
به نام خدا
برای یادآوری:
هشتمین یادواره سرداران و 800 شهید شهرستان بهشهر و اربعین ارتحال حضرت ایت ا... سید صابر جباری
با سپاس از همه کسانی که تلاش می کنند نهاد و الگوهای نظری، عملی، نوع دوستی، مهربانی،مردم داری و ... دوران جهاد و شهادت جریان، مستمرزندگی باشد.
دردها، دلشوره ها، نگرانی ها و راه های آرامش ما نوجوانان وجوانان سال 57
خلقت خداوند بزرگ، مهربان، سرشار از حکمت و نعمت است.
چه نعمت بزرگی است که پدر داشته باشی و بی پناه نباشی.
چه نعمت بزرگی است مادر داشته باشی و با دعاهایش نوازش را حس کنی.
چه نعمت بزرگی است برادر، خواهر داشته باشی و به آنان امر و نهی کنی.
چه نعمت بزرگی است دوست و دوستانی داشته باشی، آرنج دست روی شانه آنان بگذاری و به آنان تکیه کنی.
و چه نعمت بزرگی است
چه زیباست دلشوره، نگرانی، انتظار، ترس، دل تنگی، درباره همه انسان های، بی ادعا،گمنام دوران جهاد و شهادت که در پیچ و خم زندگی فراموش نشوند.
مگر فراموش شوند چه می شود؟
آن وقت آرزوهای:پناه داشتن، شنیدن دعاهای تداعی کننده نوازش، تجربه حس امرو نهی، تکیه گاهی برای تکیه کردن و ... نیز فراموش می شود.
پسران، دختران: مهربان، با مسئولیت می دانید چه چیزی درد دائمی و داغ همیشگی دل ماست و چگونه آرام می شویم؟
رنج و درد از دست دادن شانه هایی که به آن تکیه داشته ایم، و گردن هایی که برای دست در گردن هم بگذاریم و با هم سخن دوستانه بگوییم و راه برویم.
و نگران از دست دادن دوستان جبهه ای که دادیم اما شاید تقدیر روزگار ما و آنان را از هم بگیرد. آرام می شویم، آرامش پیدا می کنیم چون به کسی اقتدا کردیم چراغ راه هدایت و کشتی نجات ماست. فرموده است:حضرت امام حسین (ع) آخرین کلام در صحنه کربلا:
خدایا راضی ام به رضای تو یعنی راه درست را پیمودم، امر خدای خود را اطاعت کردم.
دوران جهاد و شهادت مصداق واقعی دوران درست زندگی بوده است.
آرام می شویم، آرامش داریم چون اعتقاد داریم که شماها از همه ما بهترید، چرا؟
چون مفهوم زندگی ، ثمره نهایی سال های عمرما، مدال ها، ستاره های افتخار و غرور ما شما پسران، دختران خوب، همشهری، هم استانی و هم وطن هستید.
با امید به لطف خداوند بزرگ
" الف . احمدی "
کد خبر: ۴۵۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۰
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
کي عطا طاهري بويراحمدي:مدرسه به شکل امروزي نهاد جديدي در ساختار اجتماعي آن زمان محسوب ميشد که مانند هر مسئله جديدي با مقاومت اجتماعي به طرق مختلف براي جا افتادن در بين مردم مواجه ميشد. هر چند هدف تعارض با آن در مناطق مختلف متفاوت بود. در شهرهاي بزرگ مثل تهران به دليل وارداتي و غربي بود و مغايرت با اصول شرع عمده مخالفتها ابراز ميشد. اما در نقاط دور دست و به اصطلاح عشيره اي يا روستايي انگيزه اقتصادي بيشتر دست مايه مخالفت بود که در شکل فقر يا نياز مبرم خانواده به نيروي کار و فعاليت فرزند خانواده حتي در سن و سال پايين هم جزئي از آن به شمار ميآمد.در عصر پهلوي اول حدود سالهاي 1310 بود که اولين مدارس در نقاط پر جمعيت استان کهگيلويه و بويراحمد که آن روزها به مرکزيت فرمانداري نظامي در تل خسرو اداره ميشد، در جاهايي مثل دهدشت، لنده، باشت، سي سخت و تل خسرو راه اندازي شد.