« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
ما از دولت آقای احمدی‌نژاد جاهایی دفاع کردیم و جاهایی هم نقد اساسی. مادامی‌که حزب نباشد، افراد پاسخگوی فرد مورد حمایت خود نیستند. این ماجرا اصلاح‌طلب و اصولگرا ندارد، تحزب به نفع همه جریان‌های سیاسی کشور است. اما واقعیت این است که وضعیت احمدی‌نژاد در فضای عمومی کشور روبه رشد است و دارد بالا می‌آید. به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: شرق نوشت:بازیگری محمدرضا باهنر، نایب‌رییس مجلس نهم مدتی است در بهارستان تغییر کرده و حالا به‌سادگی می‌توان رد تغییرات اخیر او را دید. باهنر ابایی ندارد از اینکه به صراحت از هواداری اصولگرایان تندرو بگوید و حتی آن را یک‌جور استراتژی برخی از طیف اصولگرا بداند. اما این استراتژی زمانی قابل فهم خواهد شد که از دل مصاحبه یک‌ساعت‌ونیمه با او به این تحلیل مهم برسیم که «احمدی‌نژاد در فضای کشور روبه‌رشد است و دارد بالا می‌آید». تحلیل باهنر ناگفته‌های زیادی در خود دارد و به عبارتی نوعی آینده‌نگری است؛ آینده‌نگری پیش‌روی جریان اصولگرایی و توجیه زودهنگام چرخش احتمالی به سمت‌وسوی حمایت از احمدی‌نژادی‌ها. برای پیش‌بینی این اتفاق و بسترسازی برای آن باهنر حالا زودهنگام به تبیین یک استراتژی می‌پردازد؛ استراتژی‌ای که کمتر در آن منافع ملی لحاظ شده و بیشتر سویه‌های بقای در قدرت در آن رخ می‌نماید. سوال‏‌ها به نام رحیمی که می‌رسد، باهنر چندان مایل به پاسخگویی نیست. اما هرچه باشد هم رحیمی و هم وکیلش به صراحت از نقش او در کمک به ١٧٠نامزد مجلس هشتم نام برده‌اند. با این حال، او بیان توجیهی قوی‌ای دارد. تاکید دارد هیچ‌کدام از آن ١٧٠نفر در جریان منابع مالی نبوده‌اند و سریع توپ را در زمین اصلاحات می‌اندازد که «مگر اصلاح‌طلب‌ها از صحت و سقم همه کمک‌های مالی-انتخاباتی باخبر‌ند؟» جایی هم در برابر اصرار خبرنگار بر طرح پرسش‌های بیشتر در موضوع رحیمی تاکید بر سکوت دارد و اینکه «خواهش می‌کنم وارد بحث آقای رحیمی نشوید.» گفت‌وگو با باهنر مطول بود. بخش بلندتری از این گفت‌وگو بناست در سالنامه «شرق» منتشر شود.    داستان احمدی‌نژاد برای اصولگرایان داستان عشق و نفرت شده، به ماجرای فساد و تخلف‌ها که می‌رسند، اعلام برائت می‌کنند و او را نمی‌شناسند اما به افق پیش‌رو و احتمال روی‌کارآمدنش که می‌رسد، بعید نیست همه دوباره به او باز گردند.  ببینید، ما حزب نداریم. ما از دولت آقای احمدی‌نژاد جاهایی دفاع کردیم و جاهایی هم نقد اساسی. مادامی‌که حزب نباشد، افراد پاسخگوی فرد مورد حمایت خود نیستند. این ماجرا اصلاح‌طلب و اصولگرا ندارد، تحزب به نفع همه جریان‌های سیاسی کشور است. اما واقعیت این است که وضعیت احمدی‌نژاد در فضای عمومی کشور روبه رشد است و دارد بالا می‌آید. در موضوع آقای روحانی هم با وجود آنکه روحانی کاندیدای ما نبود ما به دولت یازدهم خیلی امیدوار بودیم. زمانی که آقای روحانی بر سر کار آمد، مجلس نهم هم استقبال زیادی از آقای روحانی کرد. معدل رای وزرای آقای روحانی بالاترین عدد پس از انقلاب بود و شاگرد اول وزرا آقای طیب‌نیا بود که بالای ٢٧٠رای آورد. بنابراین ما استقبال کردیم و بسیار امیدوار بودیم.   یعنی حالا کمتر امیدوارید؟  خیر، حالا هم امیدمان را از دست نداده‌ایم اما نقدی به دولت یازدهم وارد است.    چه نقدی؟  اینکه دولت با وجودی که تدبیر می‌کند و به جمع‌بندی‌های خوبی می‌رسد، در اجرا شجاعت لازم را ندارد. حالا در صحبت، ما اصولگرایان به محافظه‌کاری مشهوریم، ولی در کل یک مکانیسمی هست که دولت‌ها و مجلس‌ها محافظه‌کار می‌شوند. اما وقتی که آدم به تصمیم خوب و درست می‌رسد، ممکن است عده‌ای مخالف و عده‌ای موافق باشند؛ من بارهاوبارها با وزرا صحبت کرده‌ام؛ به‌لحاظ صنفی باید از نمایندگان مجلس دفاع کنم اما بارها به وزیران گفته‌ام اگر نماینده‌ها حرف‌های غیرمدبرانه می‌زنند، شما لازم نیست به حرف‌هایشان توجه و به حرفشان گوش کنید، آخرش واکنش مجلس به دولت، استیضاح است. بنابراین می‌خواهم بگویم اگر دولت آقای روحانی نتواند در دو یا سه‌زمینه به‌صورت ملموس موفق شود و ذائقه مردم را شیرین کند، دو رقیب برای دولت روحانی در اذهان متصور است که متشکل هم نیستند؛ یکی احمدی‌نژاد و دیگری ما اصولگراها هستیم -که به قول شما جدا از هم هستیم - اما جداکردن ما از هم کار سختی است. اگر ما بخواهیم مرز بین خود و احمدی‌نژاد را شفاف مشخص کنیم، کار سختی است. یک گروه دیگر هم اصلاح‌طلب هستند که با توجه به عملکرد روحانی گاهی صدایشان درآمده و کمی فاصله گرفته‌اند. با وجود اینکه ما معتقدیم آقای روحانی در چینش وزرایش از اصلاح‌طلبان معتدل بیشتر از اصولگرایان معتدل استفاده کرده، اما اصلاح‌طلبان قانع نیستند. ما هم اگر بودیم، قانع نبودیم.    یکی از نقدهایی که به اصولگرایان هست، این است که چهره کاریزماتیک در این طیف سیاسی وجود ندارد. این فقدان را چطور جبران می‌کنید؟  بله این مشکل وجود دارد. بالاخره این چهر‌ه‌ها به‌تدریج ساخته می‌شوند و یک‌شبه نمی‌توان کسی را علم کرد یا با پروپاگاندا کسی را ساخت. من این نقد را وارد می‌دانم. متاسفانه این داستان خلقت است که به فاصله یک‌سال، دوچهره مطرح اصولگرایی را از دست دادیم؛ آقای عسگراولادی و آقای مهدوی‌کنی را. تا بخواهد کسی جایگزین شود، طول می‌کشد بالاخره باید خودمان تلاش کنیم.    آقای باهنر، الان جامعه با اخبار مختلفی مواجه می‌شود که میراث احمدی‌نژاد است؛ یک‌روز زنجانی و یک‌روز خاوری؛ یک روز هم نامه رحیمی و اعلام کمک جابر ابدالی به ١٧٠نامزد. حالا عدد این کمک یک‌میلیاردو٢٠٠میلیونی شاید رقمی بین پنج تا هفت‌میلیون شود.  شما برمی‌گردید می‌گویید نمایندگان پنج‌میلیون‌تومان از کسی پول گرفته‌اند. خیلی راحت به شما می‌گویم اولا این ١٧٠نماینده که اسامی‌شان هم هست، می‌توان قاطعانه گفت بالای ٨٠،٩٠درصدشان نمی‌دانستند پول مال «جابر ابدالی» است.    به هر حال ندانستن که دلیل نمی‌شود، خطا، خطاست.  شما اطلاعات خودتان را افزایش دهید، چون کمی اگر مسایل حقوقی را تورق کنید و آیین دادرسی را ببینید، می‌گویند برای اینکه جرم اتفاق بیفتد باید هم عنصر مادی، هم قانونی و معنوی وجود داشته باشد. عنصر معنوی اینجا وجود ندارد.    در آن دوره، زمانی شما عضو هیات‌رییسه مجلس بودید، آیا در آن زمان در جایگاهی نبودید که به این تخلف رسیدگی کنید؟ چون شما به پاک‌بودن منابع مالی اشاره کردید. به‌هر‌حال آقای رحیمی در نامه از شما هم اسم برده.  حالا نماینده‌ها به کنار، من به همه پول‌هایی که گرفتم و دادم، دقت کردم که پاک باشند. آقای رحیمی می‌گویند آقایی به نام ابدالی آمدند و می‌خواستند به ایشان پول بدهند، ایشان گفته برو پول را به باهنر بده، این از قول آقای رحیمی است.    بله، گویا آنطور که روایت شده، آقای ابدالی هم خیلی شما را قبول نداشتند.  بله، گویا ابدالی به آقای رحیمی گفته که من باهنر را قبول ندارم و بنابراین من حذف شدم.    یعنی شما با ابدالی هیچ دیداری نداشتید؟  خیر، من اصلا این آقا را ندیده ام.    اما ایشان تاکید دارند با شما دیدار داشته‌اند و آقای رحیمی هم... . مسایل آقای رحیمی را کنار می‌گذارم مسایل خودم را می‌گویم. اگر خدای ناکرده من پول ناپاک بگیرم و به صدنفر هم در داخل مملکت پول بدهم، هیچ‌کس تردید ندارد. چون باهنر به پاکدستی معروف است.    اتفاقا همین چیزها، مسوولیت شما را خطیرتر می‌کند.  خب، بنابراین اگر من به کسی پول بدهم که در انتخابات هزینه کند احتمالا لازم نیست تحقیق کند چون باهنر پول را جای درست صرف می‌کند. هر انتخاباتی که بوده چون من کسی هستم که حزب دارم، تشکیلات دارم و مهم‌تر از همه تلاش کرده‌ام که منشاء پول، ناپاک نباشد.    اما این‌بار گویا جایی اشتباه شده و آنطور که رحیمی در نامه به احمدی‌نژاد نوشته، منبع این کمک مالی چندان پاک نبوده.    آقای رحیمی در این قضیه یا دقت نکرده یا اگر خدای نکرده می‌دانسته و اطلاع داشته، جرم بزرگی مرتکب شده.    خب، اینکه می‌شود توجیه.  من برمی‌گردم به نمایندگان بیچاره‌، می‌خواهم بگویم امروز اگر کسی بخواهد در انتخابات کاندیدا شود، دست‌کم ٢٠٠میلیون‌تومان هزینه نیاز دارد. آیا تمام اصلاح‌طلبانی که از اول انقلاب کاندیدا شده‌اند، پول نگرفته‌اند و با دوریال نماینده شده‌اند؟ یا باید بگویند پولشان از ارث پدری بوده یا باید بگویند از کسی یا جایی پول گرفته‌اند.    چیزی که اینجا مطرح و برای ما مهم است ،تخطی از قوانین و منابع مالی این پول‌هاست.  من می‌خواهم بگویم اینکه گفتند ١٧٠ نماینده پنج‌میلیون‌تومان از کسی پول گرفته‌اند، به احتمال زیاد ٥٠میلیون هم از دیگران گرفته‌اند، دقت هم کرده‌اند که این پول از کجاست. آن زمان هیچ‌کدام از صحبت‌هایی که الان درباره منابع کمک مالی رحیمی گفته می‌شود، مطرح نبود. این سوال را در ادامه این بحث باید پرسید که اصلاح‌طلب‌ها از کجا پول آوردند؟    به‌هرحال ما پرونده اصلاح‌طلبی اینچنینی نداشتیم. یعنی اگر داشتیم و خبر نداریم شما بفرمایید که افکار عمومی هم مطلع شوند.  شما دقت کنید به عرض من، معتقدم این ١٧٠ نماینده به‌هیچ‌وجه متهم نبودند و نیستند. شما ادعا می‌کنی هر نماینده که از کسی پولی می‌گیرد باید برود تا ته اینکه پول از کجا آمده و از طرف کیست و منبع مالی‌اش را پیدا کند؟    طبیعی است که نماینده باید از سلامت مالی منابع حمایتی‌اش آگاه باشد. مگر غیر از این است؟  من می‌گویم مگر اصلاح‌طلب‌ها این کارها را می‌کنند.    خب تابه‌حال که داستانی مانند داستان آقای رحیمی از طیف اصلاح‌طلب‌ها گزارش نشده.  من تاکید دارم که ١٥٠نفر بی‌گناهند هرچند من نمی‌دانم چه‌کسانی هستند.    البته ١٥٠ نه و ١٧٠ نفر.  بله و من در بین آن ١٧٠نفر قطعا نیستم. چون بنده از کسی پول نمی‌گرفتم بلکه به خیلی‌ها پول داده و می‌دهم. این مساله را اینطور بزرگ و وسیع نکنید.    ما به‌دنبال بزرگ‌کردن نیستیم، سوال ما برای شفاف‌شدن افکار عمومی است، اگرنه در طیف شما که همه از شخص احمدی‌نژاد تبری می‌جویند چه رسد به این ماجرا.  برای همین می‌گویم این کارها یک حرکت سیاسی، اجتماعی است. ممکن است شما به رقبایتان لطمه وارد کنید اما بیش از این به کل نظام لطمه وارد می‌شود. برای نمونه این ٢٠هزارمیلیاردتومانی که درباره شاندیز گفته می‌شود باید بررسی و تحقیق کنند. اگر از نظر شرعی شرایط جور باشد، یک‌نفر که دوریال دزدی کند، مجازاتش با کسی که ٢٠هزارمیلیاردتومان دزدی کرده فرقی نمی‌کند. اما نگویید ٢٠هزارمیلیاردتومان تخلف شده، بلکه بروید تحقیق کنید و دقیق بدانید که ارقام چگونه است. اینقدر مردم را به هراس نیندازید. اینقدر روان مردم را آشوب نکنید.    شما در صحبت‌هایتان دو مساله غیرهمسان و نامشابه را کنار هم قرار دادید و نتیجه مشابه گرفتید. می‌فرمایید که من حزبی و تشکیلاتی هستم و برای خودم و نزدیکانم در هر انتخاباتی خرج می‌کنم، اصلاح‌طلب و اصولگرا ندارد و ایران و غیرایران هم ندارد، انتخابات، انتخابات است. این حرف که بدیهی است؛ اشکال از آنجا شروع می‌شود که نه یک حزب یا تشکیلات بلکه رییس دیوان محاسبات برای خودش تیم تشکیل دهد.  خواهش می‌کنم وارد بحث آقای رحیمی نشوید. آقای رحیمی یک خطای عمدی کرده یا هرچیزی. در مملکت ما که حزب نیست و هر زمانی که انتخابات می‌شود اصولگراها دورهم جمع می‌شوند یکی به اسم پیروان خط امام است و دیگری به نام ایثارگر و... ؛ با همدیگر کار می‌کنیم و تقسیم می‌کنیم. آقای رحیمی از مجلس دوم و قبل از اینکه در دیوان محاسبات باشد، همواره در سیستم‌های انتخاباتی بوده.  اگر شما می‌خواهید وارد قضیه بشوید، بشوید؛ من بحث‌های سیاسی خودم را مطرح کردم و وارد پرونده قضایی نمی‌شوم.  
کد خبر: ۵۷۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۲

حمید رسایی نماینده مجلس در سایت شخصی خود مدعی شد که بابک زنجانی در ایام انتخابات ریاست جمهوری کمکی ۵ میلیارد تومانی به «ستاد انتخاباتی بنفش» داشته است مجله مهر: رسایی در این یادداشت که با عنوان «درخت گردوان به این بزرگی، درخت خربزه الله اکبر!» منتشر کرده است می نویسد» اگر حکم رحیمی آن بود که صادر شد، حکم دریافت کمک ۵ میلیاردی از بابک زنجانی چقدر است؟ این ضرب المثل فارسی، حکایت این روزهای اخبار مرتبط با دریافت کمک های مالی انتخاباتی این و آن است. شنیده ها حکایت از کمک مالی ۵/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ تومانی بابک زنجانی به ستاد انتخاباتی بنفش در انتخابات یازدهم می کند که در مقایسه با کمک ۱۰ یا ۱۵ میلیون تومانی رحیمی به برخی نمایندگان مجلس هشتم، هیچ است، هیچ! ما بابت محاکمه رحیمی از دستگاه قضایی تشکر می کنیم و برای دیگر متهمان مالی مثل مهدی هاشمی و یا دیگر کمک بگیران انتخاباتی، همین قاطعیت و صدور احکام متناسب را انتظار داریم. رحیمی در سال ۸۷ و به هنگام انتخابات مجلس هشتم، پیشنهاد این کمک ۱۵ میلیون تومانی را به بنده هم داد که نپذیرفتم. در سال ۹۱ هم وقتی در مصاحبه ای این موضوع را افشا کردم، از من شکایت کرد که در نهایت در دادگاه تبرئه شدم. اکنون با اینکه ۷۰ درصد از نمایندگان مجلس هشتم تغییر کرده اند، برخی برگه ای دستشان گرفته اند که بعله باید معلوم شود کدام یک از نمایندگان این کمک مالی را برای انتخابات گرفته اند! به نظرم خوب است این مشخص شود و بررسی شود که آیا این نمایندگان مطلع بوده اند که این مبالغ از کجاست یا نه، اما قبل از آن بهتر است تکلیف دریافت کمک ۵/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ میلیاردی ستاد انتخاباتی بنفش از بابک زنجانی مشخص شود.
