« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
با وجود اینکه حامی دولت روحانی هستم اما نامه تذکر به رئیس‌جمهور را که آقای حسینیان امضاء های آن را جمع می‌کرد، امضا کردم
کد خبر: ۶۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۰۳

به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: حجت‌الاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در یادداشتی که در پایگاه اطلاع‌رسانی خود گذاشته خطاب به حجت‌الاسلام حسن روحانی رئیس جمهور آورده است: حضرتعالی در پاسخ به نامه آقای مطهری، خطاب به وزیر اطلاعات و کشور خواستار "شناسایی عوامل شرور، ناقض قانون و دشمن‌ شادکن و همچنین نیروهای حامی و آمر پشت پرده حادثه شیراز" شدید تا جهت اجرای عدالت آنها را به قوه قضائیه بسپارند. اکنون بنده به امید دستور رسیدگی شما آدرس یک رفتار شرارت آمیز و غیرقانونی دیگر که برنامه ریزی برای هتک حیثیت افراد است را می دهم تا محکی باشد بر صداقت شما ...   متن کامل این یادداشت که مخاطب آن رئیس جمهور بوده به این شرح است: موضوع حکم پنج سال انفصال خدمت هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری برای اینجانب و مصاحبه‌های پی در پی اشرفی اصفهانی مبنی بر خوردن و بردن و تخلفات بنده که وی در مصاحبه های خود تأکید هم می کرد برای حفظ آبروی رسایی نمی تواند این تخلفات را بگوید را که یادتان هست. حتما تیترهایی که روزنامه های زنجیره ای همسو با دولت راستگویان در این باره علیه بنده می زدند را هم فراموش نکرده اید و به یاد دارید. به این اظهارت همان ایام پاسخ مستند دادم. در آن جوابیه‌های مستند، نوشتم که پشت پرده این خبرسازی ها اغراض کثیف سیاسی برای بستن دهان منتقدان است و وعده دادم که بخشی از سخنانم را از پشت تریبون مجلس خواهم گفت. متأسفانه این فرصت در روزهای گذشته به دلیل رسیدگی مجلس به بودجه سال ۹۴ فراهم نشد تا به رفتارهایی که مایه شرمساری دولتمردان است اشاره کنم اما آنچه وعده داده بودم را از باب وظیفه الان می گویم تا از ادامه تخلف روز گذشته مسئولان دولتی ـ که به آن اشاره خواهم کرد ـ جلوگیری کنم. در یکی از مصاحبه‌هایم به غیر قانونی بودن هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری و جایگاه اداری آقای اشرفی اصفهانی و همکارانش اشاره کردم و از سازمان بازرسی درخواست کردم تا به تخلفاتی که در این هیأت در حال وقوع است، رسیدگی کند. سازمان بازرسی هم بعد از اطلاع، اقدامات قانونی اش در این خصوص را آغاز کرد که امیدوارم نتیجه آن برای عموم اعلام شود. مطابق ماده ۳ قانون رسیدگی به تخلفات اداری، برکناری یا تغییر اعضای هیأت بدوی و تجدید نظر با «پیشنهاد» وزیر یا بالاترین مقام سازمان و «تصویب هیأت عالی نظارت» صورت می گیرد. در حالی که اعضای قبلی هیأت بدوی تخلفات ریاست جمهوری، نه استعفا داده بودند و نه مدت زمان سه ساله احکام آنها پایان یافته بود با این وجود و بر اساس «سیاست داس در دولت یازدهم» این افراد از طرف مسئولان عالی نهاد ریاست جمهوری، بدون اطلاع تغییر یافتند و افراد جدید که یکی شوهر خواهر آقای روحانی و دیگری فردی به نام اشرفی اصفهانی و سومی مسئول حراست نهاد ریاست جمهوری بودند با حکم مقام عالی نهاد ریاست جمهوری، بدون تصویب و تأیید هیأت عالی نظارت که ریاست آن با آقای نوبخت است، منصوب می شوند. در همین ایام دبیرخانه هیأت عالی نظارت که زیر نظر معاونت نیروی انسانی ریاست جمهوری است، بر اساس وظیفه قانونی خود به غیر قانونی