قبل از آن هر ايل و طايفه اي مکتبهاي خاص ايل خود را داشتند به شکلي که در ميان هر طايفه فردي که خواندن و نوشتن ميدانست، مکتب خانه اي راه ميانداخت ودر آنجا نه همه کودکان بلکه تعداد کمي که بضاعت مالي داشتند يا نيازمندي به آنها در کارهاي خانه احساس نميشد به يادگيري آموزش مکتب خانه اي که قواعد رسم و رسومات خاص خود را داشت ميپرداختند.شايد بيشتر به دليل فقر و نداري در آن روزگار و ترس از اجباري رفتن، مردم علاقه اي به تحصيل کودکان خود در مدارس نداشتند. چرا که تصور ميکردند که درمقابل آموزش در مدارس بايد مثل مکتب خانهها هزينه پرداخت کنند يا ثبت آنها در مدارس منجر به رفتن آنها به سربازي خواهد شد چون حضور در مدرسه نياز به شناسنامه داشت و شناسنامه معادل بود با رفتن به اجباري!در اولين روزهايي که کلاس درس خود را داير کردم خيلي از والدين بچهها که مجبور بودند بچهها را به مدرسه بياورند با خواهش و تمنا از من مي خواستند که اجازه بدهم آنها در کنار خانواده باشند و به مدرسه نيايند. وقتي با آنها صحبت ميکردم و از آينده و اهميت سواد آموزي برايشان گفتم به راحتي و با اشتياق بچهها را به رغم همه نداري به اميد آينده بهتر به مدرسه ميفرستادند. از طرفي تصور اينکه بچهها در آينده بتوانند شاهنامه بخوانند و باعث افتخار آنها شوند اين علاقه مضاعف ميشد چرا که شاهنامه خوانان از منزلت بالايي در ايلات برخوردار بودند.عده اي معتقد بودند که با فراموش و نکوهش کردن گذشته خود کار عاقلانه اي انجام داده اند غافل از اينکه بريدن از هويت خود نميتواند باعث کسب افتخار و حتي آگاهي شود. حضور شاهنامه خوانان در بين ايلات و طوايف و قدر و منزلت آنها نشانه باسوادي و دانايي تلقي ميشد و چنين گذشته اي باعث افتخار بود.سواد و آموزش در بين عشاير قدرت نهادهاي تصميم گيرنده و با نفوذ را در ساختار قبيله تقسيم ميکرد. نيروي جديدي را وارد کرد که همراه کدخدايان، روحانيون و ريش سفيدها در مسائل قومي و قبيله اي تاثير گذار بودند و اينها همان آموزش ديدههايي بودند که براي اولين بار به مدارس جديد رفته و اغلب در کسوت معلمي درامده بودند و اين باعث سرعت گرفتن توسعه و رشد جوامع ايلي شد.مسئوليت و شکل نهادهاي آموزش دهنده بر عهده دو اداره فرهنگ و اداره آموزش عشاير بود. مدارس عشايري پس از خلع سلاح در سالهاي 1334 و 35 پس از جمع آوري سران عشاير و بزرگان طوايف توسط فرماندار نظامي وقت (سرهنگ عليزاده) با اعلام اين دستور که به جاي اسلحه بيل در دست کشاورز قرار گيرد و بچههاي عشاير که تا حدي سواد دارند در دانشسراي مقدماتي بهبهان در يک دوره دو ساله شروع به تحصيل کنند.پس از اين بود که استاد محمد بهمن بيگي در سال 1336 در شيراز پيشنهاد کرد که دوره تحصيل عشاير در دانشسرا از دو سال به يک سال کاهش پيدا کند. اين پيشنهاد مورد پذيرش قرار گرفت و اين اقدام ضرب الاجلي نتيجه خوبي داشت. کار به شکلي پيش ميرفت که معلمان روستايي را اداره فرهنگ و معلمان عشايري را آقاي بهمن بيگي انتخاب ميکرد. البته وجود دو نهاد موازي بعدا باعث رقابت و يکسري تداخل و مشکلات کاري شد که توسط استاندار وقت شوراي هماهنگ کننده فرهنگي بوجود آمد که مسئوليت آن چند سالي بر عهده بنده بود.