کد خبر: ۵۶۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۹

امام جمعه چرام :حصر کمترین مجازات سران فتنه است، مجازات واقعی آنان، اعدام آن هم چند مرتبه است
کد خبر: ۵۴۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۶

با تلاش شبانه روزی ، مکاتبات و پیگیریهای بعمل آمده از طرف مدیریت آموزش و پرورش شهرستان لنده مبلغ 000  000  670  4ریال از طریق خیرین مدرسه ساز و هم استانیهای مقیم تهران در قالب تجهیزات و تسهیلات به اموزش و پرورش لنده اختصاص داده شد
کد خبر: ۵۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۵

رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان لنده در جمع خبرنگاران گفت: درسه ماه نخست سال جاري قریب به 450 ميليون ريال از طرف مردم شهرستان  لنده به مدارس کمک مالی شده است
کد خبر: ۵۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۳

چرا مأموران انتظامی در مرزها به قاچاقچیانی که به سوی مرزبانان آتش گشوده بودند، اجازه نمی‌دادند ابتداء درباره انگیزه خود از حمله به مرزبانان توضیح بدهند و بعد مانع آتش‌افروزی آنان شوند؟! و یا چرا رزمندگان اسلام در جریان جنگ تحمیلی بی‌آن که درباره علت حضور نظامیان دشمن در جبهه نبرد توضیح بخواهند به سوی آنها شلیک می‌کردند؟ و یا چرا پلیس بعد از اسارت سارقان مسلح و قاتلان محارب، آنان را بدون محاکمه در زندان نگاه می‌دارد؟! پاسخ این لاطائلات بدیهی‌تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: حسین شریعتمداری در یادداشتی نوشت:    ۱-چرا در مراسم بزرگداشت حماسه حسینی(ع) که همه ساله در سراسر جهان‌اسلام برپا می‌شود و دهها میلیون نفر علیه قاتلان اباعبدالله الحسین(ع) به کوچه و خیابان آمده و جنایت وحشیانه آنان را محکوم می‌کنند، به طرفداران شمر و یزید و ابن‌سعد و ابن‌زیاد و حرمله و... اجازه داده نمی‌شود که در میان توده‌های عظیم و انبوه مردم عزادار حضور یافته و از خود دفاع کنند؟ و مثلا برای مردم توضیح بدهند که چرا در عاشورای سال ۶۱ هجری، خون پاک فرزند رسول‌خدا(ص) و اصحاب و یاران او را برزمین ریخته‌اند؟ و چرا سرهای مطهر آنان را از بدن جدا کرده، خیمه‌ها را به آتش کشیده و زنان و کودکان را به اسارت برده‌اند؟ شاید آنها برای آنچه در آن روز مرتکب شده بودند، دلیل قانع‌کننده‌ای داشته باشند؟! که اگر فرصت و امکان ارائه دلایل و نظرات خود را پیدا کنند، قضاوت مردم درباره آنها تغییر کند! از کجا معلوم که تقصیر اصلی با اردوگاه امام حسین(ع) نبوده است؟! و یا بخشی از گناه آن جنایت وحشیانه به خاطر برخی از اقدامات در همین اردوگاه نبوده باشد؟!چرا با خواندن این چند سطر عصبانی شده و با خشم ابرو در هم کشیده‌اید؟! و نگارنده را احمق! و یا دستکم، دیوانه تصور می‌کنید؟! و این احتمال را پیش می‌کشید که شاید طرح‌کننده این سوال با اردوگاه یزید و ابن‌زیاد سر و سرّی داشته باشد؟! حتما در پاسخ خواهید گفت؛ اولا؛ رذالت و خباثت شمر و یزید و ابن‌سعد به اندازه‌ای آشکار و بدیهی است که کمترین نیازی به اثبات ندارد و نه فقط یک یا دو یا ده یا صد، بلکه هزاران دلیل و سند غیرقابل انکار از جنایت وحشیانه‌ای که یزیدیان نسبت به خاندان رسالت و همه انسان‌ها از عصر عاشورا تا عصر حاضر مرتکب شده‌اند، حکایت می‌کند. به گونه‌ای که جزئی‌ترین ابراز تردید در آن، تنها می‌تواند ناشی از حماقت، دیوانگی و یا مأموریت و وابستگی تردید‌کننده تلقی شود. ثانیا؛ خواهید گفت؛ که اردوگاه سیدالشهداء علیه‌السلام غیر از سخنان و بیانات حضرت اباعبدالله(ع) و برخی از یارانش که آنهم در همهمه و شیهه اسبان مهمیز خورده گم می‌شد، هیچ تریبون دیگری نداشت ولی در همان حال اردوگاه یزیدیان از تمامی تریبون‌های آن روز برای تبلیغ نظر و ادعای وارونه خود علیه اردوگاه حسینی(ع) برخوردار بود. سگ‌ها را گشاده و سنگ‌ها را بسته بودند. بنابراین آنچه نیاز به بازخوانی دارد، مظلومیت مولای شهید ما حسین بن علی(ع) است و آنچه نباید به فراموشی سپرده شود- تا فرصت تکرار نیابد- شرح و تفصیل جنایات وحشیانه یزید و شمر و عمرسعد و ابن‌زیاد و حرمله و... است. مگر آن حرامیان تاریخ، غیر از آنچه با صدای بلند و در همه جهان آن روز اسلام عربده کشیده‌اند، سخن ناگفته دیگری دارند که فرصت گفتن نیافته باشند؟! ثالثا؛ شاید بگویید؛ مگر تاکنون در هیچیک از مراسم بزرگداشت حماسه حسینی(ع) شرکت نکرده و در سوگ او حضور نداشته‌ای؟! و مگر نمی‌بینی که در این مراسم فراگیر و در عزای سالار شهیدان، بیشتر از آنچه درباره مظلومیت مولای شهیدمان حسین بن علی(ع) و علت قیام آن بزرگوار گفته می‌شود، از انگیزه یزیدیان در قتل مولای شهید(ع) و به اصطلاح دلایلی که برای ارتکاب آن جنایت بزرگ تاریخی آورده بودند، سخن در میان است. و تمامی آنچه درباره انگیزه اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام از قیام و انگیزه و چرایی ارتکاب آن جنایت از سوی حرامیان، گفته و نوشته می‌شود، مستند به اسناد غیرقابل خدشه و مکتوب و مضبوط است. بنابراین، چرا تصور می‌کنید و به دروغ حنجره پاره می‌کنید که یزیدیان فرصت اعلام نظر و دفاع از خود را نداشته‌اند و پیروان اباعبدالله الحسین(ع) درباره واقعه عاشورای سال ۶۱ هجری، یکطرفه به قاضی رفته و شمر و یزید و ابن‌سعد و ابن‌زیاد و بقیه حرامیان را محکوم می‌کنند! بسیار خوب! نگارنده از ادعای کاذب خود دست می‌کشد و استدلال شما را قاطع، غیرقابل خدشه و پذیرفتنی می‌داند. اما آنچه نگارنده، مطرح کرده است، فقط یک ادعای کاذب و سؤال جعلی است که منظور از طرح آن، شنیدن هزارباره استدلال‌ها و نظرات منطقی و مستحکم شما بوده است وگرنه، نگارنده نیز از ژرفای دل با شما عزیزان همراه و هم‌عقیده است و برای مزید اطلاع شما، این توفیق حداقلی را دارد که با هربار نوشیدن آب، به ساحت مقدس اباعبدالله‌الحسین(ع) سلام و بر قاتلان آن امام مظلوم و شهید لعن و نفرین بفرستد. حتما می‌پرسید، در حالی که پاسخ ادعای کاذب و پرسش جعلی خود را می‌دانی از طرح آن چه انگیزه‌ای داشته‌ای؟! جواب آن است که دیروز یکی از نمایندگان مجلس که مدعی است هوشمند! و عاقل! و غیروابسته است، سؤال مضحک فوق را که پاسخی بدیهی دارد، برای تبرئه سران فتنه آمریکایی، اسرائیلی ۸۸ و پاک‌کردن داغ ننگ وطن‌فروشی آنان بر زبان آورده و این واقعیت را نادیده گرفته است که اصحاب فتنه نه فقط از دهها رسانه و سایت اینترنتی داخلی برای پمپاژ ادعای دروغ تقلب و تلاش برای براندازی نظام برخوردار بوده‌اند بلکه تمامی‌ رسانه‌های پردامنه دشمنان بیرونی نظیر بی‌بی‌سی‌ فارسی، صدای آمریکا، العربیه فارسی، یورو نیوز فارسی، رادیو زمانه، رادیو و تلویزیون اسرائیل، شبکه‌های تلویزیونی کشورهای عربی و دهها شبکه تلویزیونی فارسی زبان در آمریکا و اروپا، شبکه‌های اجتماعی فیس‌بوک، توئیتر و... نیز در خدمت همین پادوهای وطن‌فروش بوده است. ضمن آن که آزادانه هر از چند روز بیانیه صادر کرده، مصاحبه می‌کردند و... گفتنی است که «گوگل» بزرگترین و معروفترین موتور جستجوگر، سرویس «ترجمه فارسی- GOOGLE TRANSLATE -» را اختصاصا و با اعلام قبلی برای حمایت از سران فتنه آمریکایی اسرائیلی ۸۸ راه‌اندازی کرده بود و فیس‌بوک به دستور رسمی وزارت خارجه آمریکا تعمیرات سالانه خود را با همین منظور به بعد موکول کرده بود و... ۲- چرا مأموران انتظامی در مرزها به قاچاقچیانی که به سوی مرزبانان آتش گشوده بودند، اجازه نمی‌دادند ابتداء درباره انگیزه خود از حمله به مرزبانان توضیح بدهند و بعد مانع آتش‌افروزی آنان شوند؟! و یا چرا رزمندگان اسلام در جریان جنگ تحمیلی بی‌آن که درباره علت حضور نظامیان دشمن در جبهه نبرد توضیح بخواهند به سوی آنها شلیک می‌کردند؟ و یا چرا پلیس بعد از اسارت سارقان مسلح و قاتلان محارب، آنان را بدون محاکمه در زندان نگاه می‌دارد؟! پاسخ این لاطائلات بدیهی‌تر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد. چرا که افراد یاد شده مرتکب جرم مشهود شده بودند که در حال محاربه مستوجب قتل بوده‌اند و در غیر اینصورت مظلومان را به قتل می‌رساندند - که رساندند- و در حال اسارت محاکمه آنان فقط برای تعیین مجازات بود و نه اثبات جرم. دیروز آقای علی مطهری، همان نماینده یاد شده از تریبون مجلس و برای چندمین ‌بار اعلام کرد که حصر سران فتنه بدون حکم قضایی بوده و غیرقانونی است! و این واقعیت ملموس را نادیده گرفت که سران فتنه آمریکایی اسرائیلی ۸۸ به گواهی صدها سند غیرقابل انکار تحت مدیریت مستقیم مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس و با هدف براندازی نظام دست به وطن‌فروشی و جنایت زده‌اند و جرایم و جنایات مشهودی نظیر ادعای تقلب در انتخابات - فرمول دیکته شده جرج سوروس صهیونیست به خاتمی و دستورالعمل آشکار ریچارد رورتی به فتنه‌گران- دریافت کمک مالی کلان از ملک‌عبدالله سعودی و چند کشور اروپایی، حمایت آشکار از اسرائیل و آمریکا، قتل مردم کوچه و بازار، آتش زدن مسجد، آشوب خیابانی، اهانت به ساحت مقدس عاشورای حسینی(ع)، سنگباران نمازگزاران عاشورا، پاره و لگدمال کردن عکس مبارک حضرت امام(ره)، اعلام آشکار محاربه با نظام اسلامی - شعار انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است- و دهها جنایت دیگر فقط بخشی از جرم غیرقابل اغماض آنان است تا آنجا که نتانیاهو از آنها با عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» یاد کرد و اوباما، حمایت از سران فتنه را با ذکر نام، وظیفه استراتژیک آمریکا دانست و... آیا سران فتنه فقط به خاطر بخش اندکی از این همه جنایت، مستحق چندین‌ بار اعدام نیستند؟ ضمن آن که قانونی بودن شورای عالی امنیت ملی و ضرورت اجرای تصمیمات آن در قانون اساسی تصریح شده است و رئیس قوه قضائیه که بالاترین مقام قضایی است از جمله اعضای این شورا می‌باشد. آقای علی مطهری، از قانون سخن می‌گوید و توضیح نمی‌دهد که آیا سران و عوامل فتنه حاضر به پذیرش حکم قانون هستند؟! و اگر بودند، چرا درباره ادعای تقلب- که خود با عمل خویش و در مواردی با بیان صریح آن را تکذیب کرده‌اند- حاضر به پذیرش قانون و طی روال قانونی تصریح و شناخته شده نبودند؟ و... ۳- و بالاخره اگرچه دراین‌باره گفتنی بسیار است ولی تنها به نکته‌ای که هوشیاری آقای علی مطهری در اظهارنظر را می‌طلبد، اشاره می‌کنیم و آن، این که، آنچه ایشان هر از چند گاه مطرح می‌کند و مانند اظهارات دیروز وی بلافاصله با استقبال گسترده رسانه‌های آمریکایی و صهیونیستی روبرو شده و با کف و سوت گروههای ضدانقلاب همراهی می‌شود، حاوی هیچ نکته تازه و یا سخن ناگفته‌ای نیست بلکه نظیر آن بارهاوبارها از سوی دیگران مطرح شده و بی‌اعتنایی رسانه‌ها و محافل دشمنان اسلام و انقلاب و نظام را در پی داشته است. بنابراین بدون کمترین تردیدی می‌توان نتیجه گرفت که اظهارات ایشان به خودی خود برای دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنها کمترین ارزش و اهمیتی ندارد و اگر چنین بود، چرا وقتی مشابه همین اظهارات از سوی دیگران مطرح می‌شود، به آن اعتنایی نمی‌کنند؟ پاسخ فقط به فقط در انتساب آقای علی مطهری به بیت شریف استاد بزرگوار، آیت‌الله شهید مطهری است. توضیح آن که رسانه‌ها و محافل بیگانه و ضدانقلابیون وابسته به آنها بدون استثناء در نقل قول از ایشان تاکید می‌کنند، آقای علی مطهری فرزند آیت‌الله مطهری و به سختی می‌توان حتی یک نمونه را یافت که قید یاد شده را نداشته باشد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که جناب علی مطهری بدون انتساب به پدربزرگوار و شهیدشان نزد رسانه‌ها و محافلی که برای ایشان کف و سوت می‌زنند، اهمیتی ندارد. و باید از ایشان پرسید که اولا؛ دیدگاه‌ها و نظرات وی چه نسبتی با دیدگاه‌ها و نظرات استاد شهید دارد ثانیا؛ اگر انتساب نسبی وی با استاد شهید نادیده گرفته شود، چه باقی می‌ماند؟! ثالثا؛ مگر نه اینکه در کلام خدا به صراحت آمده است؛ ان‌اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه «نزدیکترین انسان‌ها به حضرت ابراهیم(ع) کسانی هستند که از آن پیامبر بزرگوار پیروی می‌کنند» و نه کسانی که با آن پیامبر اولوالعزم فقط رابطه نسبی داشته‌اند. و رابعا؛ آیا جناب ایشان به این نکته توجه کرده است که چرا قاتلان استاد شهید مطهری، از اظهارات وی ذوق‌زده شده و برایش کف می‌زنند؟! و خامسا؛ آقای علی مطهری، غیر از مطالعه آثار شهید مطهری- اگر آنها را مطالعه کرده باشند!- چه کانال دیگری برای درک و فهم نظرات آن بزرگوار داشته‌اند؟ چرا که سن ایشان به بهره‌گیری از محضر مستقیم استاد، قد نمی‌دهد بنابراین باید بپذیرند اگر قرار به بهره‌گیری از طریق آثار استاد باشد، دیگران به مراتب از ایشان به دیدگاه‌ها و نظرات استاد شهید نزدیکتر هستند.
کد خبر: ۵۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۲

براساس آمارها، در حدود یک‌میلیون ایرانی در آمریکا سکونت دارند. از این تعداد چند نفر موفق به ورود به رده‌های بالا در ادارات دولتی آمریکا شده‌اند؟ بالاترین جایگاهی که یک ایرانی در دولت آمریکا کسب کرده است متعلق به کیست؟ در این گزارش با مقامات ایرانی دولت آمریکا بیشتر آشنا می‌شوید.گروه گزارش ویژه مشرق - چندی قبل خبر انتصاب یک ایرانی به عنوان معاون امور بین‌الملل وزارت خزانه‌داری آمریکا منتشر شد. رامین طلوعی، شهروند آمریکایی‌ ایرانی‌الاصلی است که به این سمت برگزیده شد. به همین بهانه، نگاهی به ایرانیان حاضر در مناصب مهم دولتی و فدرال در آمریکا خواهیم داشت. روایات مختلفی از تعداد ایرانیان مقیم آمریکا وجود دارد که هیچکدام معتبر نیست. چرا که بسیاری از ایرانیان هنوز ایرانی بودن خود را اعلام نکرده‌اند. اما نزدیکترین تخمین غیر رسمی را می‌توان برآورد "دفتر حفاظت منافع ایران" در واشنگتن دی سی دانست که این تعداد را 900 هزار نفر بر اساس گذرنامه‌های موجود اعلام کرده است. در هر حال، از این جمعیت تنها 12 نفر موفق به ورود حائز اهمیت به دستگاه سیاسی آمریکا شده‌اند که در این گزارش به معرفی آنها می‌پردازیم. گلی عامری (Goli Ameri)"گلی یزدی" متولد 4 مهر 1335 (26 سپتامبر 1956) در تهران است. او سیاستمدار و تاجر ایرانی مقیم آمریکا است. در پرتلند ایالت اورگن آمریکا زندگی می‌کند و دو فرزند دارد. او بنیانگذار و رییس اجرایی شرکت "مشارکت جهانی" (Global Engagement) است که هدف آن تقویت علائق و اهداف مشترک میان آمریکا و دیگر کشورهای جهان است. وی، معاون دبیر کل سابق دفتر ارزشهای انسانی و دیپلماسی صلیب سرخ و هلال احمر و مدیر کل سابق (معاونت وزیر) امور آموزشی و فرهنگی وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا بوده است. در سال 2004، به عنوان یک جمهوریخواه وارد مجلس نمایندگان آمریکا شد؛ در دوره جورج دابلیو بوش، به عنوان یکی از اعضای هیات سه نفرهٔ آمریکا در شصت و یکمین نشست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد حضور داشت و سپس به عنوان نماینده امریکا در سازمان ملل متحد تا 26 می 2006 فعالیت کرد.