بودن این تغییر و جابجایی اعتراض می کند که این اقدام خوشایند مسئولان معاونت نیروی انسانی رئیس جمهور (آقای نوبخت) واقع نمی شود. بر همین اساس در تاریخ ۲ آذر ۹۳ مسئول دبیرخانه هیأت عالی نظارت بر هیأت های رسیدگی به تخلفات اداری عزل می شود و حکم جدید از سوی جانشین معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور برای آقای (ت) به عنوان سرپرست دبیرخانه هیأت عالی نظارت به شماره ۱۱۶۸۰ صادر می شود. آقای (ت) نیز که از سوی دولت یازدهم به سمت سرپرستی دبیرخانه هیأت عالی نظارت منصوب شده بود، طی ماه‌های اخیر وقتی در برابر سئوالات متعدد دستگاه‌های نظارتی در خصوص قانونی یا غیر قانونی بود احکام هیأت تخلفات نهاد ریاست جمهوری قرار می گیرد، به حسب وظیفه قانونی خود عمل می کند و در تاریخ ۱۹/۱۱/ ۱۳۹۳ مصوبه هیأت عالی نظارت به شماره ۱۶۲۶۵۴ که در آن به غیر قانونی بودن هیأت بدوی رسیدگی به تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری اشاره شده است را ابلاغ می کند. اقدام قانونی آقای (ت) در ابلاغ نامه مورد اشاره به عنوان دبیر هیأت عالی نظارت، آن چنان برای مسئولان دولت مدعی قانونگرایی و راستگویی گران تمام می شود که از حدود ده روز قبل، وی را به صورت غیر رسمی معزول و در تاریخ ۹۳/۱۲/۲۴ (سه روز قبل) نیز وی به صورت رسمی از دبیری هیأت عالی نظارت برکنار می‌شود! اما اقدام تأسف‌آور و غیر قانونی دیگر که مایه شرم‌ساری است، سوءاستفاده از امضای الکترونیکی آقای (ت) ذیل یک نامه ساختگی آن هم یک روز قبل از برکناری وی است! یک روز قبل از برکناری رسمی آقای (ت) بدون اطلاع وی، نامه ای به شماره ۱۶۹۶۶۶ تهیه می شود که بر اساس آن، مصوبه مورخ ۹۳/۱۱/۱۹ هیأت عالی نظارت که در آن به غیر قانونی بودن هیأت رسیدگی به تخلفات نهاد ریاست جمهوری اشاره شده بود، ملغی اعلام می گردد و یک مصوبه ساختگی به جای آن قرار داده می شود که حکایت از صحت عمل هیأت تخلفات نهاد دارد! اما تخلفات هیأت عالی نظارت که وظیفه اصلی اش نظارت بر هیأت های رسیدگی به تخلفات اداری است به همین جا ختم نمی‌شود بلکه در اقدام عجیب دیگری، دولت مدعی پاکی و راستگویی بعد از برکناری آقای (ت) به دلیل عدم همکاری در لاپوشانی تخلفات مورد اشاره، طی حکم شماره ۱۷۱۹۴۰ از سوی جانشین سازمان مدیریت و برنامه ریزی و معاون رئیس جمهور، آقای (و) که در سال ۷۴ (دولت سازندگی) به دلیل سوءاستفاده از مقام و موقعیت اداری سابقه محکومیت از هیأت تخلفات اداری دارد، به سمت سرپرست دبیرخانه و دبیر هیأت عالی نظارت منصوب می شود! متأسفانه همه این بازی‌ها برای این صورت می گیرد که مسئولان ذی ربط دولتی، می‌خواهند اقدامات غیر قانونی خود در هیأت تخلفات اداری نهاد ریاست جمهوری علیه برخی از نمایندگان منتقد دولت و برخی از کارکنان خدوم و پاک دست دولت قبل را لاپوشانی کنند. برای همین به عزل و نصب های متعدد، سوءاستفاده از امضای افراد مسئول بدون اطلاع آنها و حتی اعطای مسئولیت های حساس به افرادی که خود سابقه محکومیت دارند، تن می دهند! اکنون سئوال بنده از رئیس جمهور محترم این است: آقای روحانی! شما که برای رفتار غیر قابل دفاع حمله فیزیکی چند شهروند عادی شیرازی غیر مسئول، نسبت به علی مطهری ـ که بنده قبل از شما این اتفاق را در کنار حادثه تلخ کرمان و ضرب و شتم یک جانباز محکوم کردم ـ بلافاصله دستور رسیدگی دادید و اتفاق شیراز را «تکان‌دهنده و مایه تاسف شدید» خودتان دانسته و آن را «برنامه‌ریزی افراطیون برای ضربه زدن به دولت