خاطرهاز وقتي مساله آموزش بوجود آمد تنبيه هم وجود داشت هرچند قرار بود که در مدارس جديد تنبيه به کار گرفته نشود ولي اين امکان پذير نبود. شدت تنبيه در مدرسههاي جديد نسبت به مکتب خانهها کمتر شده بود با اين حال تنبيه هم جزيي از نظام آموزشي بود. شايد بدون تنبيه نتيجه خوبي از آموزش بدست نميآمد. به نظر ميرسد که که بحث آموزش در آن زمان خيلي جدي و مهم گرفته ميشد خاطره اي که نقل مي شود شنيدني است.«يک روز سر کلاس يکي از دانش آموزان را ديدم که حال خوبي ندارد و درست نميتواند حرف بزند بعد از چند دقيقه که از کلاس گذشت غش کرد و بر زمين افتاد. از بچهها پرسيدم کسي با او کتک کاري کرده که جواب منفي بود،گفتند که چند روزاست غذا نخورده يعني چيزي نداشتند که بخورد،نامه اي به سرهنگ عليزاده استاندار وقت و اداره کل فرهنگ نوشتم و پس از شرح وضعيت موجود و فقر مردم يادآور شدم که با اين شرايط تحصيل بچهها سودمند نيست و با شکم خالي چيزي ياد نخواهند گرفت،چند روز بعد جيپي از اداره کل به مدرسه آمد که در آن چند کارتون مواد غذايي براي دانش آموزان به همراه آورده بود،با نامه اي از استاندار که در آن قيد شده بود که از حقوق خودش روزانه چند گرم خرما و يک قرص نان به دانش آموزان داده شود.»
منبع/ابتکار
کد خبر: ۴۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۳
امروز و درآستانه نخستین روزاز طلوع فجر دانش و تربیت تعدادی ازمعلمان و پیشکسوتان سال های دورمناطق عشایری کهگیلویه وبویراحمد به یاد سال های دور تعلیمات خود کلاس درسی را در مدرسه فرزانگان یاسوج برگزار کردند.آوای دنا -به گزارش ایرنا، پیشکسوتان و معلمان سال های دور چادرهای عشایر در این محفل گرم و صمیمی ضمن بیان خاطراتی از روزهای سخت اما شیرین آن روزها ، فرصت را غنیمت دانستند و در حضور'محمد دیمه ور' معاون وزیر آموزش و پرورش از مصائب ، دردها و مشکلات دوران بازنشستگی امروز خود نیز سخن به میان آوردند.
کلاس درس امروز پیشکسوتان فرهنگی عشایر نیز کتاب ادبیات دوران راهنمایی بود که برخی از فرهنگیان بازنشسته نیز به تدریس آن با همان روش سنتی اما موثر آن روزها و سال های دور پرداختند.
البته بازارشعر و خاطره گویی نیز در این جمع صمیمی و به یادماندنی داغ بود و برخی ازپیشکسوتان حاضر در کلاس درس با طبعی شاعرانه و ادیبانه از مشکلات زمانه و در عین حال امیدهای بوجود آمده این روزگار در کشور شعر و خاطره نیز می سرودند.
بسیاری از پیشکسوتان و معلمان بازنشسته حاضردر کلاس امروز اگر چه خود در پست های کلیدی و مدیریتی استان کهگیلویه وبویراحمد ایفای نقش کرده بودند اما از رشد قارچ گونه مراکز علمی و دانشگاهی بدون در نظر گرفتن کیفیت و بازدهی لازم درعرصه دانش و تعلیم گله مند بودند.
این پیشکسوتان که خود بسیاری ازمحرومیت های عمیق وتنگناهای آن روزگار و کمبود امکانات بویژه در مناطق عشایری این استان را لمس کرده بودند امروز از تحولات و دستاوردهای بزرگ در عرصه آموزشی در نقاط محروم این استان ابراز رضایت داشتند.