عالیت‌ها و افتخاراتاو صاحب بیش از 50 مقاله و گزارش در زمینه بازار ارتباطات و دارای اعتبار و شهرت در مجلات و روزنامه‌های معتبری چون Telephony، The Oregonian, The Seattle Times, The San Jose Mercury News، و Internet Week است. شرکت او موسوم به eTinium آنقدر در کار خود موفق بود که چندین مرتبه بعنوان سخنران به کنفرانسهای صنعتی جهان دعوت شد. علاوه بر این، در رده‌های دانشگاهی به عنوان نماینده یا هماهنگ کننده فعالیتهای بسیاری داشت. عامری، به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشته و با اسپانیایی نیز آشنایی دارد. در اکتبر 2007، به خاطر تلاشهایش در سازمان ملل و فعالیتهای مستمرش در هیئت مشاور برنامه "آموزش ملی رهبری زنان" از سوی مجله "زنان شمال غرب" در لیست یکصد زن قدرتمند آمریکا قرار گرفت. همچنین در 11 می 2008، موفق به کسب جایزه "مدال افتخار جزیره الیس" که به 100 فرد موفق غیر بومی آمریکا اعطا می‌شود شد. او در سال 2012 به عضویت هیئت امناء سازمان خصوصی "خانه آزادی" در آمد. در روز 4 جولای 2012، روزنامه نیویورک تایمز به انتخاب عامری در لیست منتشره "موسسه کارنگی" بعنوان "مهاجرین افتخارآور آمریکا" اشاره کرد. مبارزات انتخاباتیسال 2004 اما سال مبارزات انتخاباتی عامری در منطقه خود برای ورود به مجلس نمایندگان بود. او با شکست "تیم فیلیپس" (Tim Phillips) اعتدالگرا که یک بازرگان کوچک بود و شکست "جیسون مشل" (Jason Meshell) محافظه‌کار به عنوان نامزد نهایی حزب جمهوریخواه اورگن وارد فاز رقابت با "دیوید وو" (David Wu) دموکرات شد. عامری، استاد جمع‌آوری کمک مالی است. به همین دلیل، توجه مقامات واشنگتن‌نشین به او جلب شد. او آنقدر در مرکز توجه قرار گرفت، که از وی به عنوان مورد بحث‌ترین و قویترین نامزد انتخاباتی مجلس نمایندگان در سال 2004 یاد می‌شد. رقابت وی با وو زمانی به چالش بزرگ کشیده شد که بحث تجاوز جنسی وو در دوران دانشگاه به یکی از همکلاسی‌هایش، در رسانه‌ها مطرح شد. در ابتدا، عامری خواهان ورود و دامان زدن به این بحث نبود، اما در مراحل اخر رقابت این بحث را پر رنگ کرد. سرانجام، وو با کسب اراء 58 درصد نسبت 38 درصد عامری وی را شکست داد. اما قصه به اینجا ختم نشد؛ این وو بود که در سال 2011 که فضاحت تعرض جنسی وی به یکی از دختران کمپین تبلیغاتی‌اش علنی شد، مجبور به استعفا گردید. دوران فعالیت در سازمان مللدانش و تخصص عامری در زمینه ارتباطات موجب موفقیت او در سامان ملل متحد شد. در تابستان 2005، جورج دابلیو بوش گلی عامری را به عنوان نماینده دائم امریکا در سازمان ملل برگزید. او با تسلط بر تکنولوژی نوین و طرح دولت اینترنتی در زمینه اصلاح سیستم مدیریتی سازمان ملل و شکل‌گیری شواری حقوق بشر موفقیت بسیاری را کسب کرد. مجلس سنا نیز به دلیل فعالیتهای وی دوره نمایندگی وی در سازمان ملل را تا 26 می 2006 تمدید کرد. او در کنفرانسهای مختلف در مورد موضوعات دموکراسی و حقوق‌بشری سخنرانی‌هایی داشته است که می‌توان مهمترین آنها را "بحران ایران: مسئله فرا قاره‌ای" اشاره کرد. فعالیت در وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکادر 15 نوامبر 2007، جورج دابلیو بوش وی را به عنوان نامزد احراز پست مدیر کل (معاونت وزیر) امور آموزشی و فرهنگی وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا به مجلس سنا معرفی کرد. وظیفه وی، اشاعه دیپلماسی عمومی امریکا به دیگر نقاط جهان بود. مجلس سنا در روز 13 مارس 2008 صلاحیت وی را تایید کرد. عامری، به منظور انجام ماموریتهای خود به کشورهای مختلف سفر کرد. در اولین سفر خود در می 2008 به امارات متحده عربی و قطر سفر کرد تا سیاستهای آموزشی و فرهنگی آمریکا در آن کشورها را توسعه بخشد. سفر دوم او به برزیل بود. در همان ماه می، وی در "برزیلیا" با فرناندو حداد -وزیر آموزش برزیل دیدار کرد. در این دیدار او قول مساعدت یک میلیون دلاری به سیستم آموزشی برزیل را داد. در ماه ژوئن 2008، به جمهوری آذربایجان سفر کرد که طی آن به "میسیر مردانف" -وزیر آموزش این کشور- اطمینان داد که پذیرش سالیانه دانشجویان آذربایجانی در آمریکا را افزایش خواهد داد. در جولای 2008، به اندونزی سفر کرد و با "فصلی جلال" -مدیر کل آموزش عالی وزارت آموزش اندونزی- دیدار کرد. در سپتامبر 2008، به چین و ویتنام سفر کرد. در سفر به چین با تنی چند از مقامات آموزشی و فرهنگی این کشور دیدار کرد و در ویتنام اقدام به تاسیس دفتر مشاوره آموزشی نمود. دوره مدیریت وی در تاریخ 20 ژانویه 2009 همزمان با به پایان رسیدن دولت بوش، به اتمام رسید. سیروس امیر مکری (Cyrus Amir-Mokri)"سیروس امیر مکری" متولد 1334 تهران است. او پس از انقلاب به همراه خانواده خود در سال 1981 به آمریکا مهاجرت کرد. وی در سال 1986 از دانشگاه هاروارد در رشته زیست شیمی فارغ التحصیل شد. س‍‍‍‍‍‍پس در رشته تاریخ در دانشگاه شیکاگو با گرایش تاریخ مدرن خاورمیانه ادامه تحصیل داد. او کمک هزینه تحصیلی سال پایان‌نامه خود را از "بنیاد ملون" (Mellon Foundation) دریافت کرد. پایان نامه دکترای وی در مورد تاریخ مشروطه ایران بود. سرانجام وی موفق به اخذ مدرک دکترای تاریخ و همزمان با آن، کارشناسی از دانشگاه شیکاگو شد.بالاترین منصب دست یافته امیر مکری، معاونت وزیر در موسسات مالی وزارت خزانه‌داری آمریکا بوده است. او همچنین مشاور ارشد رییس "کمیسیون تجارت کالا" و از اصلی‌ترین افراد در تصویب قانون "داد فرانک" (Dodd-Frank) - که حقوق مصرف کننده و اصلاحات وال استریت را در بر داشت- بود. همچنین به عنوان نماینده کمیسیون در "شورای نظارت ثبات مالی" فعالیت کرده است. از دیگر منصب‌های وی، منشی‌گری قاضی "بروس ام. سیلا" (Bruce M. Selya) در دادگاه تجدیدنظر است. مکری قبل از اینکه وارد دستگاه دیپلماسی امریکا بشود، در موسسات حقوقی Skadden, Arps, Slate, Meagher & Flom LLP به عنوان سهامدار فعالیت داشت. او معمولا وکالت پرونده‌های پیچیده‌ تجاری را بر عهده گرفته است. او هم به "مدال افتحار جزیره الیس" که مختص غیربومیان موفق آمریکا می‌باشد، دست یافته است. هوشنگ انصاری (Houshang Ansari)"هوشنگ مستمند شیرازی" معروف به هوشنگ انصاری متولد 1305 اهواز است. این سرمایه‌دار ایرانی به مدت 18 سال در دوره پهلوی دوم فعالیت سیاسی و تجاری داشت. از مناصب وی در آن دوره می‌توان به معاونت فنی وزارت بازرگانی، سفیر ویژه در کشورهای آفریقایی، و سفیر ایران در پاکستان و سیلان اشاره کرد. وی در دولت امیر عباس هویدا به وزارت اطلاعات و جهانگردی و اقتصاد رسید، و در دولت آموزگار وزیر دارایی و وزیر اقتصاد بود. انصاری در سال 1933 از طریق "عباس آرام" -سفیر وقت ایران در آمریکا- با مریم پناهی آشنا شد و ازدواج کرد. از فعالیتهای وی در دورانی که سفیر ایران در آمریکا بود می‌توان به مجاب کردن محمدرضا شاه برای کمک‌های میلیون دلاری به کشورهای دیگر و امضاء قرارداد با "هنری کیسینجر" -وزیر امورخارجه وقت آمریکا- برای احداث 8 نیروگاه هسته‌ای اشاره کرد. در دهه ،1970 سازمان سیا در گزارشی هوشنگ انصاری را یکی از 17 نفر "حلقه درونی" محمدرضا شاه خواند و وی را یکی از 2 گزینه شاه برای جایگزینی هویدا نامید. وی، با تاسیس حزب رستاخیز به عنوان رهبر "جناح سازنده" این حزب از سوی شاه انتخاب شد. این جناح، رقیب "جناح پیشرو" به رهبری جمشید آموزگار بود. بسیاری از حامیان انصاری از کسانی بودند که از انتخاب آموزگار به عنوان رهبر جناح پیشرو و حزب رستاخیز رضایت نداشتند. "عباس میلانی" -مورخ معاصر ضدانقلاب- در کتاب خود به نقل از مریم پناهی -که در سالهای بعد از انصاری طلاق گرفت- آورده که "یکی از دو اشتباه بزرگ شاه انتخاب نکردن هوشنگ بعنوان رهبر حزب رستاخیز بود و یکی از قویترین علل وقوع انقلاب 57 را می‌توان همین امر دانست".انصاری که از ثروتمندان تاریخ ایران محسوب می‌گردد، پس از عدم توفیق شرکت معروف خود به نام "فخر ایران" آن را به دولت شاه فروخت. وی در سال 1356 به ریاست شرکت ملی نفت ایران برگزیده شد اما در سال 1357 همزمان با کوبیده شدن بر طبل انقلاب به بهانه درمان ناخوشی خود، برای همیشه به خارج از ایران عزیمت کرد. او که با ثروت هنگفتی پای به خاک آمریکا گذاشت در سال 1986، رسما شهروندی آمریکا را گرفت و مدیریت شرکت National Oilwell Varco را بر عهده گرفت اما بعدها از آن استعفا داد. انصاری هم اکنون مدیر عامل شرکت Stewart & Stevenson LLC است و صاحب هلدینگ بزرگ "گروه پارمان" (Parman Group) در هیوستن است. این هلدینگ دارای چند شرکت با زمینه فعالیت تجارت بین‌المللی، ساخت و ساز، تولید وسایل رفاهی، تولید منسوجات، و تولید تجهیزات صنعت نفت است. انصاری که به عنوان دوست قدیمی کیسینجر و شریک تجاری وی از جمهوریخواهان جانفدای آمریکا محسوب می‌گردد، در تاسیس چندین موسسه و نهاد آموزشی و پزشکی نقش اساسی داشته است که از آن دست می‌توان به "دانشگاه سن مارتین" و موسسه "جیمز بیکر" اشاره کرد. هم‌اکنون انصاری در هیوستون زندگی می‌کند و گرایش سیاسی جمهوریخواه دارد. او از اصلی‌ترین افراد در بنیانگذاری موسسه جیمز بیکر تگزاس است. همچنین بخش ذخایر اسلامی موزه هنرهای عالی هیوستن تا حد بسیاری مدیون سرمایه و حمایت انصاری و همسرش است. اما وی در سال 2004 با یک اقدام چشمگیر و سیاستمدارانه، 15 میلیون دلار جهت پیشبرد امور "مرکز پژوهشهای سلول‌های بنیادین" به دانشگاه "کرنل" اهدا کرد. او که هم اکنون یکی از افراد هیئت مشاور تصمیم‌سازان "انجمن سیاست رسانه‌ای آمریکا در خارج از مرزها" است، در فوریه 2014 از ورود کتاب "یک هزار سال کتاب ایرانی" به کنگره ملی امریکا حمایت بسیاری به عمل آورد. این سرمایه‌دار و سیاستمدار کهنه‌کار ایرانی در سال 2003 موفق به دریافت "مدال افتخار جزیره الیس" و جایزه "وودرو ویلسون" (Woodrow Wilson) شد. در سال 2004 انصاری و همسرش شهلا اقدام به کمک مالی برای پیشبرد پروژه سلول‌های بنیادین دانشکده علوم پزشکی دانشگاه کرنل کردند و این دانشکده در مقام قدردانی از این عمل، اقدام به ساخت "مرکز سلول‌های بنیادین انصاری" کرد. همچنین، در سال 2004 اقدام به تاسیس آکادمی آمریکایی دیپلماسی کرد که در طی 2 سال بسیاری از بحث‌ها، مناظرات، سخنرانی‌ها، و سمینارها در مورد سیاست خارجی امریکا در ان صورت گرفت. علاوه بر این، کلکسیون تصویری انصاری از تاریخ امریکا در سال 2004 در "کتابخانه جورج بوش" به نام او نامگذاری شد. مایکل بنیامین (Michael Benjamin)نام کامل او "مایکل بنیامین بونهور" و متولد 1348 (1969) نیویورک از یک پدر یهودی ایرانی و مادر هندوراسی است. او سرمایه‌گذار شخصی شرکتهای اینترنتی محسوب می‌گردد. در سال 2004 به عنوان نامزد جمهوریخواه برای ورود به مجلس سنا تلاش کرد اما توفیقی به دست نیاورد. پدر بنیامین در سال 1950 از تهران به آمریکا مهاجرت کرد. پس از تولد بنیامین، پدرش درخواست انتقال به شعبه بانک امریکایی هندوراس را داد و خانواده وی به آنجا عزیمت کرد. اما در سال 1971 پرو و در سال 1973 اکوادور در انتظار او و والدینش بود. او در اکوادور در "آکادمی امریکایی کوتوپاکسی" تحصیل کرد. مقاصد بعدی خانواده سال 1974 نیویورک، سال 1980 کلمبیا، سال 1982 مکزیک، و در سال 1987 گرینویچ بود. بالاخره او موفق به اخذ مدرک کارشناسی خود از دانشگاه نیویورک در رشته اقتصاد و ادبیات غرب شد و به عنوان معاون رییس بانک سرمایه‌گذاری ریچر و شرکا (Richter & Co.,) در منهتن مشغول به کار شد. وی تا قبل از سال 1997 که تجارت و سرمایه‌گذاری شخصی خود را شروع کند، در شرکت "بیمه عمر گاردین" هم فعالیت داشت.ر سال 1996، در حالی که فقط 25 سال داشت، در رقابتهای انتخاباتی کنگره ملی آمریکا از منطقه منهتن شرکت کرد اما با اینکه گوی رقابت را "جرولد ندلر" (Jerrold Nadler) دموکرات از وی ربود، مورد تحسین "نیویورک پست" و "رادولف دابلیو جیولیانی" واقع شد. رییس ستاد انتخاباتی وی "جان سی وایتهد" (John C. Whitehead) رییس شرکت "گلدمن ساکس و شرکا" و "بانک فدرال نیویورک" بود. وایتهد بعدها وارد شرکت و توسعه و نوسازی منهتن شد و وظیفه بازسازی برجهای مرکز تجارت جهانی پس از واقعه 11 سپتامبر را بر عهده گرفت. مایکل، در ژانویه 2003 اعلام کرد که قصد ورود به مبارزات انتخاباتی سنا و رویارویی با حریف دموکرات خود "چاک شامر" (Chuck Schumer) را دارد. وقنی او 20 هزار را نفر را در کمپین خود به کار گرفت و 820 هزار دلار هزینه این کمپین کرد، توجه ناظران را به خود جلب نمود. اما علیرغم تلاش بسیار مایکل بنیامین محافظه‌کار و موفقیتهای وی در جلب نظر مردم، کمیته جمهوریخواهان منطقه اقدام به انتخاب "هاوارد میلز" (Howard Mills) اعتدالگرا به جای وی کردند. هر چند که بعدها میلز در رقابت با شامر شکست خورد. اما کنار گذاشتن بنیامین موجب افشاگری وی علیه هیئت جمهوریخواهان منطقه و جورج پتکی (George Pataki) -فرماندار نیویورک- گردید. اما در نامه‌ای علنی مقامات نیویورکی را به طراحی بازیهای پنهان و ناجوانمردانه سیاسی و زد و بندهای کثیف و غیرانسانی متهم کرد و علت کنار گذاشته شدن خود را وابسته نبودن‌اش به آنها ابراز داشت. وعده‌های انتخاباتی او شامل کاهش مالیات، جلوگیری از ولخرجی‌های دولتی، تامین امنیت اجتماعی، حمایت از همه والدین در مدارس و نه فقط ثروتمندان، منع سقط جنین به جز در موارد اضطراری، اشتغال زایی و جلوگیری از دخالت دولت در امور اقتصادی مردم، دفاع از هویت ملی، و رویکرد جدی نسبت به محور شرارت شامل ایران، کره شمالی، وسوریه بود. او از حمله به عراق و قرار دادن ایران در لیست محور شرارت حمایت کامل به عمل آورد. جمشید دلشاد (Jamshid "Jimmy" Delshad)جمشید دلشاد معروف به جیمی دلشاد متولد 1318 شیراز و یهودی است.در سال 1338 همراه با برادران خود به آمریکا مهاجرت نموده و در دانشگاه "نوردریج" کالیفرنیا در رشته علوم تحصیل کرد. دلشاد در سال 1338 به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1358 یک شرکت رایانه‌ای را تاسیس کرد. بعدها در سال 1369 به عنوان رییس کنیسه "سینای" که بزرگترین کنیسه جهان است، انتخاب شد. او هم اکنون از کاریزما و نفوذ بسیاری در جامعه یهودیان آمریکا برخوردار است.او در سال 2003 وارد شورای شهر بورلی هیلز شد و در 27 مارس سال 2007 رسما به عنوان شهردار این شهر انتخاب گردید. دلشاد، تا مارس 2011 شهردار شهر بورلی هیلز بود. وی، اولین ایرانی و تنها شخصیت ایرانی است که شهرداری یک شهر در امریکا را عهده‌دار شده است. جیمی دلشاد پس ار پایان دوره تحصیل، فعالیت خود را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی ادامه داد و به مدت 7 سال در جایگاه یکی از مدیران اجرایی هیئت اموزشی آن دانشگاه تصمیمات مهمی را اتخاذ کرد. او در سال 1965 اقدام به تحصیل در رشته فن‌آوری انبارداری رایانه‌ای کرد و در سال 1978 موفق شد که مستقلا در زمینه فعالیت خود را داشته باشد. اما دلشاد در سال 1999 با انتخاب بعنوان رییس کنیسه "سینای"، شرکت رایانه‌ای خود را به جهت کمک و مساعدت به جامعه یهودیان فروخت. او علت این عمل خود را وقف کامل خود به جامعه یهودیان و کشوری اعلام کرد که فرصت تجربه "زندگی آمریکایی" را به وی بخشیده است. جیمی اینچنین ابراز داشت: "من به عنوان یک تاجر و متخصص تکنولوژی با این عمل نه تنها قصد انتقال تجربه خود به سازمانهای یهودی غیرانتفاعی را دارم بلکه می‌خواهم مردم پیرامونی خود را به رویارویی با چالشهای جذاب و جدید زندگی دعوت کنم تا از این مجرا آنها مرا به عنوان یک الگوی موفق ببینندو تا به حدی با جامعه یهودیان آشنا شوند که خود را جزئی از ما ببینند". وبسایت رسمی خود او جایی در معرفی‌اش اینچنین بیان می‌کند: "با آنکه او ایرانی است، اما آمریکا را کشور و بهشت خود دانسته و همیشه قدردان آن بوده است". وی وقتی در انتخابات 2003 شورای شهر پیروز شد، چنین گفت: "من با حس غرور ملی آمریکایی و افتخار به این مرز و بوم وارد شورای شهر شدم. من به این کشور که در حق من لطف کرد تا بتوانم از طریق ایجاد کار مساعد یک زندگی واقعی را تجربه کنم، همیشه بدهکارم". جمشید دلشاد که علاقه عجیبی به جیمی بودن دارد اما نام فامیلی دلشاد را هنوز به عللی که روشن نکرده حفظ نموده است، 48 سال است که در لس انجلس و 18 سال است که در بورلی هیلز زندگی می‌کند. وی 38 سال است که با لانی گرشتاین دلشاد ازدواج کرده و دارای دو فرزند دختر و پسر به نامهای "دبرا" و "دانیل" است. جیمی وقتی در سال 2007 شهردار شهر مورد علاقه‌اش شد، قول داد که آن شهر را تبدیل به امن‌ترین و آماده‌ترین جای آمریکا برای یهودیان کند. بدین ترتیب، دستور داد که در جای و جای شهر دوربین مدار بسته نصب شود تا هرگونه مشکل ترافیکی، دزدی و درگیری سریعا در دید پلیس باشد. وی، هر آنچه که برای استفاده از ابزار تکنولوژیک جهت کنترل بزهکاریهای شهر در توان داشت، بکار گرفت.