خودتان» قلمداد کردید، لطفا اکنون نسبت به این اقدامات غیر اخلاقی و غیر قانونی در مجموعه ریاست جمهوری آن هم از طرف افرادی که مسئولیت‌های رسمی دارند، دستور رسیدگی صادر فرمایید. یقینا آنچه به صورت مستند در این گزارش نوشتم، بیش از حادثه شیراز به حیثیت دولت راستگو، اخلاقی و قانون مدار شما لطمه می‌زند. مضافا اینکه بهتر از بنده می‌دانید حمله به حیثیت افراد ـ مانند آنچه در خصوص اینجانب و برخی از نمایندگان منتقد دیگر از طرف دولتمردان شما طراحی شده ـ هرگز با حمله فیزیکی قابل مقایسه نیست. حضرتعالی در پاسخ به نامه آقای مطهری، خطاب به وزیر اطلاعات و کشور خواستار «شناسایی عوامل شرور، ناقض قانون و دشمن‌ شادکن و همچنین نیروهای حامی و آمر پشت پرده حادثه شیراز» شدید تا جهت اجرای عدالت آنها را به قوه قضائیه بسپارند. اکنون بنده به امید دستور رسیدگی شما آدرس یک رفتار شرارت‌آمیز و غیرقانونی دیگر که برنامه‌ریزی برای هتک حیثیت افراد است را می‌دهم تا محکی باشد بر صداقت شما ... حضرتعالی مستحضرید که فراهم آوردن آزادی بیان برای نماینده موافقی که فقط از شما تعریف و تمجید می‌کند و شما هم در پاسخ به نامه او از وی تعریف و تمجید غیرمعمول می‌کنید، ارزشی ندارد. بدیهی است با این رفتار، آقای مطهری به وکیل الدولگی و شما به فراهم آوردن امنیت برای یک نماینده مداح خود، متهم هستید. ارزش دستور پیگیری شما زمانی است که آزادی بیان را برای منتقدان خود فراهم آورید نه اینکه در زیر مجموعه شما برای بستن دهان منتقدان به رفتارهای سخیفی مانند آنچه اشاره شد، متوسل شوند. بنده و افکار عمومی منتظر پاسخ شما هستیم و پیشاپیش در سال جدید آرزوی موفقیت و تحقق وعده‌هایتان به مردم را دارم.
کد خبر: ۵۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۸

اگر احضار استاندار فارس لازم است پس چرا وقتی یک جانباز در جلسه اصلاح‌طلبان کرمان مورد ضرب و شتم قرار گرفت، استاندار کرمان احضار نشد؟ به گزارش فارس، حمید رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در مطلبی در صفحه اینستاگرامش درباره حادثه شیراز و وقایع پیرامون آن نوشت: اتفاقی که در شیراز رخ داده کار بچه حزب‌اللهی ها نیست و اگر کسی که این کار را کرده چنین ادعایی دارد، مثل آنهایی که از اعتدال دم می‌زنند، دروغ می‌گوید. حمله به علی مطهری و احضار استاندار فارس به دستور وزیر کشور، دو سوژه اند که در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه هفته قبل - یعنی یک روز بعد از شکست غیرقابل انتظار هاشمی رفسنجانی - به تیتر اصلی برخی روزنامه ها و پایگاه های اینترنتی یک جریان خاص تبدیل شده اند. روزنامه هایی که یک هفته بود پیروزی هاشمی در انتخابات هیأت رئیسه خبرگان را تبلیغ می کردند ولی بر خلاف تصورشان شکست خوردند و سوژه مطهری بهترین جایگزین برای این شکست بود.در این باره چند نکته قابل تأمل است: حمله به مطهری در بعد ازظهر دوشنبه صورت گرفت، چرا این موضوع چهارشنبه به تیتر اصلی رسانه هایی تبدیل شد. روزی که منتظر تیتر کردن ریاست هاشمی بودند؟ چرا علی مطهری با تاکسی قصد حضور در دانشگاه را داشت در حالی که معمولا در هر مراسمی، میزبان با وسیله نقلیه خودش به استقبال میهمان می آید؟ به چه دلیل علی رغم تصمیم شورای تأمین، برگزار کنندگان و مسئولان افراطی دانشگاه اصرار به حضور مطهری در جلسه دانشگاه داشته‌اند؟ علت احضار استاندار فارس چیست؟ چرایی اجرای مصوبه شورای تأمین استان یا چرایی نقض نکردن مصوبه شورای تأمین استان؟ اگر احضار استاندار فارس لازم است پس چرا وقتی یک جانباز در جلسه اصلاح طلبان کرمان مورد ضرب و شتم قرار گرفت، استاندار کرمان احضار نشد؟ چرا سال گذشته وقتی در برف سنگین مازندران - که این ایام سالگردش است - چند نفر کشته شدند، استاندار مازندران مجبور به احضار نشد؟ چرا وقتی به دلیل ناتوانی و بی تدبیری مسئولان و مدیران دولت یازدهم، افتضاح سبد کالا به بار آمد و چند نفر کشته شدند، کسی احضار نشد؟ مطهری باد کاشت و طوفان درو کرد. وقتی مطهری در مجلس، همکاران منتقدش را پفیوز خطاب می کند یا به آنها خفه شو می گوید، بدیهی است که عده ای مانند خودش با او رفتار کنند. به هر حال، برخورد با عوامل این رفتارهای توهین آمیز، چه در کرمان و چه شیراز و چه تهران، لازم و ضروری است اما همه بچه حزب اللهی ها می داند که رفتارهایی از این جنس، بر خلاف منویات صریحی است که رهبری انقلاب بارها بیان کرده اند و تنها نتیجه این رفتارها ، بهانه دادن برای مظلوم نمایی به طرف مقابل خواهد بود. بنابر این: اتفاقی که در شیراز رخ داده کار بچه حزب اللهی ها نیست و اگر کسی که این کار را کرده چنین ادعایی دارد، مثل آنهایی که از اعتدال دم می زنند، دروغ می گوید. وزارت کشور درکنار محاکمه حمله کنندگان به مطهری، باید خود او را با همان استدلالی که داشت، نیز محاکمه کند! مطهری معتقد بود که احمدی نژاد هم باید مانند سران فتنه محاکمه شود چون با حرف هایش احساسات عده ای را تحریک کرده! خب با همین استدلالی که وی درباره دیگران کرده باید در باره خودش عمل کرد. حرف های ناپخته او احساسات عده ای را تحریک کرده، پس باید او را هم در کنار آن عده محاکمه کرد. وزارت کشور در کنار احضار استاندار فارس، استاندار کرمان را نیز احضار کند چون در آنجا هم به یک جانباز به دلیل سئوال کردن از موسوی لاری حمله شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته ... منبع: فارس
کد خبر: ۵۹۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۳

این روزها طرح جداسازی بهمئی از استان کهگیلویه و بویراحمد زیاد شنیده می‌شود که همه شواهد و قرائن حکایت از تشدید محرومیت‌های این شهرستان در صورت بروز چنین اتفاقی دارد.سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش خبرگزاری فارس از یاسوج، شهرستان بهمئی یکی از شهرستان‌های هشت‌گانه استان کهگیلویه و بویراحمد به‌شمار می‌رود که تا چند سال اخیر به همراه چند شهرستان تازه شکل‌ گرفته دیگر تنها بخشی از منطقه کهگیلویه بزرگ به شمار می‌رفت. سرانجام با رایزنی‌های گسترده مسئولان، نمایندگان و پافشاری و همت مردم این منطقه بهمئی به شهرستان تبدیل شد و اکنون از نظر ردیف‌های بودجه‌ای مستقل از کهگیلویه است. شهرستان بهمئی در بسیاری زمینه‌ها شهرستانی مستعد در استان به‌شمار می‌رود که قبل از هر چیز باید از نیروی انسانی توسعه‌ یافته این شهرستان یاد کرد. شکی در این نیست که فرزندان هنرمند شهرستان بهمئی در هنر سرآمد استان کهگیلویه و بویراحمد هستند و اگر امکانات در کشور و استان اجازه می‌داد هنرمندانی از این شهرستان به کشور معرفی می‌شدند که بی‌بدیل بودند. از نظر منابع این شهرستان با داشتن منابع نفت و همچنین وجود معادنی دیگر همچون سلستین دارای جایگاه خوبی از نظر منابع است اما عمق محرومیت‌ها از گذشته به گونه‌ای بوده که تا سال‌ها این محرومیت نمود خود را از دست نمی‌دهد. امروزه بزرگترین مشکل بهمئی آب آشامیدنی و کشاورزی است که اگر موضوع مشکل آب شهرستان برطرف شود