آنها اگر چه هنوز این امکانات و اقدامات انجام شده را ناکافی می دانستند اما اذعان داشتند که به هیچ وجه قابل مقایسه با گذشته نیست.
گردآفرین بویراحمدی نخستین معلم زن عشایری این استان نیز از جمله افراد حاضر در این کلاس درس بود.
وی از سال 1342 به عنوان اولین معلم زن مناطق عشایری استان کهگیلویه وبویراحمد در منطقه ده بزرگ شهرستان دنا تدریس خود را آغاز کرد.
او که در چهار پایه اول تا چهارم تدریس می کرد تعداد دانش آموزان خود را در سال اول حدود 45 دانش اموز اعلام کرد.
ششم ابتدایی آخرین مقطع تحصیلی دانش آموزان در آن دوران بود.
این فرهنگی پیشکسوت اظهار می دارد: اولین مدیر مدرسه راهنمایی و دبیرستان در استان کهگیلویه وبویراحمد نیز او بوده است.
بویراحمدی سال 1372 را پایان دوران تدریس خود اعلام کرد و افزود: در آن سال نیز به عنوان مدیر دبیرستان فاطمه زهراه (س) سی سخت تدریس می کرد.
آبی جان دهراب پوراز معلمان زن پیشکسوت به همراه محمد رحیم دهراب پور از فعالان سیاسی و عضو شورای اسلامی دورهای قبل شهر یاسوج نیز از جمله افراد حاضر در کلاس درس امروز پیشکسوتان فرهنگی عشایر در مدرسه فرزانگان بودند.
محمد دیمه ور معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، دکتر فتاح محمدی معاون سیاسی و امنیتی استاندار، سید محمد موحد پور مدیرکل دفتر حوزه استاندار و از مدیران و فرهنگیان با سابقه و جمعی از مسوولان آموزش و پرورش کهگیلویه وبویراحمد نیز در کلاس درس پیشکسوتان عشایر حضور داشتند.
کد خبر: ۴۴۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۱
وزیر بهداشت در جمع دانشجویان گفت: انتقاد من این است که چرا امروز تشکلهای دانشجویی در کنار هم نیستند و آن رفاقتهای که ما در ابتدای انقلاب در کنار یکدیگر داشتیم امروز در میان تشکلهای مختلف دانشگاهی دیده نمیشود.
به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، حسن قاضیزاده هاشمی دقایقی پیش در جمع تشکل های دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی مشهد در تالار امام رضا دانشکده پزشکی مشهد بیان کرد: 40 سال پیش من و رئیس کنونی دانشگاه علوم پزشکی دکتر محرابی بهار با یکدیگر هم کلاس بودیم و حتی قبل از ورود به دانشگاه در دوران دانش آموزی یکدیگر را می شناختیم.
مسئولین دانشگاه از حضور در جمع دانشجویان لذت ببرند
وزیر بهداشت در ادامه در خصوص انتقاد دانشجویان تشکل ها از نبود مسئولین دانشگاهی در جمع آنان گفت: مسئولان دانشگاهی حتما در جمع دانشجویان حضور داشته باشند و از این حضور لذت ببرند، شاید در ابتدا از سوی دانشجویان کمی اذیت شویم اما براساس تمهیدات رهبری و تجربیات شخصی می دانم که حضور در این جمع تا چه اندازه شادی بخش است.
وی با توجه به سفر هیئت دولت به مشهد مقدس خاطرنشان کرد: در پی شش جلسه ای که در مشهد در دو روز گذشته داشتیم این بهترین جلسه ای است که برگزار شده است و دلیل آن حضور در جمع بانشاط و پویای دانشجویان است که ما را نیز به کار بیشتر وادار می کند.
اگر میخواهیم مشکلات کشور را حل کنیم باید ظرفیت خود را بالا ببریم
هاشمی با بیان اینکه باید ظرفیت خود را در کل کشور بالا برد گفت: کشور ما مشکلات زیاد ی دارد و دشمنان قسم خورده ای نیز همیشه در دشمنی با او هستند و با توجه به اینکه در نقطه حساسی از جهان زندگی می کنیم که نگاه بخش عمده ای از مردم جهان را معطوف به خود کرده ایم در صورت نبودن در کنار همدیگر نخواهیم توانست کشور را به آبادانی برسانیم.