افتخارات و جوایز جیمی دلشاد شامل موارد ذیل می‌گردد:جایزه انجمن مالکان وطنی B.H.P.E.T سال 2005جایزه سال 1990 کنیسه سینای به عنوان "مرد سال"جایزه سال 1991 فدراسیون یهودی باشگاه مردان با عنوان "بوته سوزان"جایزه رهبریت یهودی محافظه‌کار از موسسه "ماسوت/استسچر" کنیسه سینایاین کنیسه که بزرگترین کنیسه یهودی جهان است، در روزهای شنبه پذیرای یکهزار و 500 میهمان و روزهای تعطیلات رسمی 400 میهمان است. دو مدرسه را با یکهزار دانش‌آموز مدیریت می‌کند. همچنین دو غسالخانه در لس آنجلس دارد. ظاهرا کارکرد دلشاد تا به آن حد بود که با ایجاد اتحاد و هماهنگی میان بخشهای مختلف کنیسه، رشد عضویت در این مجموعه را تا 30 درصد بالا برد. او از 2002 تا 2010 ریاست بنیاد ماگبیت را بر عهده داشت. وظیفه این بنیاد، جذب دانشجویان گرفتار و بی‌پول به یهودیان از راه حمایت مالی آنها است. اما مناصبی که دلشاد در سازمانهای خصوصی و غیرانتفاعی داشته است:* عضویت در هیئت مدیره مرکز مشاوره ماپل* عضویت در هیئت مدیره مرکز پزشکی شبا* ریاست فدراسیون یهودیان ایرانی مقیم آمریکا* عضویت در هیئت مدیره کنیسه نصا* عضویت در بنیاد آگاهی فرهنگی اسراییل* ریاست کنیسه سینای* عضویت در آیپک* دیدار افتخاری بعنوان نماینده یهودیان با دالائی لاما* شرکت در همایشهای مختلف یهودیان به عنوان سرمایه‌گذار* عضویت در فدراسیون یهودیان JCRC جمشید دلشاد که از هیچ تلاشی برای رفاه حال هموطنان آمریکایی خود فروگذار نکرده، دستی هم بر آتش ایران ستیزی دارد. پایگاه خبری "فردا نیوز" در همین رابطه به نقل از روزنامه "لس آنجلس تایمز" در مطلب خود به تاریخ 20 تیر 1386 اورد که دلشاد قصد دارد از شورای شهر بورلی هیلز بخواهد که سرمایه‌گذاری‌های صندوق بازنشستگی بورلی هیلز در شركت‌های فعال در ایران را خارج كنند. هدف از این "اقدام نمادین" جمع‌آوری حمایت برای تشکیل جنبش در كالیفرنیا و سایر ایالت‌های آمریكا به منظور منزوی ساختن ایران معرفی شده است. لس انجلس تایمز در این رابطه اورده که هدف دقیق دلشاد مقابله با ایران بعنوان حامی تروریسم است؛ کمااینکه وی در این رابطه اینگونه ابراز داشته که "نمی‌خواهم چون ایرانی‌الاصل هستم، به این بهانه در قبال ایران سکوت کنم. می‌خواهم همه بدانند که برغم ایرانی بودنم، حامی امریکا هستم". سیروس حبیب (Cyrus Habib)سیروس حبیب متولد 31 مرداد 1360 است. او تا سن 8 سالگی سه مرتبه به سرطان عجیب و کمیابی دچار شد که هر سه مرتبه درمان گردید اما نهایتا او را در سن 8 سالگی برای همیشه نابینا کرد.وی در 4 نوامبر 2014 به عنوان نامزد دموکرات با کسب 65 درصد آرا رسما از ناحیه قانونی 48 واشنگتن وارد مجلس سنا شد. البته وی در سال 2012 هم با کسب 61 درصد آرا موفق به ورود به مجلس نمایندگان شده بود. او در آن زمان از سوی هم‌حزبی‌های خود به عنوان نایب رییس "کمیسیون تکنولوژی و توسعه اقتصادی" انتخاب شد. حبیب در رشته حقوق در دانشگاه "پرکنیز کوی" سیاتل موفق به اخذ مدرک کارشناسی شده است. او بورسیه موسوم به "رودز" دانشگاه آکسفورد را گرفت که فقط به دانشجویان ممتاز خارجی اهدا می‌شود. همچنین بورسیه موسوم به "ترومن" را برای انواع طرحهای ابتکاری و خدمت به جامعه آمریکا بدست آورد. او از پیروان پل سوروس برادر بزرگتر جورج سوروس تاجر و سرمایه‌گذار مشهور است که یک مجارستانی متولد آمریکا و مهندس و تاجر بزرگ بود، می‌باشد. سیروس حبیب، از دانشگاه کلمبیا با درجه "سوما کوم لاده" (لاتین-Summa Cum Laude) که بالاترین درجه علمی است، فارغ‌التحصیل شد. او عضو جامعه افتخاری "فی بتا کاپا" دانشگاه اکسفورد و سردبیر "مجله حقوق و قضا" دانشکده حقوق دانشگاه ییل آمریکا است. او در خدمت اساتیدی چون قاضی "گوئیدو کالابرسی"، پروفسور "آخیل امار"، و پروفسور "هارولد کوح" بوده است. حبیب در سال 2014 از سوی مجله "حکومتداری" به عنوان یکی از 12 قانونگذار برتر واشنگتن انتخاب شد. همچنین به عنوان یکی از 40 سیاستمدار برتر زیر 40 سال 2014 امریکا" از سوی واشنگتن پست انتخاب شد. راس میرکریمی (Ross Mirkarimi) "راس میرکریمی" متولد 13 مرداد 1340 (4 آگوست 1961) شیکاگو از پدری ایرانی به نام "حمید میرکریمی" و مادر روس یهودی با نام "نانسی کلمن" است. وقتی 5 سال بیش نداشت، والدینش از هم جدا شدند. مادر، او را با خود به "جیمز تاون" برد. پدر را بسیار کم می‌دید. راس، بعدها کارشناسی علوم سیاسی خود را از دانشگاه "سنت لوئیز" گرفت. سپس در رشته اقتصاد بین‌الملل موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه "گلدن گیت" شد. او که از سال 1984 در سان فرانسیسکو زندگی می‌کند، دومین مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم محیطی از دانشگاه سان فرانسیسکو دریافت کرده است. راس، در سال 2009 از همسر خود "الیانا لوپز" (Eliana Lopez) که یک ستاره تلویزیونی در ونزوئلا است، صاحب یک فرزند شد. اما در 13 ژانویه 2012 پس از به خطر انداختن بچه به دلیل مشاجره با همسرش در شب سال نو، به خشونت خانوادگی متهم شد. لذا، وی که رییس پلیس سان فرانسیسکو بود، تا مدتی توسط "اد لی" (Ed Lee) شهردار سان فرانسیسکو در تعلیق ماند. لی، از "شورای سرپرستان سان فرانسیسکو" خواست تا با اخذ رای نسبت به ابقا یا عزل وی تصمیم‌گیری کنند. نتیجه اینکه آراء کاملا به نفع وی صادر گردید و میرکریمی در سمت خود ابقا شد.میرکریمی، در ابتدای دوره خدمت خود در اداره پلیس سان فرانسیسکو، مامور دایره جرائم "یقه سفید" یا "بدون خشونت" (white collar crime) که توسط مقامات رخ می‌داد و عموما ارتباط به فساد مالی داشت، بود. نقشهایی که میرکریمی در سازمانهای مدنی و جوامع مختلف داشته است:*‌ رهبر ائتلاف منطقه آزاد هسته‌ای (Nuclear Free Zone)* عضویت در اتحادیه صنایع امریکا* عضویت در فدراسیون بین‌المللی مهندسین و متخصصین* عضویت در تالار تجار ایرانی-آمریکایی* تحلیلگر محیطی تیم مطالعاتی هاروارد بر روی مورد بحران عراق* عضویت در سازمان ملی زنان آمریکا راس، در سال 1990 همراه با "رالف نادر" لبنانی‌الاصل حزب سبز کالیفرنیا را تشکیل داد اما بعدا که عضو "شورای سرپرستان سان فرانسیسکو" بود، با علم به این موضوع که دیگر نمی‌تواند راه حزب سبز را بپیماید، در مارس 2010 دموکرات شد. او سیاستهایی همچون مجاز دانستن توزیع ماری جوآنا جهت استفاده‌های درمانی، تامین امنیت خیابانها و معابر، مبارزه با انواع جرائم و جنایات، منع مصرف تنباکو در زمین‌های گلف، تغییر نام برخی خیابانها برای احترام به اقلیت رنگین پوست جهت جلوگیری از عدم عزیمت آنها از شهر، کنترل سلاح، حمایت از "جاش وولف" ابر سرمایه‌گذار مشهور، حفظ و نگهداری محیط زیست، افزایش پلیس گشت پیاده، و افزایش تاثیربخشی معماری و ساخت و ساز شهری را در دستور کار قرار داد. اما هنگامی که اولین منع قانونی استفاده از کیسه‌های پلاستیکی را در سوپرمارکتهای بزرگ و داروخانه‌ها در 2007 پیشنهاد داد، توجه جامعه آمریکا را به خود جلب کرد. راس میرکریمی، در چندین وهله از نامزدان دموکرات سان فرانسیسکو به عنوان مسئول کمپین حمایت کرد و در سال 2003 هماهنگ‌کننده و سخنگوی کمپین "مت گونزالس" در انتخابات شهرداری سان فرانسیسکو بود. او، در سال 2008 حمایت خود از باراک اوباما را ابراز داشت. هم اکنون میرکریمی رییس پلیس سان فرانسیسکو است. قبل از این، از سال 2005 تا 2011 رییس پلیس منطقه 5 این شهر بود. سیاستهای او تحت عنوان "سیاستهای سبز" شامل عدالت اجتماعی و مبارزه با خشونت است. الکس نورسته (Alex Nowrasteh) "الکس نورسته" تحلیلگر امور مهاجرت است و برای "مرکز شکوفایی و آزادی جهانی موسسه کاتو" که یک اتاق فکر است، کار می‌کند. او فرزند "سیروس نورسته" و همسر آمریکایی‌اش به نام "بتسی گریفین نورسته" و متولد کالیفرنیای جنوبی است. پدرش فیلمساز مشهوری است که فیلم "مسیری تا 11 سپتامبر" را در کارنامه خود دارد. سیروس نورسته بابت ساخت فیلم "روزی که به ریگان شلیک شد" به تهیه کنندگی "الیور استون" مشهور، به شدت بابت تبعیضات لیبرالی از سمت محافظه‌کاران زیر سوال رفت. "ریچارد آلن" -مشاور امنیت ملی ریگان- با چاپ مقاله‌ای در وال استرین ژورنال، وی را به شدت کوبید و نام فیلم او را "روزی که نورسته به حقیقت شلیک کرد" گذاشت. بدین ترتیب نورسته پاسخ شدیداللحن خود را طی چاپ مطلبی در لس انجلس تایمز به وی داد. جنجالی‌ترین فیلم او در ایران، "سنگسار ثریا" نام دارد.الکس، کارشناسی اقتصاد خود را از "دانشگاه جورج میسون" و کارشناسی ارشد همین رشته را از "دانشگاه اقتصاد لندن" اخذ نمود. در ژانویه 2013، شبکه خبر ABC او را به عنوان یکی از 15 تحلیلگر و کارشناس بزرگ مهاجرت در شبکه اجتماعی توئیتر اعلام کرد. همچنین مجله نشنال ژورنال او را یک وکیل آزادیخواه مهاجرت و مجله ملی‌گرای "رنسانس آمریکایی" وی را وکیل طرفدار مهاجرت آزاد و همتراز با وکلای مشهوری چون "آنتونی گرگوری"، "والتر بلاک"، "آلوارو وارگاس لیوزا"، و "خسوس هوئرتا دو سوتو" خواند. الکس نورسته دارای مقالات متعدد در زمینه مهاجرت برای روزنامه‌ هافینگتون پست، مجله فوربس، مجله نشنال ژورنال، و خبرگزاری رویترز است. دیوید صفویان (David Safavian)"دیوید حسین صفویان" متولد 13 مرداد 1346 (4 آگوست 1967) است و یک دختر دارد. او یک وکیل جمهوریخواه و رییس ستاد اداره خدمات دولتی امریکا است. صفویان که در میشیگان زندگی می‌کند، دارای مدرک کارشناسی حقوق از دانشگاه دترویت بوده و مدارج دیگر تحصیلی را در دانشگاههای لویولا، جرج تاون، میشیگان، و سنت لوئیز طی کرده است. او در مقاطع مختلف از شخصیتهای جمهوریخواه حمایت نموده است.صفویان در سال 1997، با همکاری "گراور نورکوئیست" اقدام به تاسیس بنگاه لابی "گروه مریت" کرد. او در گفتگو با "لگال تایمز" در آن زمان، بنگاه خود را کاملا پیرو اصول و رها از رشوه‌گیری و لابی خواند. اما در طی این سالها، صفویان از لابی‌گری برای بسیاری از شرکتهای خارجی مثل شرکتهای نفتی ونزوئلا و شرکتهای مختلف هندی و دولتهای پاکستان، گابون و کنگو دریغ نکرد. در سال 1999، سناتور "جون کیل" از آریزونا لایحه‌ای را به سنا برد که قمار اینترنتی را یک جرم محسوب می‌کرد. این امر، به شدت منافع صفویان را به خطر انداخت و او را ناراحت کرد. لذا، اقدام به تشکیل ائتلاف "حق انتخاب کاربر اینترنتی" بر علیه این لایحه کرد. لابی و نفوذ صفویان انقدر قوی بود که فوجی از قماربازان شامل انجمن‌ها و اتحادیه‌های مختلف امریکا -که برخی از آنها مشتری او بودند- را وارد این ائتلاف نمود. در نهایت ائتلاف وی موفق به کارشکنی در آن لایحه شد. صوفیان، در ژانویه 2001 بنگاه خود را به قصد تصدی ریاست ستاد انتخاباتی "کریس کانن" -نامزد جمهوریخواه- ترک کرد. او در فضاحت بزرگ پرونده "جک آبراموف" (تاجر و لابی‌گر مشهور یهودی) که مربوط به لابی‌گری و فساد مالی 87 میلیون دلاری می‌شود، دخیل بود. وی که رفیق گرمابه و گلستان آبراموف است، در آن زمان کارمند سازمان برنامه و بودجه دولت امریکا بود. صفویان، به 18 ماه حبس محکوم شد و تقاضای فرجام‌خواهی داد اما در دادگاه تجدیدنظر به شهادت دروغ محکوم شد. نهایتا، پس از کش و قوس فراوان، تمامی اتهامات وی فاقد وجاهت قانونی شناخته شد و صفویان تنها برای دروغ گفتن به دادگاه در رابطه با همکاری با آبراموف در 16 اکتبر 2009 به یک سال حبس محکوم گردید. فریار شیرزاد (Faryar Shirzad)"فریار شیرزاد" متولد 1965 لندن است. وی، دارای مدرک کارشناسی اقتصاد از دانشگاه مریلند، کارشناسی ارشد سیاست عمومیاز دانشکده جان اف کندی دانشگاه هاروارد، و دکترای حقوق از دانشگاه ویرجینیا است. شیرزاد، از مارس 2003 تا آگوست 2006 در شورای امنیت ملی آمریکا فعالیت داشت. او مشاور مخصوص جروج دابلیو بوش، رییس شورای اقتصاد ملی، و مشاور امنیت ملی در امور اقتصادی بوده است. شیرزاد همچنین فرستاده ویژه جورج دابلیو بوش به اجلاس گروه 8 بود. او بوش را برای شرکت در کنفرانسهای اقتصادی بین‌المللی آماده می‌کرد.این اقتصاددان، پیش از ورود به کاخ سفید، در اداره واردات وزارت بازرگانی فعالیت داشت و مسئولیت مذاکرات تجاری و اقتصادی با تمامی کشورها را بر عهده داشت. کمی پیش از آن هماهنگ‌کننده تیم تجاری "بوش-چنی" بود. همچنین مشاور مخصوص کمیته اقتصاد مجلس سنا بوده و به غالب دانشگاههای آمریکا مشاوره تجاری و اقتصادی داده است. او نیز موفق به دریافت "مدال افتخار جزیره الیس" شده است. شیرزاد از امضاءکنندگان پرونده دادگاه عالی آمریکا موسوم به "هالینگوورث وی پری" در حمایت از ازدواج همجنس‌گرایان در سال 2013 است. وی در حال حاضر مدیر ارشد دفتر روابط دولتی شرکت گلدمن ساکس است. ولی نصر (Vali Nasr)"سید ولی رضا نصر" در 29 آذر 1339 در تهران به دنیا آمد. او فرزند "سید حسین نصر" -استاد علوم اسلامی- است. در 16 سالگی به انگلیس رفت و پس از انقلاب 1357 به همراه خانواده برای همیشه به امریکا مهاجرت کرد. او موفق به اخذ مدرک کارشناسی روابط بین‌الملل از دانشگاه "تافتس" با درجه ممتاز "سوما کوم لاد" گردید. سپس در سال 1984 مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد بین‌الملل و مطالعات خاورمیانه را از دانشگاه "فلچر" و در سال 1991 دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه ماساچوست دریافت نمود. همسر او "دریا" یک مهندس تکنولوژی است و سه فرزند او امیر، حسین، و دنیا نام دارند. ولین نصر سه بار در برنامه معروف "دیلی شو" با میزبانی "جان استوارت" در تاریخهای یکم آگوست 2006، 22 سپتامبر 2009، و 25 آوریل 2013 حضور یافته است. او، هم‌اکنون دارای بیش از 20 کتاب و مقاله است. نصر، مفسر سیاسی مسائل خاورمیانه، اسلام شناس، نویسنده، و استاد دانشگاه است. از اعضای مستمر و ارشد موسسه بروکینگز بوده و ریاست موسسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز را بر عهده دارد. وی، مشاور "ریچارد هولبروک" (Richard Holbrooke) -نماینده اوباما در امور پاکستان و افغانستان- بود. همچنین، عضو دائم شورای مناسبات خارجی دولت آمریکا است و در دانشگاههای کالیفرنیا و استراتفورد تدریس می‌کند. رامین طلوعی (Ramin Toloui)اما رامین طلوعی دموکرات دست به نقدترین ایرانی دستگاه دیپلماسی امریکا است، چرا که هم‌اکنون نسبت به هم‌نژادان خود در مهمترین پست دولتی قرار دارد. اما رامین طلوعی دموکرات دست به نقدترین ایرانی دستگاه دیپلماسی امریکا است، چرا که هم‌اکنون نسبت به هم‌نژادان خود در مهمترین پست دولتی قرار دارد.رامین طلوعی تهرانی در نوامبر 2014 به عنوان معاون امور بین‌الملل وزارت خزانه‌داری آمریکا منصوب شد. وی دارای مدرک کارشناسی فلسفه از دانشگاه هاروارد و کارشناسی ارشد فلسفه از دانشگاه آکسفورد است. وظایف وی در وزارت خزانه‌داری شامل مدیریت سیاستهای مالی بین‌المللی، ارتباط و همکاری با کشورهای گروه 20، و مدیریت مسائل اقتصادی داخلی و دو طرفه خارجی است. البته گفتنی است که طلوعی از سال 1999 همواره در خدمت این وزارت بوده است. وی، از سال 1999 تا 2001 اقتصاددان بخش اروپای مرکزی و جنوب شرقی، از سال 2001 تا 2003 مشاور معاون وزیر و از سال 2003 تا 2006 مدیر اداره نیمکره غربی وزارت خزانه‌داری آمریکا بود. از سوایق کاری طلوعی می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:* فعالیت در شرکت مدیریت سرمایه‌گذاری پاسیفیک* فعالیت در هلدینگ پیمپکو (PIMPCO) شامل: صندوق گروه بازارهای نوظهور پیمپکو، شرکت پیمپکو کانادا، شرکت استراتژی سود جهانی پیمیکو، بنیاد مجمع پیمپکو، صندوق بیمه پیمپکو، گروه بازار پیمپکو.* وزارت خزانه‌داری آمریکا
کد خبر: ۵۱۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۳