با وجود زمین‌های هموار می‌توان از کشاورزی و باغداری به‌عنوان مهم‌ترین منبع تولید و ایجاد اشتغال در شهرستان به آینده بهتر آن امیدوار بود. شهرستانی نوپا که اکنون به مرور زمان مشکلات را پشت سر خواهد گذاشت و با بهتر شدن وضعیت اعتبارات باید به آینده بهمئی خوش‌بین بود. اما از سال‌های گذشته طرحی هماره مطرح می‌شود که خواستار جدایی این شهرستان از استان کهگیلویه و بویراحمد است. این‌گونه به نظر می‌رسد و شواهد و قرائی حکایت از این دارد که جدایی بهمئی از استان تنها به ضرر مردم این شهرستان باشد و سایر مناطق استان از این جدایی ضرری نکنند. الحاق به استانی بزرگ که اکنون بسیاری از شهرستان‌های آن که همجوار بهمئی هستند مشکلات زیادی را تجریه می‌کنند و به‌دلیل گستردگی استان خوزستان خود وضعیت چندان خوبی ندارند. مردم و مسئولان بهمئی برای یکبار هم که شده می‌توانند سری به شهرستان‌های همجوار خود از جمله مسجدسلیمان و رامهرمز، ایذه، مالمیر و حتی بهبهان یکی از شهرهای تمدن‌ساز و فرهنگی ایران واقع در استان خوزستان بزنند و اگر در آن‌جا وضعیت بودجه، اعتبارات، اشتغال و رفاه را بهتر از استان کنونی خودشان دیدند سپس این طرح را به‌صورت جدی و با همکاری رسانه‌ها پیگیری کنند. جالب است که این بحث جدایی مقارن شد با سفر معاون وزیر نیرو و رئیس شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور به شهرستان بهمئی که روز گذشته صورت گرفت و مطالب جالبی در نشست وی با مسئولان این شهرستان مطرح شد. حمیدرضا جانباز در این نشست به طرح آبرسانی از سد کوثر برای تأمین آب مورد نیاز شهرستان بهمئی اشاره کرد و گفت: این طرح به جد در دستور کار وزارت نیرو قرار دارد و به همین جهت به‌عنوان یک مدیر ملی می‌گویم که طرح جداسازی بهمئی از استان کهگیلویه و بویراحمد طرحی غیرکارشناسی در حوزه آبرسانی است. وی گفت: استان خوزستان به‌دلیل گستردگی دارای شهرها و روستاهای زیادی است که دچار کم‌آبی هستند و در صورت محقق شدن طرح الحاق بهمئی به این استان بهمئی هم مانند یکی از همان شهرهای خوزستان بدون برنامه آبرسانی خواهد بود و دچار بی‌آبی خواهد شد. این حرف‌ها متعلق به حمیدرضا جانباز مدیری غیربومی و کشوری است که هیچ‌گونه حب و بغضی نسبت به استان و شهرستان بهمئی ندارد و از همین‌جا زنگ خطر الحاق احتمالی بهمئی را از استان به صدا درآورد. اگر در برهه کنونی بهمئی برای گرفتن حق خود و اخذ اعتبارات بیشتر باید تنها با هفت شهرستان دیگر هم اندازه و هم‌ردیف مبارزه کند در آینده و در صورت الحاق به خوزستان با شهرهایی باید پنجه در پنجه بیندازد که تعداد آن‌ها بسیار زیاد است. بهمئی باید با اهواز، آبادان، شوش، دزفول، اندیمشک، بهبهان و چندین شهر ریز و درشت دیگر برای جذب اعتبارات بیشتر سعی و تلاش کند که این تحلیل را به خود مردم و مسئولان بهمئی وا می‌گذاریم. اما پایان کلام تحلیلی است که امروزه بسیار شنیده می‌شود و آن مربوط به اشتغال جوانان بهمئی در صورت جدایی از کهگیلویه و بویراحمد و الحاق به خوزستان است. برخی معتقدند که با این جدایی زمینه آبادانی و ایجاد اشتغال با حضور جوانان در شرکت نفت فراهم می‌شود اما تجربه مسجدسلیمان، امیدیه و آغاجاری و سایرین نشان داده که دست‌یابی به شغل و کار با متوسل شدن به ریسمان شرکت نفت حکم مسکنی را برای جوانان آینده‌دار این شهرستان دارد و به حتم آنچه که در طول دهه‌های گذشته منتهی به صد سال اخیر مردم مسجدسلیمان از نفت تجربه کردند در انتظار این شهرستان خواهد بود.