وی یادآور شد: ما دارای امامی هستیم که یادگار انقلاب است و مسئولیت عظیم و سنگینی را بر دوش ما نهاده، اگر بخواهیم به موفقیت های بزرگ در کشور و منطقه و جهان دست پیدا کنیم باید با اتحاد و همدلی صبورانه نسبت به همدیگر رفتار کنیم.
هاشمی با بیان اینکه نمی دانم چرا تشکل های امروزی دانشگاهی در کنار یکدیگر نیستند به انتقاد از این رفتار پرداخت و تصریح کرد: در زمان شاهنشاهی و هنگامی که ما توفیق داشتیم روزگار جوانی و دانشگاهی خود را مقارن با بزرگ ترین حادثه قرن یعنی انقلاب اسلامی رقم بزنیم با وجود اینکه بسیاری از تشکل ها و جریانات همسو با ما در نظام و انقلاب نبودند اما رفاقت و دوستی میان ما بسیار نمود داشت.
وزیر بهداشت در ادامه با بیان اینکه ما در آن دوران مطالباتی داشتیم که حتی بخشی از آن هنوز پابرجاست خاطرنشان کرد: من مطمئن هستم امروز هم بین تشکل های دانشجویی هیچ مرزی به وجود ندارد و همه در نهایت دوستدار عزت ایران اسلامی و ارتقاء دینی در کشور هستند و آرمان های همه ما همان آرمان های امام راحل می باشد.
ریشه و منشأ همه ما به انقلاب بر میگردد
وزیر بهداشت با بیان اینکه تجربه 35 ساله من نشان می دهد ریشه تمام نقض ها و سلیقه های گوناگون به انقلاب اسلامی برمی گردد خاطرنشان کرد: با وجود تمام تمایزها وتفاوت های که ظاهرا در تشکل های دانشجویی وجود دارد با وجود همه نقصها ریشه تمامی ما به انقلاب اسلامی برمی گردد و اینکه همه ما دغدغه این انقلاب را داریم.
وی در ادامه با بیان اینکه من شخصا شهادت می دهپم که با وجود نبودنم در جریانات، گروه ها و احزاب قلبا شکل و عملم با انقلاب بوده است افزود: این را با توجه به تجربه خود در حدود 35 سال حضور در عرصه های مختلف انقلاب میگویم که اگر می خواهیم کشوری آزاد داشته باشیم باید ظرفیت خود را بالا ببریم و نگران این هم نباشید که دین اسلامی و انقلاب ما را کسی بتواند نابود کند زیرا خداوند و دین او به قدری بزرگ هستند که کسی نمی تواند در ذهن خود خیال نابودی آن را بپروراند.
تشکل های دانشجویی باید قدرت جذب خود را بالا ببرند
وزیر بهداشت در ادامه تصریح کرد: تشکل های دانشجویی تلاش کنند قدرت جذب خود را بالا ببرند و بدانند تمام کسانی که امروز در اینجا جمع شده اند از درون خانواده های مذهبی و با ایمان بیرون آمده اند و اهل خمس، ذکات، ذکر و صلوات هستند پس به دنبال جذب فرزندان انقلاب در تشکل های دانشجویی خود باشیم.هاشمی با بیان اینکه باید بتوانیم فرصت ها را ایجاد کنیم خاطرنشان کرد: نمی توانیم بی تفاوت باشیم با وجود اینکه من و محرابی بهار در دوران دانشکده در کلوپ های بسیاری حضور داشتیم و اما در کوه و یا مسجد یا نمازخانه محلمانه به فکر این بودیم که چطور می توان دانشجویان جذب تشکل های دانشجویی کرد.وی زیباترین خاطرات دوران دانشگاهی خود را حضور در مسجد امام حسن مجتبی و نشستن در مجالس امام خامنه ای دانست و یادآور شد: ما در دوران جوانی و دانشگاهی شیرین و موثرترین برنامه های عمر خود راانجام دادیم و جمعه های بسیار دوست داشتنی داشتیم زیرا بر پای منبر امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (ع) می نشستیم و شخصیتی چون مقام معظم رهبری برایمان سخنرانی می کردند.