داستان  زندگی ‌ علیرضا رمضانی، ستاره جوان  آبی ها به گزارش آوای دنا ، علیرضا متولد سال 1372 است. تنها 21 سال سن دارد. وقتی حرف می‌زند لهجه آذری  اش قابل تشخیص است و  . در ابهر به دنیا آمده است؛ شهری با 87هزار نفر جمعیت که دومین شهر بزرگ استان زنجان محسوب می‌شود. او از دل استانی کشف شد که چندان فوتبالی به حساب نمی‌آیند. استان زنجان یک میلیون و 15هزارنفر جمعیت دارد، اما علیرضا رمضانی جزو معدود فوتبالیست‌هایی‌ است که از استان زنجان به لیگ‌برتر ایران رسیده  . او در هفته‌ دوم لیگ برتر در بازی با استقلال‌خوزستان به عنوان بازیکن تعویضی به زمین رفت و کاری کرد که حالا نامش به عنوان یکی پدیده‌های لیگ سیزدهم مطرح است. اما بد نیست بدانید علیرضا رمضانی پدیده فصل جدید استقلال تهران در خوابگاه بازیکنان پایه تیم زندگی ‌می‌کند. داستان زندگی او را از دست ندهید. این گزارش روایتی  است بر اساس گفته ‌های  علیرضا با تماشاگران امروز. از ابهررود تا ستارگان پایتختتنها اطلاعاتی که از او در دسترس است، به یک جمله خبری ختم می‌شود. علیرضا رمضانی فصل گذشته در لیگ‌یک در تیم نفت‌وگاز گچساران بازی کرده اما مسیری که تا پوشیدن پیراهن استقلال گذرانده، به خوبی نشان می‌دهد چه سختی‌هایی برای انتقال به این تیم کشیده است. او در 18 سالگی برای اولین‌بار در تیمی محلی در ابهر بازی کرد. تیمی به نام «ابهر‌رود» که احتمالا در فوتبال ایران کسی نام آن را نشنیده است. اما رمضانی چندماهی در این تیم بود تا اینکه بالاخره تصمیم گرفت از لیگ استانی زنجان به تهران نقل مکان کند:‌ «ریسک بزرگی بود. از پدر و مادرم اجازه گرفتم تا برای فوتبال به تهران بیایم.» او در لیگ‌دو استان تهران عضو تیم «ستارگان پایتخت» شد. باز هم تیمی ناشناخته که مدتی را‌ هم آنجا گذراند. در آن روزها در خوابگاهی  واقع در میدان راه‌آهن تهران زندگی می‌کرد. خوابگاهی که چند بازیکن از تیم ستارگان پایتخت در آن زندگی می‌کردند. اما شرایط سخت‌تر از چیزی بود که تصورش را کنید: «حقوقی از تیم نمی‌گرفتیم و مجبور بودیم در کنار فوتبال، شب‌ها کار کنیم». آن روزها غیر از تمرینات روزانه‌ گروهی با تیم ستارگان پایتخت، شب‌ها هم مسافت زیادی پیاده‌روی می‌کرد. او به عنوان تراکت‌پخش‌کن یک شرکت تبلیغاتی استخدام شده بود و در کوچه‌های اطراف میدان راه‌آهن تراکت‌های تبلیغاتی پخش می‌کرد. بدون رودربایستی اعتراف می‌کند: «بعضی شب‌ها گرسنه می‌خوابیدم. پول نداشتم غذا بخورم. نه‌می‌خواهم مظلوم‌نمایی کنم، نه چیز دیگری. این موضوعی است که ممکن است برای هرکس دیگری هم پیش بیاید.» استقامت در باشگاه مقاومتمسابقات لیگ دو تهران تمام شد. رمضانی مشمول ‌ شده بود و برای گذراندن دوران سربازی به باشگاه مقاومت رفت و تست داد. سرمربی باشگاه مقاومت که «استقامت» نام داشت، او را قبول کرد. او هم قرارداد سفت و سختی با این باشگاه امضا کرد که بر‌اساس آن در دوران سربازی باید در مقاومت بازی می‌کرد. اما پس از گذشت دو سال خدمت نظام وظیفه قرارداد او بندهایی داشت که نمی‌توانست به راحتی از باشگاه مقاومت جدا شود. همزمان به تیم‌ جوانان هم دعوت شد. به اردوی تیم رفت و تمرین کرد اما مدتی مانده به مسابقات قهرمانی آسیا، زانویش آسیب دید و از لیست تیم خط خورد. تمام پول دریافتی رمضانی از باشگاه مقاومت تهران همان حقوق ماهیانه‌ای بود که‌به عنوان سرباز نظام وظیفه دریافت می‌کرد؛ 90 هزار تومان. چند ماه اضافه‌خدمت خورد. حتی پس از پایان خدمت سربازی هم قراردادش با مقاومت تمام نشد. چند پیشنهاد از سایپا و تراکتورسازی دریافت کرد، اما نتوانست رضایت‌نامه‌اش را از مقاومت بگیرد. تا اینکه بالاخره‌ با پیشنهاد تیم لیگ‌یکی نفت‌ و گاز گچساران از مقاومت جدا شد. روزهای سخت در گچسارانقرارداد رمضانی با نفت ‌و گاز گچساران 30 میلیون تومان بود. او 20 میلیون تومان از مبلغ قرارداد گرفت و به باشگاه مقاومت داد تا رضایت‌نامه‌اش صادر شود. اما 10 میلیون تومان باقیمانده مبلغ قرارداد او هیچ‌وقت از سوی باشگاه نفت‌ و گاز گچساران پرداخت نشد. به این ترتیب نیم‌فصلی ‌که در گچساران سپری کرد، هیچ درآمدی نداشت. البته با این توضیح اضافه که در گچساران به راحتی تهران شغل جانبی وجود نداشت تا او درآمدی داشته باشد: «در خوابگاه زندگی‌ می‌کردم. درآمدی نداشتم. باشگاه باقیمانده مبلغ قراردادم را پرداخت نکرد. یادم می‌آید یک‌بار که تمرینات تیم تعطیل شد، همه بچه‌ها برای استراحت به کیش رفتند اما من پولی نداشتم که به ابهر برگردم. همه از من می‌پرسیدند چرا تعطیلات به خانه برنمی‌گردی. بهانه‌ می‌کردم که می‌خواهم تنها باشم و استراحت کنم.» البته معضلات زندگی در گچساران به این محدود نمی‌شد. محمدحسین ضیایی، سرمربی نفت ‌و گاز گچساران اصلا ارتباط خوبی با رمضانی نداشت: «مدام در تمرینات من را جلوی بقیه بازیکنان تحقیر می‌کرد و می‌گفت هیچ‌وقت بازیکن نمی‌شوی. چندباری هم وسط تمرین من را بیرون کرد». فصل کابوس‌‌وار رمضانی در گچساران تمام شد، اما حتی در رویا هم نمی‌دید که پس از آن همه سختی، فصل بعد در یکی از دو تیم پرطرفدار ایران بازی کند. روزی که آبی‌پوش شد«یکی از دوستان به من زنگ زد و خبر داد که باشگاه استقلال تست می‌گیرد. همراه با دوستانم به کمپ ناصر حجازی رفتیم. لباس عوض کردیم و دو تا تیم شدیم و بازی کردیم. 20 دقیقه از بازی نگذشته بود که من را از زمین بیرون کشیدند. بعد دیدم امیرخان فلعه‌نویی سراغم آمد اصلا باور نمی‌شد. در بازی چند تا دریبل زده بودم و بدون استرس می‌دویدم. اما باورم نمی‌شد که امیرخان از من خوشش آمده باشد. چند روز بعد با استقلال قرارداد بستم.» قرارداد او با استقلال رقم بالایی ندارد اما او راضی است. در یکی از بندهای قراردادش با استقلال آمده که باشگاه موظف است محل زندگی علیرضا رمضانی را فراهم کند. او این روزها در خوابگاه بازیکنان پایه استقلال که در کنار کمپ ناصر حجازی ساخته شده، زندگی می‌کند. در یک اتاق کوچک که با وسایل اولیه زندگی تجهیز شده است. پدرش کشاورز است. در ابهر یک هکتار باغ انگور دارند. اما درآمد این باغ انگور اندازه‌ای نیست که پدرش به او کمک مالی کند. او از سال 1390 روی پای خودش ایستاده و هیچ وقت از پدرش کمکی نگرفته است. چهره محبوب در ابهر روزی که در جام‌شهدا برای اولین‌بار با پیراهن استقلال به زمین رفت، یادش نمی‌رود. آن روز در بازی با ملوان برای استقلال یک پنالتی گرفت تا آرش برهانی آن را گل کند. علیرضا خوش‌شانس بود که آن بازی از شبکه سه پخش مستقیم شد و تماشاگران استقلال خیال‌شان راحت شد که در فصل جدید یک پدیده در ترکیب آبی‌پوشان خودنمایی می‌کند. هفته اول لیگ‌برتر فرصت به هنرنمایی او نرسید، اما در بازی با استقلال خوزستان در هفته‌دوم زمانی به زمین آمد که بازی بدون گل بود. او آمد و یک پاس‌گل‌ داد:‌ «روی نیمکت بودم که امیرخان من را صدا کرد. از من پرسید که می‌تونی بازی کنی؟ توضیح داد که شرایطش سخت‌ است. اما من هیچ استرسی نداشتم. به زمین رفتم و آن پاس‌گل را دادم.» رمضانی یکی از چهره‌های دوست‌داشتنی تمرینات استقلال است. بازیکنان تیم او را دوست دارند. امید ابراهیمی و محمد قاضی بیشتر هوایش را دارند. اما نباید فراموش کرد که هنوز راه زیادی پیش‌رو دارد. مسیری که از ابهر آغاز شده و خودش آرزو دارد به اروپا برسد. تا حالا چند باری که‌ با پیراهن استقلال به میدان رفته باعث شده یکی از محبوب‌ترین چهره‌های شهرستان ابهر شود: «در این مدت لطف کردند و با تماس تلفنی و اس‌ام‌اس حسابی مرا را شرمنده کرده‌اند». تماشاگران امروز
کد خبر: ۴۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۳

"سجاد پالیزان" هوادار 23 ساله کهگیلویه و بویر احمدی باشگاه استقلال است که پس از باخت این تیم مقابل باشگاه تراکتورسازی تبریز در فروردین ماه سال 90 و در سن بیست سالگی دچار عارضه سکته مغزی می‌شود و پس از رفتن به کما و بازگشت از مرگ موقت، این روزها پس از گذشت سه و نیم سال از این اتفاق همانند قبل حال و روز خوبی ندارد و به گفته پدرش همانند جسمی غیر متحرک بر تخت افتاده و تنها کاری که می‌کند نفس زدن است.او که اهل سرفاریاب از توابع شهرستان چرام کهگیلویه و بویر احمد است در دقیقه 90 بازی دو تیم استقلال و تراکتورسازی تبریز و پس از دریافت گل دوم استقلال درحالی که بازی تا دقایق پایانی بازی یک بر یک بوده است دچار سکته مغزی می‌شود. سجاد پس از انتقال به بیمارستانی در دهدشت به زندگی بازگشته و احیا می‌شود اما از ناحیه دو دست و دو پا فلج شده و تکلمش را از دست می‌دهد و هم اکنون هم در خانه بستری است. سجاد که پدری چوپان داشته و خانواده‌اش اصلا شرایط مالی مناسبی ندارد به دلایل مالی درمانش ناتمام می‌ماند و طی این سال‌ها با بی مهری مسئولان باشگاه استقلال تهران و هیئت فوتبال استان کهگیلویه و بویر احمد در حالی که ادامه روند درمانش به گفته پزشکان کمک شایانی به بهبودی وضعیت جسمی و ذهنی وی می‌کرد در گوشه خانه افتاده و تاکنون هیچگونه کمک و پیگیری از سوی مسئولان به وی نشده است. سجاد بیژن سخاوت پالیزان دایی "سجاد بیژن" در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در مورد وضعیت فعلی سجاد، گفت: وی هیچ گونه تحرکی ندارد و تنها چشمانش را باز و بسته می‌کند. حتی اگر گرسنه و تشنه باشد تنها از طریق باز و بسته کردن چشمش این موضوع را بیان می‌کند. وی در مورد وضعیت مالی خانواده سجاد، خاطرنشان کرد: تنها دارایی آن‌ها چند دام است که مقداری از آن‌ها را نیز برای هزینه‌های درمانی سجاد پرداخت کرده‌اند و دیگر توانایی مالی برای ادامه روند درمانی وی ندارند. به گفته پالیزان تاکنون هیچ مسئولی پیگیر وضعیت خواهرزاده‌اش نشده و علی‌رغم انتشار اخبار و عکس‌هایی از وی هیچ کس به سراغش نیامده است، حتی در بیمارستان نیز به دلیل عدم توانایی پرداخت مالی توسط خانواده وی از پذیرش سجاد خودداری کردند. وی ادامه داد: تاکنون هیچ گونه صحبتی با مسئولان باشگاه استقلال و هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد نداشته‌ایم، این در حالی است که موضوع بیماری سجاد در شبکه دنا پخش شد و مسئولان از این موضوع مطلع شدند. دایی سجاد بیژن از مسئولان متولی درخواست کرد که هرچه سریع‌تر پیگیر روند درمانی سجاد شوند چرا که بنا بر گفته پزشکان در صورتی که درمان خواهرزاده‌اش ادامه یابد، شرایطش بهبود خواهد یافت. مادر سجاد بیژن نیز در گفت‌وگو با ایسنا، با اشاره به اینکه فرزندش متولد مهرماه 1370 است، گفت: این اتفاق در فروردین ماه سال 90 برای سجاد رخ داد. وی در مورد هزینه‌های درمانی که برای فرزندش تاکنون پرداخت کرده‌اند نیز، اظهار کرد: تاکنون بالغ بر 15 میلیون تومان هزینه درمانی برای سجاد پرداخت کرده‌ایم. این در حالی است که تنها در زمانی که وی در حالت کما قرار داشت، 13 میلیون تومان پرداخت کردیم و هم‌اکنون نیز ماهیانه بین 500 تا 600 هزار تومان برای نگهداری از وی در منزل هزینه می‌کنیم چرا که سجاد فرزند ماست و هر گونه که بتوانیم برای نگهداری از وی با تمام وجود اقدام می‌کنیم و تنها از خداوند منان تقاضای کمک و یاری داریم. پدر سجاد بیژن نیز در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنا، با اشاره به اینکه فرزندش به هیچ وجه وضعیت مطلوبی ندارد و همانند یک موجود غیر متحرک تنها بر روی تخت دراز کشیده است، گفت: او از بچگی عاشق استقلال بود و در زمانی که حدود 3 سال پیش بازی استقلال و تراکتورسازی از تلویزیون پخش می‌شد پای تلویزیون نشسته بود که ناگهان دچار سکته مغزی شد. وی ادامه داد: بچه را به بهداری انتقال دادیم اما آن‌ها اعلام کردند که نمی‌توانند درمانش کنند بنابراین به دهدشت اعزام شد. بعد هم پس از آنکه به لطف خداوند فرزندم احیا شد، دکترها اعلام کردند که اگر روند درمانش ادامه یابد می‌تواند وضعیت بهتری پیدا کند ولی ما به دلیل تنگدستی و شرایط مالی نامطلوب نتوانستیم روند درمانی سجاد را ادامه دهیم. سجاد بیژن پرویز موسوی رییس هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد در گفت‌وگو با ایسنا، در پاسخ به اینکه علت عدم رسیدگی به وضعیت سجاد بیژن، جوانی که بر اثر تماشای دیدار استقلال و تراکتورسازی در سال 90 دچار عارضه مغزی شده چیست، اظهار کرد: در این زمینه کسی به ما اطلاعی نداد و از طریق برنامه 90 از موضوع مطلع شدیم و در آن زمان اصلا این موضوع مطرح نشد و کسی پیگیری انجام نداد. وی با بیان اینکه نه تربیت بدنی شهرستان پیگیر این مسئله شد و نه اداره کل ورزش و جوانان پیگیری در این خصوص انجام داد، گفت: قبل از ما باید اداره کل ورزش و جوانان در این زمینه اقدام می‌کرد و کمک‌های مالی را انجام می‌داد. ما هم اگر بخواهیم کمکی انجام دهیم به صورت شخصی این کار را می‌کنیم. موسوی در مورد اینکه علت عدم اطلاع‌رسانی از طریق خانواده وی ممکن است بی‌سوادی پدر سجاد باشد، گفت: این موضوع نیاز به سواد ندارد. باید تربیت بدنی شهرستان پیگیری لازم را انجام می‌داد. رییس هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد در پاسخ به اینکه علت عدم پیگیری موضوع توسط مسئولان وقت تربیت بدنی استان چه بوده است، افزود: باید مسئولان وقت شهرستان پیگیری لازم را انجام می‌دادند. وی در ادامه در سوالی دیگر و در پاسخ به اینکه مگر تربیت بدنی شهرستان زیر نظر شما نیست، بیان کرد: زیر نظر ما هستند ولی با کدام مدیر برخورد کنیم؟ مدیرانی که در 4 سال گذشته 5 بار تغییر کرده‌اند؟ ما با چه کسی برخورد کنیم وقتی که روسای تربیت بدنی شهرستان‌ها توسط اداره کل ورزش و جوانان تعیین می‌شوند. موسوی در مورد تصمیم هیات فوتبال استان کهیگیلویه و بویراحمد در ارتباط با رسیدگی به وضعیت سجاد بیژن، گفت: او با بچه من هیچ فرقی نمی‌کند، بنابراین من خودم در این زمینه پیش‌قدم خواهم بود و هر گونه کمکی که از عهده‌ام بربیاید شخصا انجام خواهم داد اما باید بدانیم که هیات فوتبال خودش فقیر است و 5 سال است که در کما به سر می‌برد چرا که هیچ کمک مالی نه از طرف اداره کل ورزش و جوانان و نه از طرف فدراسیون به ما انجام نمی‌شود. رییس هیات فوتبال استان کهگیلویه و بویراحمد در ادامه، خاطرنشان کرد: هیات فوتبال یک نهاد کاملا غیر دولتی است که باید درآمدزایی کند و هیچ ردیف بودجه و اعتباری از دولت به ما پرداخت نمی‌شود. حتی توان پرداخت حق‌الزحمه داوران و ناظران خود را نداریم اما تمام سعی خودمان را می‌کنیم که در مورد سجاد بیژن به بهترین شکل عمل کنیم و آن را همچون فرزند خود می‌دانیم و پیگیر وضعیتش خواهیم بود. به گزارش ایسنا،‌ همواره مسئولان و مدیران باشگاهی علت اصلی فعالیت و حضورشان را در فوتبال ایران شادی دل هواداران اعلام کرده‌اند، به گونه‌ای که اگر این هواداران و رضایت آن‌ها نبود هرگز حاضر نمی‌شدند در این فوتبال که سرتاپایش مشکل است کارشان را ادامه دهند، بنابراین این رفتارهای متناقض و صحبت‌های شعاری هیچ نتیجه‌ای جز استفاده ابزاری از هواداران را نشان نمی‌دهد چرا که اگر این‌گونه نبود پس از گذشت سه و نیم سال از مرگ مغزی یک هوادار و رسانه‌ای شدن موضوع حداقل انتظاری که از مسئولان می‌رفت سرکشی از این هوادار و رسیدگی به وضعیت او بود.
کد خبر: ۳۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۱