کد خبر: ۵۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۳

صدیقه کُشنده فر گفت: ما در جنگ زندگی کردیم عین همین زندگی­ای که الان می کنیم، اما سخت­ترین لحظات پرستاری و زندگی ما، لحظه جان دادن و شهادت رزمندگان بود
کد خبر: ۵۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵

راه ما در مذاکرات اگرچه دشوار است، چرا که به دشمنان ملت نمی‌توان اعتماد کرد و امروز طرف‌های غربی از روی ناچاری پای میز مذاکره آمده‌اند، اما در این راه پرپیچ و خم با تلاش مضاعف به اهداف خود خواهیم رسید. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی ریاست‌جمهوری، حجت‌الاسلام حسن روحانی رئیس‌جمهور در آستانه اربعین سرور و سالار شهیدان حضرت ابااعبدالله الحسین(ع) به دیدار علی‌اوسط وکیلی جانباز روشندل 70 درصد رفت و در فضایی صمیمی و معنوی با وی به گفت‌وگو نشست. حجت‌الاسلام روحانی شامگاه چهارشنبه در این دیدار سرزده خطاب به این جانباز جنگ تحمیلی، گفت: شما کار بسیار بزرگی انجام دادید و بینایی خود را در راه خدا از دست دادید که خداوند به شما در دنیا و آخرت اجر خواهد داد. روحانی با بیان اینکه ان‌شاءالله دولت لیاقت خدمت‌گزاری خانواده جانباز ان و شهدا را داشته باشد، گفت: اجر هر کاری به نیت آن عمل است و نیت از خود عمل بالاتر است. رئیس‌جمهور ادامه داد: این صبر و تحمل شما همراه اجر خواهد بود و خانواده شما نیز در این اجر سهیم و شریک هستند. روحانی در پایان در خصوص مذاکرات هسته‌ای با بیان "ما در چارچوب اصول نظام حرکت کرده و از این راه دست بر نخواهیم داشت" گفت: راه ما در مذاکرات اگرچه دشوار است، چرا که به دشمنان ملت نمی‌توان اعتماد کرد و امروز طرف‌های غربی از روی ناچاری پای میز مذاکره آمده‌اند، اما در این راه پرپیچ و خم با تلاش مضاعف به اهداف خود خواهیم رسید. لازم به ذکر است، این جانباز سرافراز در سال 62 در عملیات خیبر بینایی خود را از دست داد و به درجه جانباز ی نائل آمد. رئیس‌جمهور در این دیدار که حجت‌الاسلام والمسلمین شهیدی معاون رئیس‌جمهور در امور ایثارگران و رئیس بنیاد شهید و حسین فریدون دستیار ویژه رئیس‌جمهور نیز حضور داشتند، لوح تقدیری به‌رسم یادبود به این جانباز سرافراز دفاع مقدس اهدا کرد.
کد خبر: ۵۱۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۰

صبا پارسایی به علت تب شدید و نبود امکانات و پزشک در روستای مشایخ دشمن زیاری و به علت نبود امکانات حمل و نقل خیلی دیر به بیمارستان ممسنی رسید وبا نبود پزشک کشیک 13 ساعت بستری شد و در نهایت دار فانی را وداع گفت. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش خبر نورآباد- شهریار گودرزی: دوسال از غروب ناباورانه عزیزمان گذشت، دست تقدیراو را از باغ زندگی جدا کرد و جز مشتی خاک بر ما باقی نگذاشت.دو سال از پرواز معصومانه اش گذشت، این دوسال را با یاد و بی حضورش چه تلخ و مبهوت به پایان بردیم و در فراقش چه خونها که از دل چکید و چه اشک ها که بر رخ دوید. هنوز به یادش اشک میریزیم تا شاید آرام گیریم و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم. شاید خیلی از مردم این دنیا آمدن و رفتنشان را به عنوان یک حقیقت بپذیرند و زندگی خود را چه خوب و چه بد بگذرانند. ولی در بین همین مردم عده ای هستند که آمدنشان مانند همه است ولی رفتنشان گاهی پر از درد،گاهی پر از امید،گاهی پر از درس و گاهی هم مانند یک دختر دوساله هم درد دارد و هم امید و هم درس. دوسال قبل در تاریخ 1390/08/30ممسنی در سوگ مرگ دختری دو ساله از توابع دشمن زیاری نشستند.