ما به مرزبندی قائل نیستیم
وی در ادامه با بیان اینکه من خیلی به مرزبندی قائل نیستم تأکید کرد: این را صرحتا میگویم که تمام سلیقه ها در کشور مردم ایران اسلامی هستند و همه جمهوری اسلامی و امت اسلامی را دوست دارند و به میثاق انقلاب و قانون اساسی وفاداراند و در نهایت همه یک حرف می زنند و آن هم حرفی که رهبری بر آن تأکید دارد.
دانشجویان پزشکی در کشور باید گره از کار مردم باز کنند
هاشمی دانشجویان پزشکی را موظف به انجام تکلیف در خصوص مردم دانست و گفت: در نهایت شما می مانید و مردمی که گره ها و مشکلات سلامتیشان به دستان شما به امید به خدا التیام بخشیده خواهد شد پس بهتر است تلاش کنید و درس بخوانید و خدمت به مردم را تکلیف خود بدانید.
وی به دیدار دکتر محرابی بهار و حجت الاسلام علم الهدی امام جمعه مشهد اشاره کردو افزود: در خصوص برخی مشکلات اخلاقی در کانون های فرهنگی و هنری در دانشگاه علوم پزشکی مشهد آیت الله علم الهدای در دیداری که دکتر محرابی با ایشان داشتند متذکر شدند که باید این مسائل در دانشگاه حل شود و چنین مشکلات اخلاقی شکل نگیرد.
وی ادامه داد: باید حتما تشکل های فرهنگی و هنری مسائل دینی را در خود رعایت کنند و هیچ هم ضرورت ندارد که این گونه اتفاقات شکل بگیرد البته ما این را نیز در نظر داریم که ذائقه ها متفاوت است ما در نهایت رعایت در مسائل باید صورت بگیرد.
دانشگاه علوم پزشکی از سوی مجلس موظف به گرفتن دانشجوی شهریهای شده است
وزیر بهداشت در ادامه با بیان اینکه مجلس ما را موظف کرده است که در آینده نزدیک 20 درصد از دانشجویان ما شهریه دانشگاهی پرداخت کنند گفت: براساس مصوبه مجلس شورای اسلامی در آینده نزدیک کسانی که قرار است وارد دانشگاه بشوند 20 درصد از آنها موظف هستند پول بدهند و براساس خواسته مجلس در هر سال باید 20 درصد به این ظرفیت اضافه شود و این یعنی در کمتر از چند سال آینده همه دانشجویان باید شهریه پرداخت کنند.هاشمی با بیان اینکه ما معتقدیم این راه حل عبور از مشکلات نیست گفت: به نظر بنده باید بخشی از دانشگاه های علوم پزشکی به بخش خصوصی واگذار شود تا اینکه از دانشجو بخواهیم شهریه بدهد.
وی در خصوص این سوال که آیا فشاری بر روی وزارت بهداشت وجود دارد یا خیر خاطرنشان کرد: در وزارت بهداشت فشاری وجود ندارد و این وزارت فشارپذیر نیست و هیچ گاه به ناحق زیر فشار نخواهد رفت.
هاشمی در پایان با بیان اینکه برای شخص رئیس جمهور دعا کنید افزود: روحانی آبرو و حثیت و زندگی خود را گذاشته است تا کشور را با کمک خداوند و رهبری از مشکلات عبور دهد و برای موفق شدن در خواسته خود نیازمند دعای شماست.
هاشمی در پایان با بیان اینکه من در صحبتی که با روحانی داشتم از وی شنیدم که گفت انتخابات در کنار علی ابن موسی الرضا(ع) رقم خورد خاطرنشان کرد: من در مکالمه ای با روحانی از وی شنیدیم که سرنوشت انتخابات در کنار علی ابن موسی الرضا رقم خورد و 24 خرداد از این ناحیه شکل گرفت پس امیدواریم برای حل مشکلات استان و کشور به مدد دعای شما در محل امام رضا(ع) بتوانیم مشکلات کشور را حل نماییم.