کمک مالی به دانشگاه ایرانیان بر اساس قانون اختصاص یافت و این مبلغ هم به حساب دانشگاه واریز شده بود. وقتی دکتر احمدی‌نژاد با جوسازی غیرمنصفانه از سوی برخی افراد در دولت فعلی مواجه شدند، دستور دادند تا کمک دریافتی از دولت به خزانه بازگردانده شود. به گزارش آوای دنا،علی اکبر جوانفکر، مشاور رسانه ای رئیس جمهور سابق با روزنامه شرق گفت و گویی انجام داده است که متن این مصاحبه به شرح زیر است: علت سکوت آقای احمدی‌نژاد چیست؟ گفته است فعلا شش‌ماه سکوت می‌کنیم. کجا چنین صحبتی را گفته‌اند. همه جا منتشر شده است. در واقع این مطلب را به ایشان نسبت داده‌اند. به‌هرحال نزدیکان ایشان هم این گفته را مبنی بر اینکه استراتژی ایشان و نزدیکانشان فعلا سکوت است تایید کرده‌اند. ایشان عملا ترجیح داده‌اند که در برابر هوچی‌گری‌ها و ادعاهایی که از سوی برخی افراد در دولت فعلی مطرح شده است سکوت کنند. اما رسما چنین چیزی را نگفته‌اند و برای سکوتشان هم محدوده زمانی مشخص نکرده‌اند. رسمی و غیررسمی‌اش خیلی مهم نیست. مهم این است که ما در عمل هم می‌بینیم که چنین روندی را در پیش گرفته‌اند. به‌هرحال باید به دولت آقای روحانی هم فرصت داد تا آنچه در چنته فکری و برنامه‌ریزی‌هایشان دارند عرضه کنند. پس از آن می‌توان درباره نتیجه کارها و اقدامات صحبت کرد. این مگر منافاتی دارد با اینکه ایشان صحبت کنند؟ آقای احمدی‌نژاد چرا در برابر عملکرد گذشته و برخی سوال‌هایی که وجود دارد سکوت کرده‌اند؟ عملکرد گذشته قابل رصد کردن است و شما می‌توانید این کار را انجام دهید و البته همه کارهای دولت آقای احمدی‌نژاد قابل دفاع است و عملکرد هشت‌ساله دولت ایشان نیز افتخار‌آمیز بوده است. ولی یکسری بحث و ابهاماتی وجود دارد یا به وجود آمده است. مثلا ایشان قرار بود و قول داده بود که یکسری مسایل را بگوید که هیچ‌وقت نگفت. بعدا بحث دانشگاه ایرانیان و حواشی آن، برداشت و برگرداندن 16میلیارد تومان پیش آمد که همه اینها پرسش ایجاد می‌کند. اگر سوال مشخصی باشد و بتوانم پاسخ بدهم در خدمتتان هستم. ولی آقای احمدی‌نژاد فعلا بنا بر صحبت ندارند. بحث شش‌ماه و اینها هم نیست. ولی ایشان چند روز قبل با خبرگزاری «تسنیم» صحبت کردند. بله درخصوص صحبت‌های آقای (علی) لاریجانی بود. ولی این سکوت به‌نوعی باعث می‌شود که آنچه شما شبهه‌آفرینی و جو‌سازی می‌نامید تایید شود. یعنی در عمل به ضرر ایشان است. البته از نظر شما تایید است. می‌گویند سکوت علامت رضاست. نه این سکوت بلندترین فریاد اعتراض است و خیلی‌ها این را درک می‌کنند. البته در ذات این کار یک رفتار جوانمردانه نیز وجود دارد زیرا به طرف فرصت داده‌اند تا کار کند و مردم نتیجه‌اش را ببینند. به نظر شما بعد از شش‌ماه نقد دولت آقای روحانی از سوی ایشان و همراهان سابقشان آغاز می‌شود؟ البته به‌جز شما که الان هم صحبت می‌کنید. فرجه زمانی شش‌ماهه‌ای که می‌گویید اصالت ندارد. من هم ماموریتی برای صحبت‌کردن ندارم و اگر صحبتی می‌کنم یک تصمیم شخصی است. دولت آقای روحانی را هم همیشه می‌توان نقد کرد. اما فکر می‌کنم باید به دولت جدید فرصت داد و البته این برخلاف انتظاری بود که ما در دولت نهم داشتیم زیرا در آن زمان حتی قبل از تشکیل دولت نهم یک آتش سنگین تهیه شد به‌ویژه از سوی مدعیان اصلاح‌طلبی روی دولت ریخته شد که در طول هشت‌سال بعد هم ادامه پیدا کرد. شاید همان‌طور که شما می‌گویید واقعا حق با آقای احمدی‌نژاد باشد، ولی با سکوت معلوم نمی‌شود که حق با ایشان بوده است. ما باید ضعف موجود در حوزه رسانه‌ای کشور را که مشکل‌آفرین شده است، بپذیریم. آقای لاریجانی اظهاراتی علیه آقای احمدی‌نژاد درخصوص ممنوع‌الخروج‌شدن آقای خاتمی کرده است. رسانه‌ها می‌توانند این اظهارات را ریشه‌یابی کرده و از ایشان سوال کنند که استناد و دلایل چنین اتهامی از سوی ایشان چیست؟ زیرا ممنوع‌الخروج‌کردن افراد طبق قانون برعهده دستگاه قضایی است. به‌هرحال آقای احمدی‌نژاد گفته‌اند که آقای خاتمی رییس‌جمهور کشور بوده‌اند و جایگاه ریاست‌جمهوری ایجاب می‌کند که اصلا چنین اتفاقی درمورد ایشان نیفتد و اصولا ممنوع‌الخروج‌کردن افراد در حیطه اختیارات قانونی ایشان نبوده است. ضمنا در باور ایشان نیز چنین رفتاری درخصوص آقای خاتمی قابل ‌پذیرش نیست. درباره «حصر» چطور؟ دولت آقای احمدی‌نژاد هیچ‌گاه وارد قضیه نشدند؟ اینها هم برای رسانه قابل رصد کردن است. اتفاقا مشکل آنجاست که اصلا قابل رصد کردن نیست. اگر قابل رصد کردن نیست چرا می‌خواهید پای آقای احمدی‌نژاد را به میان بکشید. اگر ادعایی درخصوص شورایعالی امنیت ملی وجود دارد، بروید از آقای جلیلی که دبیر شورایعالی امنیت ملی بوده است بپرسید. ایشان دبیر شورا و عضو دولت بوده‌اند؟ رییس‌جمهور وقت هم رییس شورا بوده است. اگر آقای جلیلی بداند، پس آقای احمدی‌نژاد هم حتما می‌داند. اما آقای احمدی‌نژاد این مساله را رد کرده است. باید سوالتان را از دبیر شورا بپرسید. ضمنا آقای جلیلی عضو دولت نبوده است. یعنی دبیر شورا تصمیمی گرفته که رییس شورا از آن خبر ندارد؟ به‌هرحال اگر ادعایی در این خصوص وجود دارد، باید بروید از ایشان بپرسید که آیا شورا در این زمینه تصمیمی گرفته است یا خیر. اینکه الان شما می‌گویید یک فرضیه است. فرضیه‌ای ‌است که رییس‌جمهور وقت نیز از آن تبری جسته است. درخصوص ممنوع‌الخروج‌کردن افراد از جمله آقای خاتمی، ماده 133 آیین دادرسی مسوولیت این کار را متوجه دستگاه قضایی دانسته است که البته تصمیم به ممنوع‌الخروج‌کردن افراد هم طبق همین ماده قانونی در یک محدوده زمانی شش‌ماهه اعتبار دارد. از این بحث که بگذریم من می‌خواستم شما یک مقایسه‌ای هم بین روند مذاکرات هسته‌ای در دولت آقای احمدی‌نژاد و روحانی انجام دهید و دیگر اینکه آقای احمدی‌نژاد بارها اعلام کرده بود که آماده مذاکره با آمریکاست. نامه هم نوشت اما پاسخی نگرفت درحالی که ما می‌بینیم که الان این اوباماست که به روحانی تلفن می‌کند و ملاقاتی در آمریکا بین وزرای خارجه دو کشور صورت می‌گیرد. به اعتقاد شما این به‌معنای ناکامی سیاست تهاجمی آقای احمدی‌نژاد به‌ویژه در زمینه هسته‌ای نیست؟ نامه روشنگرانه آقای احمدی‌نژاد هم هیچ نسبتی با مذاکره نداشت و ایشان با هدف مذاکره این نامه را برای اوباما نفرستاده بود. مذاکره با آمریکا را نظام جمهوری اسلامی هیچ‌وقت رد نکرده اما شروطی برای انجام آن قایل بوده است. تاکید آقای احمدی‌نژاد همواره به انجام مذاکره بر مبنای احترام متقابل بوده است. جمهوری اسلامی فرصت‌های بهتری برای مذاکره داشت که از دست رفت. چه زمانی؟ فرصت‌هایی که ما در موضع قوی‌تری بودیم. مثل زمانی که آقای احمدی‌نژاد به نیویورک سفر می‌کرد و از ظرفیت رسانه‌های آمریکایی به خوبی استفاده می‌جست و از این رهگذر دولت آمریکا را در افکار عمومی این کشور به چالش کشیده بود. بنده معتقدم اتفاقاتی که بعدا در آمریکا رخ داد و اعتراضات مردمی در «وال‌استریت» را برانگیخت نتیجه روشنگری‌های آقای احمدی‌نژاد بود. به‌طوری‌که این مساله به یک معضل اساسی برای دولت آمریکا تبدیل شده بود. خب اگر معتقدید که آن زمان فرصت‌های بهتری داشتیم چرا رخ نداد؟ این به‌معنای عدم اعتماد به دولت ایشان نبود؟ تصمیم به گفت‌وگو باید در سطح بالاتری اتخاذ می‌شد. اما صرفا موضع برتر ملاک نیست، بلکه طرف مقابل ما باید به این نتیجه برسد که از موضع برابر و احترام متقابل مذاکره انجام شود نه اینکه آقای روحانی برود مذاکره کند و بعد اوباما بگوید که ایران بر اثر استیصال ناشی از تحریم‌ها به مذاکره روی آورده است که البته بهانه آن را هم خود دولتمردان فعلی به دست آمریکا داده‌اند. وقتی برخلاف واقع مدعی خالی‌بودن خزانه دولت می‌شوند، دقیقا در جهت اثبات سخنان آقای اوباما یعنی مذاکره بر اثر استیصال موضع گرفته‌اند. بیان چنین سخنان نسنجیده و خلاف واقع‌ای، طرف مقابل را کاملا جری می‌کند و من از کسی مانند آقای روحانی که یک دیپلمات باسابقه است، تکرار چنین اشتباه فاحشی را تعجب‌برانگیز می‌دانم. یعنی می‌گویید خزانه پر است؟ بله 13 مرداد 91 وقتی از خزانه گزارش‌گیری می‌شود صدهامیلیاردتومان در خزانه پول بوده است. 13 مرداد 92 هم باز گزارش‌گیری شده بیش از دوبرابر سال 91 موجودی داشته است. درآمدهای نفتی کشور هم طی سال‌جاری نسبت به سال قبل بسیار خوب بوده است و ذخایر ارزی نیز بسیار قابل‌توجه است. بنابراین گزارش‌های خلاف‌واقع هیچ دستاوردی جز اثبات ادعای آمریکا به‌دنبال ندارد. شما گفتید که اراده برای مذاکره باید در سطوح بالاتر حاکمیت به‌وجود آید. پس چرا اگر به گفته شما در دوره آقای احمدی‌نژاد ما فرصت بهتر یا موقعیت بهتری برای مذاکره داشتیم، این تصمیم گرفته نشد؟ پیشتر توضیح دادم که این یک مساله دوطرفه است. طرف مقابل هم باید بپذیرد که از موضع احترام و برابر با ایران مذاکره کند. بدیهی است تا چنین شرایطی پذیرفته نشود یا نشانه‌هایی از آن بروز داده نشود، اتخاذ چنین تصمیمی در سطوح بالای نظام دور از ذهن خواهد بود. من برگردم به سوالی که ابتدای همین بحث مطرح کردم. چطور است که بی‌پاسخ‌ماندن نامه رییس‌جمهور ما را شما ناشی از قدرت ما ارزیابی می‌کنید اما تماس تلفنی‌ای که آنها برقرار می‌کنند را ناشی از ضعف ما می‌دانید؟ بالاخره اگر قرار به برقراری ارتباط باشد باید یکی شروع کند و دیگری پاسخ بدهد. در غیر این صورت که ارتباطی برقرار نمی‌شود و قضیه بیشتر شکل یک ژست سیاسی یا تبلیغاتی می‌گیرد. بنده هیچ‌وقت نگفتم که بی‌پاسخ‌ماندن نامه رییس‌جمهور وقت به آقای اوباما ناشی از قدرت ما بوده است. گفتم نامه آقای احمدی‌نژاد به اوباما روشنگرانه بوده و هدف از آن مذاکره نبوده است. تماس تلفنی آقای اوباما با آقای روحانی هم بدون بستر و زمینه‌های لازم برقرار نشده است. گراهایی داده شد که او تماس گرفت. اوباما اگر مطمئن نبود که در آن طرف خط هم کسی منتظر تماس اوست حتما به آقای روحانی تلفن نمی‌کرد. او می‌دانست که اگر تماس بگیرد، آقای روحانی پاسخگو خواهد بود. فکر می‌کنم آقای احمدی‌نژاد هم وقتی نامه می‌نوشته حتما گوشه چشمی به دریافت پاسخ نامه داشته است! آقای احمدی‌نژاد هم اگر نامه‌ای به آقای اوباما نوشته است، در چارچوب سیاست‌های نظام بوده و هدف از آن هم، مذاکره بر مبنای دیدگاه طرف مقابل نبوده است. نامه آقای احمدی‌نژاد به اوباما یک محتوای روشنگرانه و هدایتگرانه داشته است. یعنی الان نیست؟ اگر قایل به این باشیم که سیاست‌ها و تصمیمات در این خصوص از سطوح بالاتر هماهنگ شده است. اگر اینطور بود که مورد نقد رهبری قرار نمی‌گرفتند. البته ایشان در کلیات نقد نکردند برخی رفتارها را نقد کردند و قبل از سفر هم بحث نرمش قهرمانانه مطرح شده بود. یعنی به نظر شما ما در عمل نرمشمان قهرمانانه بود؟ باید صبر کرد و دید. امیدوارم وقتی کف دستمان چیزی می‌گذارند رویمان بشود بگوییم که در ازای از دست دادن چه چیزی بوده است! اما برگردیم به همان بحث سکوت آقای احمدی‌نژاد درباره دانشگاه ایرانیان و برداشت 16میلیارد تومان که کلی شبهه ایجاد شد که اصلا چرا این پول برداشته شد. اگر هم قانونی بود چرا بازگردانده شد؟ از سویی ایشان آذرماه باید بروند دادگاه. در ارتباط با آقای رحیمی هم سخنگوی قوه قضاییه تایید کرده‌اند که پرونده ایشان در ارتباط با بیمه ایران تشکیل و بازجویی هم شده‌اند. همه اینها سوال‌هایی است که انتظار می‌رفت ایشان به آنها پاسخ دهند. بخشی از اینهایی که گفتید خیلی روشن است و باید از دستگاه قضایی سوال کنید. آنها باید نسبت به اتهاماتی که مطرح کرده‌اند پاسخگو باشند. من سخنگوی آقای رحیمی هم نیستم. درباره آقای احمدی‌نژاد هم ایشان طبق قانون عمل می‌کنند. برای خود من هم پیوسته احضاریه می‌آمد و بنده هم طبق قانون عمل می‌کردم و در دادگاه حضور می‌یافتم. درباره 16‌میلیارد تومان چطور؟ اگر قانونی برداشته شده بود چرا پس داده یا پس گرفته شد؟ در هفته‌های آخر دولت دهم بود که تصمیم به تاسیس دانشگاه ایرانیان در شورایعالی انقلاب فرهنگی گرفته شد. چرا اینقدر سریع؟ این شبهه تقویت شد که اعضای دولت برای آینده خود دنبال یک شغل و منبع درآمد و پایگاهی می‌گردند. عجله نکنید. بنده دارم به سوال شما جواب می‌دهم وقتی دارم به زمان تصمیم‌گیری درباره تاسیس دانشگاه اشاره می‌کنم در واقع دارم به سوال شما جواب می‌دهم. ضمنا توجه داشته باشید که دانشگاه یک کانون درآمدی نیست و کسی که قصد فعالیت درآمدزا داشته باشد به سمت تاسیس دانشگاه نمی‌رود و من این ادعا را بی‌اساس می‌دانم. کمک مالی دولت به موسسات غیرانتفاعی هم یک وظیفه قانونی است که برای ده‌ها موسسه و نهاد غیرانتفاعی انجام می‌شود. کمک مالی به دانشگاه ایرانیان بر اساس قانون اختصاص یافت و این مبلغ هم به حساب دانشگاه واریز شده بود. وقتی دکتر احمدی‌نژاد با جوسازی غیرمنصفانه از سوی برخی افراد در دولت فعلی مواجه شدند، دستور دادند تا کمک دریافتی از دولت به خزانه بازگردانده شود. اما اینجا دولت داشت به آینده اعضای خودش با توسل به یک حربه قانونی کمک می‌کرد. اگر کاری که کردند قانونی بوده است جو‌سازی که نمی‌توانسته آن را بلااثر کند. این حرف بی‌اساسی است که گفته شود دانشگاه ایرانیان برای تامین آینده اعضای دولت دهم ایجاد شده است. کمک‌های مالی به این دانشگاه نیز در چارچوب اختیارات قانونی دولت انجام شده است. آیا بازگرداندن این کمک به خزانه دولت محل اشکال است؟ در این زمینه اتهامات غیرمنطقی و نادرستی مطرح شده است. خب اگر اتهام بود چرا پول را برگرداندند؟ می‌توانستند از طریق مراجع قضایی ثابت کنند که همه اینها جو‌سازی است و کارشان قانونی بوده است. کسانی که اتهامی را مطرح می‌کنند باید آن را ثابت کنند و برای اثبات ادعای خودشان می‌توانند به مراجع ذی‌ربط مراجعه کنند. آقای احمدی‌نژاد بنا نداشت بر سر این موضوع با دولت آقای روحانی دعوا کند بنابراین دستور داد که این مبلغ به خزانه عودت داده شود و به این ترتیب بهانه از برخی عناصر دولت فعلی که با جوسازی می‌خواستند مقاصد سیاسی خود را دنبال کنند، گرفته شد. ولی سازمان بازرسی هم وارد شد و غیرقانونی‌بودن این برداشت را تایید کرد. یعنی همه باهم دارند جو‌سازی می‌کنند؟ استناد شما برای این ادعا چیست؟ کجا این بررسی را انجام داده است؟ برای انجام بررسی به چه کسی مراجعه کرده است؟ استناداتش کجاست؟ الان دانشگاه با چه بودجه‌ای قرار است اداره شود؟ در این زمینه نامه‌ای از طرف آقای بقایی به دولت فعلی نوشته شده و ضرورت اختصاص کمک‌های مالی به دانشگاه ایرانیان مورد تاکید قرار گرفته است. مورد دیگری که می‌خواستم از شما سوال کنم بحث دانشجویان ستاره‌دار و اخراج استادان دانشگاه بود. آقای احمدی‌نژاد به کل منکر این مساله می‌شد. در حالی که ما الان می‌بینیم از این دانشجویان و استادان اعاده حیثیت شده و طبق برخی آمار 400دانشجوی محروم از تحصیل به دانشگاه بازگشته‌اند. در دولت آقای روحانی کسانی به کار گرفته شده‌اند که از متحصنان دولت آقای خاتمی یا جریان فتنه حمایت کرده‌اند اما الان برگشته‌اند سرکار. سوال من چیز دیگری‌است. می‌گویم آقای احمدی‌نژاد به کل منکر چیزی شده بودند که الان معلوم شده است واقعیت دارد موضع رسمی دولت آقای احمدی‌نژاد همان است که قبلا هم اعلام شده بود. در دانشگاه کسی را به دلایل سیاسی ستاره‌دار نمی‌کنند. اگر دانشجویی در بیرون از محیط دانشگاه مرتکب بزه یا جرمی شده باشد که بر اثر آن بازداشت و زندانی شده و در نتیجه از تحصیل محروم مانده باشد این مساله نباید به حساب دانشجو بودن وی نوشته شود زیرا این جرم هیچ ارتباطی با دوران تحصیل او ندارد. بنابراین‌چنین فرضیه‌ای ممکن است وجود داشته باشد که برخی افراد به دلایل امنیتی بازداشت و از تحصیل محروم شده باشند که اکنون با پایان یافتن دوران محکومیت به دانشگاه بازگشته‌اند. البته خیلی‌ها هم بازداشت نشده بودند. بسیار خب، در حد یک فرضیه که اشکالی ندارد اما موضع دولت آقای احمدی‌نژاد همانی بود که اعلام شد و ستاره‌دار کردن دانشجویان به دلایل سیاسی را قبول نداشتند. پس چرا شدند؟ شما می‌توانید از وزارت اطلاعات دولت آقای روحانی بخواهید تا دلایل محرومیت افرادی را که شما مدعی آن هستید، اعلام کند. زیادند. می‌توانید فهرستشان را از وزارت علوم یا دانشگاه آزاد بگیرید. شما ادعایی را مطرح کرده‌اید و این شما هستید که باید فهرست ادعایی خودتان را منتشر کنید. سیاست دولت این نبوده که به  دلیل مسایل سیاسی کسی را ستاره‌دار کنند. الان مدعی هستید که یک عده‌ای را برگردانده‌اند به دانشگاه که اینها ستاره‌دار بوده‌اند. بسیار خب، بروید در این زمینه تحقیق کنید و از مسوولان دولت فعلی نیز بپرسید چرا این افراد مورد ادعای شما از تحصیل محروم شده بودند. شما به زور می‌خواهید بگویید که اینها به دلایل سیاسی ستاره‌دار شده بودند و بنده آن را نمی‌پذیرم. برای اینکه واقعا بوده است. علت محرومیت از تحصیل یک چیز است اما مساله اساسی تقبیح خود عمل محروم‌کردن از تحصیل است که برخلاف مفاد صریح قانون اساسی است. محرومیت از تحصیل موضوعی نیست که در قانون اساسی به آن اشاره شده باشد. همه آحاد جامعه در برابر قانون یکسان هستند و دانشجو بودن برای هیچ‌کس مصونیت ایجاد نمی‌کند. ممکن است فردی دانشجو باشد اما در خارج از محیط دانشگاه مرتکب عمل مجرمانه‌ای شود و مجازات ناشی از این عمل مجرمانه می‌تواند به مانعی در ادامه تحصیل او منجر شود که این مسایل هرکدام باید در فایل مخصوص به خودش بررسی شود اما به نظر می‌رسد که شما قایل به تفکیک موارد نیستید. در شرایطی که دولتمردان سابق زمانی برای نقد دولت فعلی نگه داشته‌اند و فعلا صلاح را در سکوت می‌بینند من می‌خواهم از شما سوال کنم که نقدتان به این دولت چیست؟ نقد باید متوجه موضوعات مشخصی باشد. اما در یک نگاه کلی به دولت فعلی می‌توان گفت که میانگین سنی اعضای دولت آقای روحانی بیش از حد متعارف است و بعضا به طنز از آن به‌عنوان خانه سالمندان یاد می‌کنند. البته برخی اعضای دولت از ابتدای مسوولیت خود، بنای بهانه‌جویی را گذاشته‌اند و این امر می‌تواند اقتضای سن بالا باشد. علت این نیست که ما تجربه ناخوشایندی از جوانگرایی داشتیم؟ پس شما در موضع پاسخگویی هستید نه سوال. یعنی از حالت بی‌طرفی خارج شده‌اید و روزنامه‌نگار مستقل نیستید.  