صبا پارسایی دختر دو ساله مشایخی دو سال قبل به علت نبود امکانات و همچنین حضور پزشک در این روستا آن چنان مظلومانه از بین مردمش رفت که همه برای او به سوگ نشستند.و این در حالی بود که ممسنی در تولید نخبه زبان زد عام و خاص در منطقه بود.   البته میتوان گفت که این سوگواری برای از بین رفتن شایسته سالاری در بین مسئولان بوده که در آن زمان جدیت در نظارت و خدمت رسانی را با دبدبه و کبکبه های اطرافیان اشتباه گرفته بودند.   ولی هیچ کس نمیداند که نبود پزشک و بدتر از آن کم توجهی مسئولین شبکه بهداشت به تامین نیاز های اولیه یک پزشک در روستا هایی مانند مشایخ را با چه بهانه ای توجیه کند. البته بدتر از این ها توجیه مرگ وجدان در وجود انسان هاست.   بسیار سخت است توجیه نبود امکانات در یک روستا ولی باز مردم این روستا و صبا با این امکانات کم هم گذران زندگی میکردند.ولی نبود پزشک در شب کشیش بیمارستان آن هم در مرکز شهر را با هیچ عذر و بهانه ای نمیتوان توجیه کرد. این موضوع بیانگر این مطلب است که ممسنی در آن وقت به آن درجه از سلامت مسئولیت پذیری مدیران نرسیده بود.   البته یاد صبا در خاطر همه ما ماندگار است و امیدواریم که مسئولین و بانیان اصلی این بی توجهی ها درس هایی را از رفتن این دختر دوساله بگیرند تا دیگر مردم ممسنی و دیگر نقاط شاهد چنین مسائلی نباشند.   گزارش مرگ صبا پارسایی:   اگر چه در هزاره سوم دیگر مرگ مادر و کودک به دلیل نبود مراقبت های بهداشتی معنایی ندارد، اما با همه این اوصاف باز هم در جوامع روستایی و فقیر شاهد این رویداد اسفناک هستیم.   مرگ صبا پارسایی دختر بچه دو ساله از روستای مشایخ دشمن زیاری می تواند گویای این نابرابری در برخورداری از مراقبت های پزشکی باشد.   روستای مشایخ به عنوان مرکز دهستان مشایخ از توابع بخش دشمن زیاری است که در ضلع شرقی شهرستان ممسنی قرار گرفته است. روستایی که تقدیم 21 شهید و صد ها جانباز ، رزمنده و اسیر می تواند دلیری و اخلاص این مردم را به تصویر بکشد.   اما چرا این روستا و خیلی از روستا های ممسنی از امکانات اولیه بهداشت ، تغذیه و فضای آموزشی محروم هستند. همه این درد ها می توانند قابل تحمل باشد. اما مرگ دختر بچه بی گناه و معصوم نه تنها قابل تامل و تحمل نیست بلکه نمک بر زخم هم هست.   مادر صبا پارسایی در مورخه 30/8/91 ساعت 7 صبح ، متوجه تب شدید و ضعف دختر بچه خود می شود . هراسان و پای پیاده به امید کمک به سمت درمانگاه روستا که حدود یک کیلومتر از خانه شان دور بود و در بالای روستا قرار داشت راه می افتد، اما غافل از اینکه درمانگاه 5 سال است که سرهم دو ماه پزشکی و یا حتی به ورزی در آن حضور نداشته . بعد از دیدین درمانگاه قفل شده با تشنج دختر بچه اش روبه رو می شود و با مراجعه به خانه بهداشت روستا هم نتیجه ای نمی گیرد.   او برای بردن دختر بچه دوساله خود به نزدیک ترین بیمارستان راهی جز خبر کردن شوهرش که با تراکتور بر سر کار رفته بود نداشت.   ولی چه خبر دادنی، پدر صبا تا به دختر در حال مرگش رسید ساعت حدودا ده شده بود.آنها با خانواده هایی که اتومبیل داشتند تماس گرفتند تا شاید بتوانند سریع صبا را به بیمارستان برسانند.   ولی تقدیر داشت بر کم توجهی تمام کسانی که بانی به وجود آمدن چنین رخدادهایی بودند مهر تایید میزد.   ماشینی در روستا نبود، مادر و پدر صبا همراه دختر بچه خود که در آتش تب می سوخت بر سر راه روستا می ایستند و حدود ساعت 11:30 صبح با التماس یک وانت بار وارد شده به روستا را دربست میکنند و تا روستای سردشت دشمن زیاری می روند تا شاید بتوانند دخترشان را نجات دهند.   