کد خبر: ۴۲۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۶
گویی زمین و زمان ،منطقیان و لاهوتی ،دولت وقت ،استاندار ،بزرگواری و همه کسانی که که از اشتباهات گذشته درس نگرفتند و هنوز در بازی منطقیان و لاهوتی سرگردانند هرگزاجازه نخواهند داد کهگیلویه نماینده ای اصلاح طلب به خود ببیند
کد خبر: ۴۲۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۹
وزیر ورزش هفته گذشته در کنفرانس خبری خود بیان کرد به هیچ عنوان نمیخواهد در کارهای داخلی فدراسیونهای زیرمجموعهاش دخالت کند ولی رفتن کارلوس کیروش و شنیدن این حرف از زبان مربی پرتغالی که «تا زمانی که وزیر مرا نخواهد، نمیتوانم قراردادی امضا کنم» چه معنایی دارد؟ وقتی این حرفها از زبان یک خارجی به صراحت بیان میشود تنها یک معنا را میرساند و آن این است که دخالت مستقیم وزیر ورزش در انتخاب سرمربی تیم ملی کاملا مشهود است.
آوای دنا-حسین جوادی در روزنامه وطن امروز نوشت : هفته دولت به روز پایانی خودش نزدیک شد و عملکرد وزیران دولت یازدهم در برهه یک ساله از عمر دولت، موضوعی است که باید به آن پرداخت. در حوزه ورزش از زمان تصدی محمود گودرزی بر وزارت ورزش و جوانان تا امروز اتفاقهای ریز و درشتی رخ داده که بیشتر به فوتبال داخلی و تیم ملی بازمیگردد. شعار دولت حضور متخصصان در راس ورزش و پیش رفتن به سوی تحولات ورزشی جهانی و همسو بودن با سیاستهای برنامهریزی شده است ولی تا به امروز متاسفانه هیچ آییننامهای برای تحول در ورزش تهیه و تدوین نشده است. برای نقد به وزارت ورزش میتوان به مقوله ورزش حرفهای (قهرمانی) اشاره کرد. در بحث ورزش قهرمانی موضوع خصوصیسازی باشگاههای پرطرفدار استقلال و پرسپولیس اصلیترین دغدغهای بود که از سوی وزارت ورزش بیان شد و حتی برای اینکه بتوانند سیاستهای ابلاغی را به شکل عملیاتی پیش ببرند تیشه به ریشه دو باشگاه زدند، محکم هم زدند! فصل گذشته افشاگری از مبلغ قراردادهای بازیکنان و کادر فنی دو تیم مشکلات روحی- روانی خاصی را برای بازیکنان این باشگاهها به وجود آورد؛ یکی از این مشکلات دور شدن تیمها از کورس قهرمانی بود. پرسپولیس در شرایطی بحرانی انتظار حمایت پدر معنوی یعنی وزیر را در سر میپروراند و استقلال نیز برای بقا و راه یافتن به لیگ قهرمانان در لبه پرتگاه قرار داشت؛ اولی به خاطر برهم خوردن آرامش درونتیمی در لحظه آخر به مقام نایب قهرمانی بسنده کرد و دومی نیز آنقدر به لبه پرتگاه نزدیک شد که سرانجام توفیق حضور در لیگ قهرمانان آسیا را پس از سالها حضور پی در پی، از دست داد. از آن روز به بعد وزارت ورزش با شعار تغییر و تحول در اعضای هیات مدیره باشگاههای سرخابی به میدان آمد که این پروسه در پرسپولیس با شکست مواجه شد. انتخاب اعضای هیات مدیره پرسپولیس به هیچ عنوان براساس خرد جمعی نبود و حضور افرادی بعضا سیاسی و اقتصادی لطمه جبرانناپذیری را به تیم وارد کرد. این استدلال با توجه به نتایج دور از انتظار سرخها از هفته اول تا پنجم لیگ اثباتپذیر است. مشکلات عمده هیات مدیره با مدیرعامل باشگاه و دخالت در امور فنی تیم و مشکل بزرگ اسپانسرینگ که از همان ابتدا نیز با حرف و حدیثهای فراوان روبهرو بود از عوامل اصلی نتیجه نگرفتن پرسپولیس در هفتههای ابتدایی لیگ به حساب میآید. این موضوع را نمیتوان بیارتباط با وزارت ورزش دانست. محمود گودرزی در بخشی از صحبتهای خود در جلسه با اعضای اتحادیه فوتبال بیان کرده بود: «سالهای گذشته کسانی قیم فوتبال بودهاند که فاقد صلاحیت فنی بودند.»