کد خبر: ۲۱۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۰۹

اوای دنا-امیدوار تابش :فرهنگ عامیانه بخشی از فرهنگ توده مردم است که تخیل ، احساس ، آرزو و اندیشه ها ی گوناگون را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده و دگرگونی معیارهای زیبا شناسی و اخلاقی هر دوره از زندگی یک قوم را آشکار می کند . علاقه روستائیان به حفظ سنت ها و اقتضای شیوه ی زندگی آنها با طبیعت باعث افزایش تخیل آنهاست . فرهنگ عامیانه و فولکلور مجموعه ای از دانش ها و باورها و رفتارها گروهی است که با موازین علمی و منطقی جامعه انطباق ندارد و اجرای آنها برحسب عادت ، تقلید و همچشمی و سرگرمی است . این دانشی ها عبارتند از آداب و رسوم ، تولد ، مرگ ، ازدواج ، و نحوه زندگی ، کشاورزی ، جشن ها ، پیشگوئی ها ، خرافات ، طبایت ها ، بازی ها ، آوازها ، قصه ها ، و سایر آداب و اعتقادات که بیانگر چگونگی تفکر و نحوه ی زندگی مردم در طول اعصار مختلف است . مردم شهر لنده هم دارای اداب و سنن خاصی بوده که تصمیم گرفته ام گوشه ای از آنها را جمع آوری و در قالب کتابچه ای تهیه که اولین بخش آن را با توجه به زیباییهای آنها و نیم نگاهی به خاطرات بزرگترها تقدیم به همه هموطنان و لر زبانان میکنم :كم باراني :درشهرلنده قبلاًرسم براين بود كه وقتي سالي كم باران بود عده اي ازمردم جمع مي شدندواين شعرها را مي خواندند :يالا يالاباروني(1) سيِمُسّوون ،سيِمُسّوون اورّ بيا وآسمون (2)،سرِگاه هونِ رئيس ياخدابارون ِبريسِ(3) ،ّيه مُس ِجهي داشتُم ّسرِِ تِلي كاشتُم يا خدابزن بارون سي  ِدلِ عيال دارون(4) ،ّمشكِ وملارّ اُوبُ كاي فتح لانّ خُوبُو(5)،ايمانيم هفت  ِبرارون اوّميِم ّودينِ بارون (6)وجلو خانه ها جمع مي شدند واين اشعار رامي خواندند تا صاحب خانه هابه آنها مقداري آرد مي دادندواين افراد سروروي خود را مي پوشيدند تا شناخته نشوند زيرا رسم براين بود كه به حالت ناشناس بيايند .بعداًدرخانه اي جمع مي شدند واين آردها براي خميركردندآاماده ميكردند وقتي كه آنها را خمير ميكردند وسنگ ريزه درآن خمير قرارمي دادند وخميررا پهن ميكردند كه به آن گرده(1) مي گفتند وآن رازيرخاكستر آتش قرارمي دادند هروقت گرده پخته مي شد آن رااززيرخاكستر بيرون مي آوردند وبين افراد تقسيم مي كردند درسهميه هركس سنگ ريزه بود همه گروه اورا مي گرفتند وبه طرف قنات يا استخر وياجويبارورودخانه مي بردند تا كسي ضمانت اورا ازيك روز تا يك هفته برعهده مي گرفت اگردراين مدت باران مي باريد ديگر ارافتادن در آب معاف مي شد ولي اگر باران نمي باريد اورا به آب مي انداختند ولي از جاييكه اعتقاد مردم خوب بود قبل اتمام موعد معين باران شروع به باريدن ميكرد .1-اي خداوند ،اي خداوند تورحمي به حال بندگانت كن وباران رحمتت راببار .2-اي امامزاده سيد محمد حسين ،سيد محمد حسين ما ازتو مي خوهيم كه توازخدابخواهي تا ابرها رابراي بارندگي در آسمان بياورد .              3-سرگاوخانه رئيس  وبزرگ اين محل مي باشد بصورت گروگان است خدايا توبخاطر رهاي اين سرگاو باران رحمت راازآسمان ببار. -خدايا يك مشت جوداشتم وآنها راسرتپه بلندي كاشتم براي فرزندانم وجايي كاشتم كه امكان آبياري دستي آنها را نيست خدايا تو براي مردم كه عيا ل وروزي خورا ن تو هستند شروع به باريدن بار ان كن .5-مشك وملار را چون قايد فتح اله ديشب تا به سحر دعا براي بارندگي ميكرد وآنچنان ايشان گرم خواب شدن وباران باريده تا مشك وملار راآب برده وقايد فتح اله ازخواب بيدار نشده است.6-ماهفت برادران اي خدا بسوي توآمديم ودست دعا به درگاهت درازمي كنيم وازشما مي خواهيم باران رحمتت را بسوي ما بندگانت ببار .1-گرده :خمير را بصورت نا ن كيكي پهن مي كنند ودرزيرخاكستري كه بالاي آن آتش باشد قرارمي دهند ملار:وسيله بود كه ازسه تا چوب يك متر ونيم به هم بسته مي شدند ومشك حاوي ماست را به آن مي بستند وماست را به دوغ وكره تيديل ميكردند.اگرزماني باران مي زد ودرهنگام كسي فوت مي كرد وبعد از فوت آن شخص دچار بي باراني مي شدند مي رفتند مقداري ازگل قبرفرد مرده را مي آوردند ودرآب مي ريختند تا باران ببارد چون معتقد بودند ميت اين مرده باران رابرده وخاك قبرش همراه آب وارددريا مي شود ودريا بخار مي شود وابردرست مي شود دوباره باران مي بارد كه وقتي اينكار را مي كردندباران هم شروع به باراندگي مي كرد واگرباران زياد مي زد عروسك درست مي كردند وبه آب روان مي انداختند تابارندگي تمام شود .تمام شدن ماه صفر  ورسیدن ماه ربیع الاول : قبلاًدرشهر لنده وقتي ماه صفر تمام مي شد دسته چوب برميداشتند وآنهارا آتش مي زدند وقتي وارد خانه مي شدندمي گفتند مولي به تو وبيرون مي رفتند مي گفتند صّفّرّك به در .چون اعتقاد داشتند كه پيامبرقرموده:هروقت ماه صفرتمام شده ياييد ازمن مژدگاني بگيريد .معتقد بودند كه هزار بلا درسال وجوددارد كه يكي ازاين بلاها دريازده ماه سال است ونصدونودونه بلاي ديگر درماه صفر مي باشد به همين خاطر وقتي وارد خانه مي شدند يعني مي گفتند ماه مولي يعني ربيع الاول  وارد شو ووقتي بيرون مي رفتند مي گفتند ماه صفر كه پرازبلا هستي بيرون برو .       شيروره : ازرسومات ديگر دراين شهر قبلاًاين بود كه دوهمسايه كه دامدار بودن وقتي دامهاي آنان شروع زاييد ن وزمان شيردهي شروع مي شد .مثلاًدوهمسايه به نامهاي زهراوآسيه  باهم شيروره ميكردند يعني زهرا به مدت يك ماه شروع به دادن شير به آسيه  ميكرد وهروقت شير رامي دادزهرا با نكار(1) آن شيرهارا اندازه مي كرد ودرپايان ماه كه  نوبت آسيه  مي شد كه زهرا كه شير بدهكار آسيه بودبايد  شيرهاي بدهكاري خودرا تحويل آسيه  دهد زهرا هرقت شير مي بردوبه آسيه مي داد با نكارهاي كه قبلا آسيه ًطلبكار بوده اندازه ميگرفت وبه آسيه مي دادوآسيه هرنكار كه درعوض آن شير ميگرفت آن را مي شكست تاتمام نكارهاي طلبكاري خود را ميگرفت زهرا دوباره شير مي دادوبراي خودش كه طلبكار مي شد با نكار اندازه ميگرفت تاده الي پانزده روز دوباره شير را تحويل زهرا مي داد وبه تعداد نكارها شير ميگرفت وتا پايان زمان شيردهي گوسفندان اين رسم معامله  بين زهراو آسيه ادامه داشت .مي گفتند نكاردون پسين ازنكاردون صبح كوتاهتراست 1-نكار:چوبي بود به اين شكل y كه واحد وپيمانه اندازگيري در شير وره بود شيروره :يعني معامله شير بين دودامدار براي استفاده بيشتر از محصولات لبني  پسين :بعدازظهريا عصري               دون :قسمت يانصف روز الف:يعني نكار قسمت عصرچون گوسفندهارا صبح دوشيدن ازنكار قسمت صبح كوهتاتراست .ازدواج : قبلاًهركس دختر هركس رابراي ازدواج باپسرش مي خواست اصلاًپسر ودختر حق اظهارنظر نداشتند وانتخاب با پدران، دختر وپسر بوده كه يابصورت ناف برون بوده كه دراين روش وقتي دختري به دنيا مي آمد پدر پسر ويا مادر پسر هنگاميكه ناف آن طفل دختر را مي بريدند مي گفتند كه اين دختر مال پسر ماست وقتي اين دختر بزرگ مي شد بعنوان نامزد اين پسر بوده فقط اينكه اگر اختلافي بين خانواده ها بوجود می آمد  تا اين ازدواج به هم بخوردي .طريق ديگر اين  بوده كه پدرپسرازپدردختر،دخترش رابراي پسرش  خواستگاري مي كردومي گفت مثلاًنام پدردخترهوشنگ بودمي گفت آقاي  هوشنگ مي خواهم اگر قسمت خداباشد پسرم رابه فرزندي قبولي كني تابعنوان پسري ازپسرانت باشد ودركارها به ياريت بشتابد  وپدردختر بصورت آني جواب نمي دادومي آمد با اهل خانه زن وپسرانش مشورت ميكرد بعداًازدائي تاعموعمه خاله وپسرخاله با همه صحبت مي كرد ونظر خواهي مي شد وقتي همه جواب مثبت مي دادند جواب را خانواده  پسر مي دادواززماني كه جواب به آنها داد تازمان وروز وحتي فقط شب عروسي ،عروس وداماد ازنزديك باهمديگر ارتباط داشتندوالي رسم نبود تاقبل از عروسي با همديگر ارتباط داشته باشند واگرداماد به خانه نامزدش مي رفت نامزد يادرخانه پنهان مي شد ويااز خانه به خانه يكي ازبستگانش مي رفت .وهنگام برگزاري مراسم عروسي  داماد نزد اقوامان مي رفت ويوزي مي گرفت.يوزي: مقدار كمك مالي ياجنسي بوده كه به داماد مي دادند .قواي هالو :يعني درآن زمان رسم بوده كه گاو،اسب ،بزوگوسفند،قاطر،ويا فرش ويا تفنگ بعنوان قوا يه دائي دختر مي دادند ومي گفتند قوا،بهاء دارد بايد دائي دختر دربرابراين قوا وسيله يا وسايلي يه خواهرزاده خود اهداءمي كردي .وبايد داماد دراختيار خانه پدرزن بودي براي كارهاي خانگي مثل ساختن خانه شخم زدن كشاوزي وغير ه كمكشان مي كرد بطوري كه چون داماد زياد كارمي كرد مي گفتند اگر خرنداري داماد بگير. ولي خانه پدر زن آنقدر داماد رادوست مي داشتند كه هرچه مي خوردند يا داشتند بخورند سهميه داما دويژه بوده .وبه داماد مي گفتند برو «خّسي تّپّنّك بخور» :خّسي يعني :مادرزن  ،يعني برو آنچه را مادرزنت برايت برداشته وپنهان كرده برو وآن رابخور .وقتي پدر دختر بله را مي گفت پدر داماد زُون گِشون مي داد :يعني گاوي ياگوسفندي ياپول بعنوان زبان گشاده به دختر مي دادند ومادر دختر بعد ازكدخدايي :يعني اقوامان داماد مي آمدند مهريه وحق شيركه به آن شير بها مي گويند، مشخص مي كردند شروع به خريدن وسايل مرسوم آن زمان براي دخترش ميكرد ومقداري جوراب دستمال وروسري وپيراهن مي خريدند وهروقت دختر به خانه داماد مي بردند تحت عنوان رسه يعني هديه به اقوامان دختروداماد مي دادند .وروزي كه عروس را مي خواستن ببرند آرايشگر محلي مي آوردند وعروس را به رسم رايج كه آن زمان مرسوم مي كرد وبه رسم آن زمان آراسته مي شد وشبي كه دختر ازخانه پدر مي خواستند به خانه شوهر ببرند پسرعموي دختركه  نابالغ بود وچون مي گفتند محرم بوددرخانه پدردختر آرايش مي كردند ودامادرا هم آرايشگر مرد به حمام مي برد واورا حمام است  با پارچه اي كه درآن چند سكه پول وچند حبه قند مي گذاشتندوبه  كمردختر مي بست ومي گفتند اين كار به سبب مباركي مي باشد يعني دختر براي انجام وظايف درخانه جديد وبراي مقابله با مشكلات كمربسته وآماده مي باشد وقند يعني مزه زندگي مشتركي  چون قند شيرين باشد وعلت بستن به كمر توسط پسرعمو يعني پسرعمو مي گويد درزندگي ومشكلات آن چون كوه پشت سرت هستم وتا مراداري جاي هيچ نگراني برايت نيست  .وقتي عروس راازخانه پدر بسوي خانه شوهر ومي  آوردند تا به درخانه شوهر مي رسيد مي گفتند دم هونه گِرونيش چِنِ :يعني هديه مي خواهيم تاعروس وارد خانه شود كه پدرشوهرقول هديه ياپولي نقدي مي دادوعروس راوارد خانه مي كردند وهنگام ورود گوسفندي را مي كشتند بعنوا ن خونروش يعني باريختن  اين خون  قضا وبلاي براي زن شوهر اتفاق نيفتد.وازروزاول زندگي تا يك هفته غذاي عروس وداماد برعهده خانه عروس بوده بعد يك هفته دختر را به خانه پدرش مي بردند كه به واطلبيدن مشهور بوده بعدازاتمام حداقل يك روز ياحداكثر يك هفته مادرياخواهر ياخاله وياعمه داماد مي رفتند عروس رابه خانه شوهر مي آوردند بعداًآنچه ا زبرنج وگوشت وخوراكيهاي كه به خانه عروس داده بودند اضافه  بودند به خانه داماد همراه با مقداري وسيله هنگام واطلبون هم همان پس پرده دختر بود بعدازيك هفته   به دختر مي دادند .ودرهنگام زندگي مشتركي باپدر شوهر ومادر شوهر زن ومرد استقلالي دراستفاده وتصرف اموال نداشتند ومادر شوهر بصورت ارباب رعيتي با زن پسررفتار ميكرده كه قدما نقل مي كنند كه مي گويند حتي اگر فرزندكوچكي داشتند كه درگهواره هنگام گريه فرزند وشيردادن به آن كاملاًعروسها مختار نبودند ومي گفتند كه اتفاق مي افتاد كه شايد طفلي ازصبح تاعصر شايد يك بار ازگهواره درآورده مي شد وحتي درخوردن موادغذايي هم بصورت جيره بندي به شوهرتحت هيچ عنواني نمي توانست آشكارادردعواها في مابين مادر وهمسرازهمسرش دفاع كند زيرا اگرآشكارادفاع ميكرد مادرمي گفت مادروهمسررفتن به ديوان همسرسرافراز آمد مادر پشيمان ،ويا مي گفت شبگو روزگورا آنه غذامي دادند ومي گفتند هرچه گفتيم بايد پسر وعروس بدون چون چرا عمل كنند كه اين رسم مختص به لنده تنها نبود بلكه درتمام نقاط كهگيلويه رايج بوده است دليل اين بوده كه خودمادر شوهرها فبلاًبه همين سيستم حاكميت گرفتار بودند وعقده اي بودند ومي خواستند به اين روش عقده خودراخالي كنند.ودراين شرايط برد يعني زن وشوهرشب كه مي شود زن برعليه من مادر باشوهر صحبت مي كند وپسرم رابرعليه من تحريك كي كند .وزن بيچاره مي گفت ّخسي ايز ّنُم كه پُرخورم ميره ايزّ نُم كه لاغّرُم ،يعني :مادرشوهرمراكتك كاري مي كند ومي گويد كه شما زيادغذا مي خوري وپرخوري مي كني وشوهرمراكتك مي زند ومي گويد شما چون كم غذا مي خورد مرتب لاغر مي شويد.  يعني زن بدبخت رانه شوهر ونه مادر شوهر درك نمي كنند .عروس درمدت 40روز ازرفتن به مراسمات عزاداري منع ميكردند چون مي گفتند اگر به قبرستان بروي ممكن است چله مرده تورا بگيرد وموجب نازايي  توشود .افتادن دندانهاي شيري : وقتي بچه ها به سن هفت سالگي مي رسيدند ودندانهاي آنها شروع به افتادن مي كرد به بچه ها مي گفتند كه دندانهاي خود را درگيگاه بگذاريد وبگوييد.گيگاه دِندون حلواخّروّت دام دندون ريگ كوز وّم بِرِ چون اعتقاد داشتند دندانهاي شيري مقاومت ندارند وبايد دندانهاي كه بجاي آنها روييده مي شوند بايد دندانهاي محكمي باشند .گيگاه :يعني كودگاو *يعني اي كودگاو من دندان شيري كه فقط قدرت جويدن خرما وحلواراداشت به تودادم وازتومي خواهم دنداني به من بدهيد كه توانايي جويدن سنگريزه راداشته باشد .خوابيدن مرغ روي تخم ها : براي خوابيدن مرغ روي تخمها به اين شكل بوده كه اگر مرغي بعد مدتي تخم گذاري براي مدت از تخم گذاشتن خودداري مي كرد مي گفتند كه: مُرگِ كِرُك است وبراي اينكه ازكِرُكي سرد بشه يا مرغ چندين مرتبه درآب سرد حمام مي كردند ويا ازپرمرغ مي كندند وازسوراخهاي بيني مرغ رد مي كردند تا ازكِرُكي سرد بشه .راه مشخص کردن تعداد تخم مرغ وروش تبدیل تخم به جوجه :براي مشخص  كردن تعدادتخم هاي كه آينده مي گذارد پرهاي دم آن مرغك را مي چيدند وآنها را مي شمردند هرچند دانه بودند تعدادتخمهاي آينده اش مشخص مي شد كه اين برايشان به تجربه رسيده بود .وقتي مرغ شروع به تخم گذاري مي كرد اولين مرحله ازتخمگذاري رابراي تبديل جوجه مناسب           نمي دانستند چون مي گفتند اين تخمها تخم مرغ نوجواني مرغ مي باشد وتخمهاي مرحله دوم به بعدرا جمع آوري مي كردند تابقول خودشان مرغ كرك شود چند روزي ازكركي آن بگذرد تاكركي آن گرم شود بعداًدرقوطي ياجعبه ياكارتن مقداري كاه مي ريختند وپارچه ياگوني مي گذاشتند تخمها داخل جايگاه قرارمي دادند ومرغ راروي تخمه مي خوابندند تا بيست روزودراين مدت 24ساعتي يكبار مرغ رابراي مدت نيم الي يك ساعت براي تفريح وغذاخوردن وآب آشياميدن ومدفوع كردن آزاد مي كردند وجالب اين بود كه اگر مرغي ازگرسنگي تخم خود را مي خورد نوك منقارش مي سوختند ومي گفتند كرم غله خّر دي رُم مُرِگِ تيلّ خّر نّيرُم،  يعني كرمي كه غلات گندم وجو رابخورد ديدم ولي مرغي كه جوجه خود را بخورد نديدم وقتي شبهاي باراني كه رعدوبرق بود وآسمان غرش مي كرد باوسيله به آن كارتن يا قوطي ويا جعبه مي زدند ومي گفتند كربوي گنگ بوي لال بوي نّشنِفي :يعني اي جوجه هاي كه درون تخم مرغ هستي شما كروگنگ ولال باشيد اين صداي رعدوبرق وغرش آسمان رانشنويد . چو ن اعتقاد داشتند صداي غرش آسمان موجب هلاك جوجه ها دردرون تخم مرغ مي شود .  وقتي جوجه ازتخم بيرن مي آمدند تا يك هفته غذاي آنها پركونه پود وتا 40روز هيچ زن ودختري حق نداشت فوراٌبعد ازسرشستن به ديدار جوجه هاي كوچك مرغ بياييد چون معتقد بودند اگر كسي سرش شسته باشد وبه تماشاي جوجه بيايد تمام جوجه ها مي ميرند چون اين مسئله برايشان به تجربه رسيده بود ودراين مدت هم زياد احتياط كردند   .كِرُك :به مدت زماني كه مرغ تخم نمي گذارد مي گويند .ديرُم :ديدن     نّيرُم :نديدن       خّر:خوردن     نرفتن  مرغ ياجوجه  به آغل گوسفندان : چون معتقد بودند رفتن طيور خانگي به آغل گوسفندان موجب  بيماري انگلي پوستي به نان شِشِكّ مي شود .ششِِكّ:شپش دامي كه مختص بزوگوسفندوبزغاله وبره مي باشد .پيش بيني بارندگي : درخصوص پيش بيني بارندگي قدما معتقد بودن اگر تابستان بادهاي هفت روزه كه معروف به باد چپ بودن اگر اين بادها درمدت اين هفت روز درسال    مي وزيدند مي گفتند امسا ل وضعيت بارش وبارندگي خوب است ولي اگر باد ها نمي وزيدند مي گفتند كه اوضاع بارش درسالي كه درپيش داريم خوب نيست . واگر شبهاماه حلقه اي دور خود مي زد ودردرون حلقه ستاره زياد بوده مي گفتند سال امسالي خشكسالي است چون اطراف ماه خوشه وّرچين زياد است خوشه ورچين به كساني مي گفتند كه هنگام دروجووگندم پشت سركشاورزان خوشه هاي ازگندم وجوي كه مي افتاد آنها رمي داشتند .ولي اگر درحلقه اي كه دراطراف ماه بود   ستاره ديده نمي شد مي گفند امسال سالي پربارش است مردم سيرهستند كسي دنبال برچيدن خوشه نيست  .صداي روباه درشب و خاموش صداي شغالهادرشب : قدما درلنده مردم معتقد بودند كه اگر شب روباه ازقسمت شمال به طرف مغرب زوزه مي كشيدو مي آمد كه بقول خودشان شمال نقطعه اي بنام بّنگّرودون ودر قسمت مغرب قناتي بود كه محل آب شرب وغسل دادن ميتها بود مي گفتند كه اگر ازقسمت بّنگّرودون صداكند بطرف پايين بيانگر فوتي كسي اراهالي اين شهر مي باشد وهنگام زوزه كشيده برهمه ايجاب مي كرد كه بگويند وّخيراوميِ وخيربِرّ يعني اي روبا ه انشاءالله آمدن ورفتن همراه با خير وخوشي براي اهل اين محل باشد .وازديگر اعتقادات اين بود هنگام تقسيم جو يا گندم درون خرمن مي گفتند بايد اين تقسيم شب باشد تا روبا ه بياييد وزوزه بكشد چون همراه بايان زوزه كشيدن خير وبركت براي اين خرمن مي باشد . ازديگر اعتقادات اين منطقه اين بوده كه وقتي شب صداي شغالها آزاردهنده بود مي گفتند وقتي شغالي شروع به زوزه كشيدن كرده كفشهاي خودراوارونه كنيد صداي شغالها قطع مي شود كه اين براي مردم حال حاضر هم به تجربه رسيده است .مسافرت وخواب بدبودن ستاره براي انجام كارها  : ازاعتقاات ديگر اين محل اين بوده كه براي شروع هركاري يا مسافرتي ويا رفتن به خانه جديد ويا تابستان شروع مي شد مي خواستند بيرون بخوابند ويا دراتمام تابستان كه مي خواستند داخل بخوابند به ملا يا تقويم دان آن منطقه رجوع مي كردند ومي گفتند براي بگو كه ستاره دركدام طرف مي باشد چون اين اعتقاد راداشتند كه مي گفتند :*روز روزِ خدايّه پُرس کن  ببين ستاره كجايّه *قّرّ بّس قِطارّ ّبس زيرّ بي زِنارّ وّش گِرُم سفرمزن ري وري ستاره * درست روز مخصوص خدامي باشد اماپرس ببين ستاره دركدام طرف مي باشد *شخصي درجنگ كشته شده دليلش را مسافرت روبروي ستاره مي دانستند كه اين شعرفوق راگفته بودند ومعني شعر اين است قطاروزناره رابه قدرابست به ايشان گفتم كه روبروي ستاره مسافرت نكن .آداب  ورسوم مردم لنده درخصوص دهه محرم وعاشورا : ازديگر اعتقادات اين مردم اين بوده كه شبهاي محرم دردستجات زياد به سينه زني وزنجير زني مشغول بودن تا شبهاي تاسوعا وعاشورا دراين دوشب بعد اتمام سينه زني به دوسته تقسيم مي شدند وتا نزديك صبح اين اشعار را مي دادند امشب تاسوعاست  يامحمدامحشركبراست يامحمدا ،ولي درشب عاشورا مي گفتند امشبي را شه دين درحّرّمّت ميمانست مكن اي  صبح طلوع مكن اي  صبح طلوع ،                                   فرداحسين سّرمي دهد عباس واكبرمي دهد ،زينب اسيرمي ورد واي زبي برادري ،فردا حسين بي یاورست فرزند زهرا بي سراست ،اي فاطمه مينا د ُرنگ حسن كشتن مِنِ جنگ ،گِلي را كه حسين بو مي كرد شمر باچكمه لگد كوب        مي كرد .اين مراسم ادامه داشت تاپاسي ازشب صيح عاشورا بعد مراسم سينه زني وزنجيرزني بعد ظهر عاشورا مراسم تعزيه را انجام مي دادند صحنه كربلا را نزديك به واقعيت به تئاترنشان می دادند وبعد از مراسم تعزيه به خيمه ها حمله ورمي شدند وخيمه ها را آتش مي زدند ومي گفتند آتش زديم به خيمه گاه کشته شدن آل عبا بعداٌاسيران را مي گرفتند ومي بردند شب آنها به خرابهاي شام مي آوردند ومرسم شام غريبان رابرپامي كردند وحتي هنگام اربعين مراسم برگرداندسرامام حسين ار شام به كربلا را به نمايش درمي آوردند .اعتقادبعضي طايفه ها به ناميمون بودن روز چهارشنبه : ازديگر اعتقادات اين شهر طايفه بنام تيله كوئي هستند كه اينا ن معتقد هستند روز چهارشنبه روز ناميموني براي اين گروه مي باشد پس اين طايفه درروزچهارشنبه هيچ اموري كه بر مبناي ساخت وساز عروسي مسافرت خريد فروش شروع بكار جديد انجام نمي دهند چون براي خود وپيشينيان آنها تجربه شده كه انجام اين كارها برايشن ناميمون بوده است .طايفه درروستاي مونه هم شبيه به اين طايفه روز دوشنبه برايشان نحس وناميمون است كه اينها دراين روز دست به هيچيك از كارهاي كه درمتن فوق براي تيله كوئيهاست  هم انجام نمي دهند .درخصوص اعتقادات مردم در تحويل سال نو: مردم اين منطقه اعتقاد داشتند وقتي سال نو تحويل شود درهمان ساعت تحويل سال و دو ستاره به نامهاي زهرا ومشتري يكديگر راملاقات مي كنند وهركسي موفق به   ديدن اين صحنه ملاقات اين دوستاره شود هرآرزوي دردل داشته باشد وازخدا بخواهد برآورده مي شود .بطوري كه مي گفتند پيرزني بدون دندان دلش مي خواست پرآغلش ميش باشد وقت ديدن اين دوستاره ،  مي خواست بگويد  خدايا فردا آغلم پراز ميش باشد اشتباهي گفت فرداپرآغلش  ميخ باشد صبح متوجه شده كه آغل گوسفندانش پراز ميخ مي باشد .واين شعر رادرمورد اين ملاقات درساعت تحويل سال نومي گفتند رفيقي مون چِ خّشِ وُ ديري مون گِرونِ چي زهرا وُ مشتري سالي بينِ مون :يعني دوستي ورفقاقت ما آنقدر شيرين ودلچسب است كه مثل زهرا ومشتري وعده ملاقات وديدار ما هرسالي يكبار مي باشد سقوط شهاب سنگ درشب درزمان قدین درشهر لنده معتقد بودند که اگر  شب شهاب سنگي ازآسمان سقوط مي كرد ودرآسمان به هرجهتي  كشيده  مي شد مي گفتند اين به معني  است كه بزرگي يا شاهي از آن كشور يا آ ن منطقه  ای که ستاره کشیده می شد فوت مي كن د .درخصوص فصل زمستان:مردم معتقد هستند كه فصل زمستان شامل چله بزرگ وكوچك وبهار هستند .به اين شكل كه ازاول ديماه تادهم بهمن ماه را جيه بزرگ مي دانند يعني چون چهل روز است به آن چله گپو يا چله بزرگو مي گويند وازيازده هم بهمن تاآخر بهمن راجزچله كوچك مي دانند چون ازشروع چله كوچك هواسردمي شود اعتقاد دارند كه چله كوچكه به چله بزرگه مي گويد اي پيرهُر،هِروتونّتّرِسي دالو وپيرمرد را سركِچِك چاله بنشوني وجّوونّ كاري كني كه جِلِ گاوخُش بدوزه.                                                                يعني اي پيرازكارافتاد شما اين هنر رانداشتي كه كاري كني تاپيرزن وپيرمرد ازشدت سرما روي سنگهاي دور بخاري هيزم سوز بنشينند وجوانان ازسردي لباس محكمي كه درزمستان باآن   بد ن گاوهارا مي پوشانند بدور خود بدوزند دالو:پيرزن    جل :لباس مخصوص گاو      كچك :سنگهاي كه بعنوان سه پايه ازآنهابراي پختن غذااستفاده مي كردند       وخش :به خودش       چاله :بخاري هيزم سوز قبلي كه دروسط خانه بودند     ومعتقد بودند وهستند  كه از11بهمن تا20بهمن را اززمستان وبقيه راازبهار        مي دانند وچون نزديك عيد هواسرد است مي گويند دّمّ دّمِ نوروزجُلِ گا وّخُت بدوز .يعني نزديكهاي عيد نوروز ازسرمايي لباس مخصوص گاورابه دوربدنت بدوز .وازاعتقادات ديگر اين است كه معتقد بودند دراتمام چله بزرگ وشروع چله كوچك آتش به زيرزمين مي رود وزمين را گرم مي كند درنتيجه علفها وردختان ازخواب بيدار مي شود وشروع به حركت مي كنند واين شعر را مي گويند ّارمّليلُم رو،مُرّمليلُم رو دِل وّكي كِنُم خّش   تّچِرايِ  بّن وُ بّلي  عالّمّ ايزّنُم تّش يعني مي گفتند زني دوپس به نام ارمليل ومرمليل داشته كه اول زمستان گم شدند اين مادر ازاول زمستان تاروز دهم بهمن دنبال پسرانش مي گشته اما آنها را پيدا نكرده واين شعرراگفته ،اي ارمليل ومرمليل چون شما گم شديد وپيدا نشديد بعدازشما من دل به چه چيز يا كسي خوش كنم من ازغصه شما من  چوبهاي بن وبلوط  را آتش مي زنم وبا آن آتش تمام عالم ا مي سوزانم معتقد بودند كه آن مادر هرسال مي آيد وآن آتش راروشن مي كند تازيرزمين برود ودرختان وگياهان زنده شوند .بن :بنك      بلي :بلوط خش :خوشحال       تچراي :چوب آتش گرفته   درخصو ص شیون کردن بر مردگان : ازرسمهاي ديگر مردم اين بوده كه معتقد بودند زنان شيون كردن راازگاوهايادگرفتند چون وقتي گاوي ازبين مي رفت وجسد اودرصحرا             مي انداختند بقيه گاوهابرسر اين گاو دادفرياد مي كردند ودمهاي خود را تكان مي دادند وبادست زمين را مي كندند پس زنان هم این روش شیون کردن را ازاین حیوان آموختند .:دوقلو زاییدن گاو ازرسمهاي ديگر اين بوده وقتي گاو مي زاييد ودوقلو مي آورد اين زادولد را بسيار ناميمون مي دانستن فوراٌيكي از گوساله رابراي رفع قضا وبلاي اهل خانه برشاخ مادر گوساله سرمي بريدند تاقضا وبلا رد شود .دست برزمین زدن اسب :درقدیم مردم لنده وروستاهای اطراف معتقدبودند که اگر اسبي مرتباًدستهاي رابرزمين مي زد مي گفتند بيانگر مرگ يكي ازاهل خانه كه بيشتر مربوط به صاحب اسب مي شد چون معتقد بودند اسبها اخباری از  غيب مي داند .گریه زیاد  کودک :اگركودكي زياد گريه مي كرد مي گفتند گِرّیي شد مي گفتند گريه اين بچه بايد بوسيله درختي بنام دِرّ برطرف شود مي آمدند مقداري از لباس كودك را به كسي كه ناشناس باشد مي دادند ومي گفتند تو درفلان باغ درخت دِرّ وجود دارد برو اين لباس راببند وبگو دِرّ بِوّ گِرّ تاسه بار بعداًاين بچه بهانه گرفتن وگريه كردن رافراموش مي كرد .درِّ بِوّگِرّ :يعني ايدرخت دره گره وبهانه اين كودك ازشیر  بگير .ازرسومات ديگر مردم لنده قبلاٌاگر گوسفدي يابزي وياگاوي  را مي گشتند فقط صاحب دام به اندازه خوردن خودش برمي داشت بعداًفرياد مي كرد اي همسايه هركس بياييد وگوشت براي خوردنش ببرد هركس مي آمد به اندازه مصرف خانواده مي برد .ويادرزمستان مخصوصاٌروزهاي باراني به ترتيب هرخانه براي صبحانه آش كارده يا محلي هره مي گفتندازبرنج وكارده وسير وآبليمودرست مي كردند .صبح زود زن خانه بلند مي شد وآنراگرم مي كرد وبراي تمام همسايگان واقوامان وخويشان مي بردند واز آن مي خوردند .مي گفتند خاصيت كارده اين است كه به كليه كمك مي كند وموجب تقويت كليه ها مي شود .عزاداري: قبلاًاگر كسي ازدنيا مي رفت تاهفت روز درمسجد مردان ودرخانه زنان عزداري مي كردندوبعد هفت روز آرايشگر مردمحل را مي بردند وسروريش صاحبان عزا رااصلاح مي كردند وزني هم مي رفت زنان صاحب عزا واداربه حمام كردن مي كردند وتمام بستگان تا چهلم يا سالگرد به احترام شخص  شده لباس سياه مي پوشيدند  وبعد سالگرد وياقبل سال نو يك نفر داوطلب مي شد يك يادوپيراهن مردانه وزني پيراهن زنانه مي گرفتندوبه خانه صاحبان عزا مي رفتند ولباسهاي آنها راعوض مي كردند بعداًصاحبان عزا خودشان نزد بستگان وآشنايان مي رفتند ولباسهاي آنان راعوض مي كردند . اگرزني شهر فوت مي كرد بعد از سالگرد بزرگان طايفه مي نشستند آن زن رايابه برادرشوهر ياپسربرادر وياپسرخواهروبالاخره به يكي ازافرادطايفه مي دادند مخصوصاًاگرفرزندي يافرزنداني داشته مي دادند چون مي گفتند به زني بيوه مي گويند كه برادرشوهرنداشته باشد .وقتي كسي فوت مي كرد بعدازخاك سپاري دوياچند سنگ ريزه ازقبرمي آوردند ودرخانه صاحب عزا مي انداختند مي گفتند تاديگر براي اين خانه مصيبتي بوجود نياييد .علائم  آمدن میمان : وقتي نان مي پختنداگرخمير مي پريد مي گفتند ميمان براي ما مي آيد  ويااگرموي سر،زن صاحب ازخانه اززيرمقنعه به طرف بيرون مي پريد هم دال براين بوده كه مهمان براي خانه مي آيد .واگركف پاي كسي حالت لرزش بوجود مي آمد هم دال برآمدن میمان براي صاحب خانه مي دانستن واعتقا دداشتن ميهمان عزيز خداست وهرخانه ميمان داشته باشد نشانه اين است،كه خدادوستش دارد چون مي گفتند هركس راخدادوست داشته باشد ميمان برايش مي فرستد .اگرمیمان احترام شود یانشود چون شیپورچی است :اين داستان را مي گويند كه براي شخصي ميمان آمده وقتي ميمانها وارد خانه شدند گفت بفرمائيد اي شيران من وقتي غذا خوردن وقت خواب بود گفت برويد بخوابيد اي شتران من وصبح بعد از صبحانه ميمانها خداحافظي كردند گفت به سلامت اي شيپور چيهاي من ميمانها گفتند راز اين امر چيست ماازديشب تا حال ،شيروشتروشيپورچي شديم ،صاحب خانه گفت ميمان وقتي وارد خانه مي شود آنقدر عزيزوبا ابهت است كه همانند شير مي باشد اماوقتي غذاخورد مثل شترهرجاباشد مي خوابد ولي وقتي خداحافظي كرده اگر صاحب خانه احترامش كند همه جا تعريف اين احترام رامي گويد واگر بي احترامي هم بيندهم همه جا اين راتعريف مي كند به اين خاطربه ايشان شيپورچي مي گويند .تشخیص میزبان خوب ،یابدمیزبانی: ازديگراعتقادات اين بوده براي تشخيص خوش ميماني بابعد ميماني اگركف پاراخارش كنند اگركسي خوشش بياييد وحساسيت نداشته باشد اور فردي ميمان دوست مي گويند واگر حساسيت نشان دهد وي رافردي بد ميما ن قلم داد          مي كنند . اگرپشت ابروي كسي لرزش داشته باشد تكه اي علف خشك راپشت پلك وزيرابرو مي چسبانند تاازلرزش جلوگيري شود .                    وازديگر اعتقادات اين است كه وقتي غذايي يا چيز خوردني دردست كودكي بگذارند  می گفتند بسم الله ، او پدرت  وآن هم  مادرت  هستند درصورتيكه پدر يامادر واقعي درآنجا نبودند ، وچون  معتقد بودند که بچه که پدرومادرش زنده باشد نیازی به مساعدت غذایی دیگران ندار د وغذارا به  بچه يتيم مي دهند .تولد نوزاد :وقتي دختري ازدواج مي كند بعدازازدواج حامله مي شود اولاًخبر حامله شدن وبچه اول براي پدرمادر دختر بسيار مسرت بخش مي باشد وقتي ازحامله شدن باخبر مي شوند ديگر سخت ازدختر مواظبت ومراقبت ويژه مي كنند.ورسم اين است كه بچه اول راخانواده دختر گهواره وسايرمايحتاج پوشاكي بچه را باهماهنگي وهمكاري دخترآماده مي كنند ،تاروز وضع حمل وقتي بچه بدنيا بياييداگر دختر باشد قبلاًسه شب براي كشيك مي دادند واگر پسربوده برايش هفت شب كشيك مي دادند وقتي پسربوده برايش حيواني ذبح مي كردند وقسمتي ازگوشتش رابراي كساني كه كشيك مي زدند كباب ميكردند وقسمت ديگر رابين فقرا تقسيم مي كردند قبل تا حال پيش دعانويسان محلي مي رفتند وبا نخهاي سفيد وسياه (چله بر)درست مي كردند كه دعايي مي خواندند كه تا چهل روز تمام شود ازآزار واذيت اجنه وپري درامان مي باشند چون معتقدبودند مخصوصاًدراين چهل روز بيشتر مودآزارو اذيت را اجنه وپري واقع  می شوند  . قبلاًگهواره ومادر بچه رادوربندي بنام ِوريس قرارمي دادند ومي گفتند كه اجنه هم نمی  توانند ازاين طناب  عبورکنند  وارد دايره كه گهواره ومادر پچه است شوند وبعداًتا چهل روز زنگوله بزرگي به اسم كوس قرارمي دادند وشب تا صبح هروقت اين بچه بيدار مي شد اين كوس رابه صدادر مي آرودند چون معتقد بودند با به صدادرآوردن اين كوس باعث مي شود كه اجنه وپريان فراركنند .وازديگر رسومات اين بوده وهست كه زنان طايفه وبقيه دوستان زن به ديدار خودش وفرزند ش مي روند وهدايايي كه شامل پول ولباس براي بچه مي باشد  مي آورند بعد از چهل روز زن وفرزند را به خانه شوهر ش مي آورند .ِوریس: طناب که زنان ازموی بزمی بافتند غذای اضافه شب برای مصرف روزبعد :قبلاًدرشهرلنده رسم بود غذای که شب اضافه می شد وبرای مصرف وعده بعد استفاده کنند شب برآن غذاسوره توحید رامی خواندندوسوزن قفلی یا سوزن خیاطی درآن فرو می بردند چون معتقد بودند اگر این کاررا نکنند شبانه اجنه می آیند وازغذا می برند سوزن ویاسوزن قفلی برای این بودکه معتقد بودند اجنه از آهن آلات می ترسد واین کار باعث می شد که به اعتقاد خودشان غذا سالم بماند واجنه قدرت تصرف به آن رانداشته باشند چون معتقد بودن که اجنه شب ازغذای مانده می خورند وبرای اینکه ما متوجه نشویم دوباره آن رادرهمان ظرف استفراغ می کنند .شنا کردن گنجشک درفصل پاييز: درشهر لنده قدما معتقد بودن که هروقت گنجشک در ماه مهرماه شروع به شنا کردن نمايد نشانه باران زود هنگام است وبراين باور هنوز هم اعتقاد راسخ دارند چون می بینند بعداز شنا کردن گنجشکان یک هفته الی دوهفته بعد باران شروع به باريدن می کند .زاييدن گاو (گوساله دوقلو) :درقدیم درلنده اگر گاوی دوقلو می زایید معتقد بودن که موجب بلایی برای صاحب خانه می شود ویکی ازگوساله ها راذبح می کردند وخونش رابرشاخ می ریختندتاقضا وبلااز خانه و گاوصاحب خانه  رفع شود . دودکردن کله پاچه بز یا گوسفند :درقدیم درلنده مرسوم بوده برای باعبان ها که بخاطر تبدیل شدن گل مرکبات به میوه ،هنگام بهار که درختان مرکبات گل درست می کردند باغبان از قصابی کله پاچه ای می گرفت وآن رادرباغ می برد با روشن کردن آتش موهای کله پاچه را می سوزاند تابوی حاصل ازسوزندان موهای کله پاچه ویا باجابجاکردن آتش  دراطراف باغ بوی کله پاچه به همه درختان باغ برسد چون معتقد بودن که بوی کله پاچه موجب به بارنشستن درختان می شود . دود کردن دینشت (اسفند )در شب چهارشنبه :درقدیم وحالا درلنده مرسوم بوده که شب چهارشنبه (سه شنبه شب )عصرموقع اذان مغرب مقداری ذغال آتش می زدند ووقتی روشن می شدند مقداری اسفند روی آنها می ریختند تادودشوند سپس آن دود رادرخانه می چرخاندندتا بوی ودود همه فضای خانه راپرکند زیرامعتقد بودند بوی اسفند موجب فراری دادن اجنه از خانه می شوند وبرای اهل خانه مبارک است . سیزده بدر رفتن :ازاعتقادات قدیم درلنده این بوده که هرقت سیزده نوروز به صحرا می رفتن زنان تازه ازدواج کرده یا زنی که دیرحامله می شد وقتی به صحرا می رفت علف رادست می گرفت می گفت ای سیزده بدر من امسال آمدو به امید اینکه سال آینده بچه ای دربغل داشته باشم ودوبار برای تفریح سیزده نوروز به صحرا بیایم براین باور بودند که خداوند دعایش رامستجاب می کند چون امروز با آرامش خاطر به درگاه خداوند دعامی کند . چراغ روشن کردن روری قبر:درقدیم درلنده مرسوم بود هرکس فوت می کرد تا یک هفته چراغ فانوسی برقبرش روشن می کردند برای این کارشان دودلیل داشتند یکی چون فبلاسیمان نبوده می گفتندممکن است شب حیوانات درنده وگوشتخوار بیایند وقبرراسوراخ کنند وبه بدن میت آسیب برسانند ودیگری می گفتند چون تازه فوت کرده است باید چراغش خاموش نباشد وبقیه اموات متوجه شوند که شخص دیگری به آنها پیوسته است . نمک دادن به گوسفندان وسرصداکردن گاو:درقدیم درلنده مرسوم بود بین دامداران که برای اینکه گوسفندان یا بزهای آنها زود آماده جفت گیری برای حامله شدن شوند درطول یک هفته صح یا عصرها که ازچراگاه برمی گشتند مقداری نمک به آنها می دادند چون معتقد بودند که نمک هورمونهای جنسی آنهارا تحریک می کند وارگانسیم بدن راوادرمی کند تازودتر حیوان آماده برای جفت گیری وحامله شدن شود . وازدیگر اعتقادات این بود که وقتی گاوی یک مرتبه شروع به سروصداکردن کند وصدای بع بع آن تکرای ودریک نصف روز یایک روز کامل ادامه پیداکند معتقد بودن که آماده برای جفت گیری وحامله شدن است وفوراگاو را پیش گاو نر می بردند وبعداز جفت گیری گاو حامله وبرای زاییدن می شد . راه تشخیص حامله بودن بز یاگوسفند :دامداران درقدیم درلنده برای تشخیص اینکه آیا گوسفند ویابز حامله است یانیست صبح مقداری کمی نمک به گوسفند می دادند ودست زیر شکمش می گذاشتند اگر گوسفند حامله بودبچه گوسفند زیردست دامدارتکان می خورد واگر حامله نبود هم مشخص بود زیرامعتقد بودند که نمک موجب تحرک نوزاد گوسفند درشکم مادرش می شود .  بچه اول هر انسان: درقدیم معتقد بودن که بچه اول انسان مانند نان اول که زنان نان محلی می پختند که بوسیله تاوه یا تنور محلی که قبلابا هیزم یا کود گاو وگوسفند نان می پختند چون اولین نان که درتنور می گذاشتند میزان گرمی تنور برایشان مشخص نبود یا نان اولی تنور بسیارگرم بود می سوخت ویا هم تنور سرد بود آنطور که می خواستند نان پخته نمی شد ویا هم گرمای تنورمناسب بود ونان آنطوریکه می خواستند پخته می شد پس معتقد بودن بچه اولی هرانسانی مثل نان اول است یا بچه ای عاقل ودانا واهل فهم کمال است مثل نانی که خوب می پخت یا آدم شرطلب وناسازگار برای جامعه ومشکل ساز برا ی پدرومادر مثل نانی که می سوخت یا هم فرزندی ساده لوح وزود باور که حرف هرکس را می پذيرد وبه خوب يابد بودن آن کاری ندارد مثل نان پخته نشده پس می گفتند هرکس نان اولیش خوب پخته شود آدم خوش شانسی است مثل آدمی که بچه اولش شخصی عاقل ودانا باشد .
کد خبر: ۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۱۴

  پنجاه و چهار میلیون ریال کمک مالی به  کودکان و بیماران ...
کد خبر: ۱۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