در اینجا باید سوالی را از جناب وزیر مطرح کرد: اگر شما به این حرف خود پایبند هستید، چرا از امیررضا خادم در بحث خصوصیسازی 2 تیم استفاده میکنید؟ واقعا خادم تا چه اندازه از دانش فنی و مدیریتی در فوتبال آگاه است؟ آیا صرفا یکسری از خصوصیات مدیریتی میتواند تضمینکننده این مساله باشد که شخصی برای ورزش محبوب کشور راهگشاست؟ فوتبال در جامعه ما تبدیل به پدیدهای شده که اگر مدیریت صحیح در بدنه آن شکل بگیرد راهگشای دیگر ورزشها خواهد بود ولی انتخاب وزیر در بحث خصوصیسازی و انتخاب هیات مدیره باشگاههای تحت پوشش این حرف او را نقض میکند. وقتی وزارت ورزش نمیتواند براساس شعارهای خود پیش برود چگونه میتوان کارنامه آنها را در طول این مدت کوتاه در حوزه قهرمانی به نفع ورزش پنداشت؟ چرا وقتی امیررضا خادم در جایی عنوان میکند باید از محبوبیت استقلال و پرسپولیس کاسته شود(!) کسی واکنشی به این سخنان نشان نمیدهد؟! اگر مدیری از لحاظ فنی در حوزه فوتبال مسؤولیت فعالیتهای مهم را برعهده داشته باشد هرگز چنین حرفی درباره ۲ باشگاه پرطرفدار فوتبال ایران نمیزند. این کالبدشکافی نشان میدهد وزارت ورزش از شعارهای خود فاصله دارد؛ شعارهایی که حتی در نوع دیگری نیز دچار پارادوکس است. وزیر ورزش هفته گذشته در کنفرانس خبری خود بیان کرد به هیچ عنوان نمیخواهد در کارهای داخلی فدراسیونهای زیرمجموعهاش دخالت کند ولی رفتن کارلوس کیروش و شنیدن این حرف از زبان مربی پرتغالی که «تا زمانی که وزیر مرا نخواهد، نمیتوانم قراردادی امضا کنم» چه معنایی دارد؟ وقتی این حرفها از زبان یک خارجی به صراحت بیان میشود تنها یک معنا را میرساند و آن این است که دخالت مستقیم وزیر ورزش در انتخاب سرمربی تیم ملی کاملا مشهود است. رئیس فدراسیون فوتبال نیز که همیشه از سیاست گفتوگوی ابهامبرانگیز استفاده میکند این بار نیز حرفهایش را مبنی بر دخالت وزارت ورزش به زبان آورد. کفاشیان در لابهلای حرفهایش به نکتهای اشاره کرد که نشان میداد عوامل برونسازمانی در نبستن قرارداد با کیروش بیش از عوامل درونسازمانی تاثیر دارند. گفتن جمله «بعضی اوقات اقلیت زورش از اکثریت بیشتر است» نشان میدهد آقای رئیس دوست دارد براساس خواستههای وزارت ورزش حرکت کند؛ در حالی که این دخالتهای وزارتخانه مربوط در فدراسیون فوتبال؛ چه در حوزه تیم ملی و چه در حوزه فوتبال داخلی نتیجه خوشایندی ندارد.
کد خبر: ۴۲۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۷
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوص و طنز تلخ وی، بازیگر نقشهای خاص شد، اما حسین پناهی بیشتر از اینکه بازیگر باشد شاعر بود و شاعرانگی در تمام ذرههای وجودش نفوذ داشت
کد خبر: ۴۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۶