خانواده صبا موفق میشوند دختر دوساله خود را به بیمارستان شهر نوراباد برسانند ولی با کمال تعجب شاهد غیبت پزشک کشیک در آن روز میشوند.پزشکی که با رفتن به عروسی و از پشت تلفنپرستاران را راهنمایی و دارو تجویز میکرد.   صبا بعد از 13 ساعت بستری شدن و مبارزه با تب در بیمارستان بدون پزشک مرکز شهرستان ممسنی در صبح روز 1391/09/01به دیار حق شتافت.   پزشک کشیش  برای امضای گواهی فوت صبا به بیمارستان آمد.   به امید اینکه چنین مسائلی تلنگری بر بیداری مسئولان ممسنی باشد. صبا خوابیدی بدون لالایی و قصه              حالا آسوده بخواب بی درد و غصه   دیگه کابوس زمستون نمی بینی         توی خواب گلای حسرت نمی چینی   (روحش شاد و معصومیتش دعا گوی ما باشد). با آرزوی صبر از خداوند منان برای خانواده صبا   با تشکر از طیب پارسایی
کد خبر: ۴۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۸

شب ها در این خانه سخت تر از همیشه می گذرد «من هر شب سرباز عراقی اسیر می شوم برای همسرم و عین یک نمایشنامه تا صبح برنامه داریم. صبح که دارویش را می خورد و آرام می شود، دست و پای من را می بوسد و می گوید ببخشید خانم». به گزارش آوای دنا به نقل از فارس، این تنها شرح یک شب از سی و چند سال زندگی پرغصه همسران جانباز ان اعصاب و روان است؛ زنان رنج کشیده و صبوری که سال ها بعد از به پایان رسیدن جنگ، درگیر جنگی بی سر و صدا و فرساینده در خانه های خود هستند. نگهداری از جانباز اعصاب و روان آسان نیست. عملا دیگر نمی توان به چشم «همسر» به او نگاه کرد. بیمار است و بیشتر از همسر، پرستار می خواهد. اما کدام پرستار است که شب تا صبح نقش اسیر عراقی را بازی کند، با حمله های عصبی و عوارض ناشی از آن، مثل کتک و ناسزا و شکستن اثاث خانه و ... کنار بیاید، به دنبال داروهایش تا مرز اسرائیل برود و دم هم نزند و در ازای این همه؟ هیچ. شاید گاهی تقدیری از سوی بنیاد شهید، شهرداری یا نهادهای دیگر که آن هم باعث دلخوشی این رزمنده های واقعی است. آنقدر به بیمارستان رفتم تا خودم هم مریض شدم52 ساله است. اما بیشتر از سنش به نظر می رسد. سختی های زندگی با جمشید، جانباز اعصاب و روان و شیمیایی در 27 سال گذشته پیرش کرده. 27 سال پیش، عملیات فاو، سلامتی همسرش را از او گرفت و حالا همسرش است که جنگ را به جای او ادامه می دهد «مشکلات خیلی زیاد است، به خصوص بیمارستان رفتن ها آنقدر زیاد شد که دیگر خودم هم روانه بیمارستان شدم». می گوید به خاطر اجر ثوابش این سال ها را تحمل کرده. اما یک بار نزدیک بوده طاقتش تمام شود و آن وقتی بوده که جمشید از خانه خارج شده و به قم رفته و به خاطر حواس پرتی سه روز در قبرستان ها خوابیده «وقتی پیدایش کردیم، فرقی با یک مرده نداشت. از طریق جهاد ساوه پیدایش کرده و تحویل کلانتری داده بودند. روزی که پیدا شد، من در حال خودم نبودم. یک بچه کوچک هم داشتم و بدترین لحظه ام بود وقتی او را در آن حالت دیدم. همه برایم سر تکان می دادند. گمشده داشتن خیلی سخت است» سه فرزند دارد. دو تا قبل از مجروح شدن پدرشان به دنیا آمده اند و یکی بعد از آن. اما از جمشید کاری برای تربیت آنها ساخته نیست «شوهر من مثل یک تکه گوشت است و کاری برای کمک به بزرگ کردن بچه ها از دستش برنمی آید. ریه هایش هم ناراحت است و نمی تواند کار کند». خسته ام، اما به خاطر خدا و بچه ها تحمل می کنممحمود 49 ساله است، سال 62 در عملیات مجروح شده و شیمیایی است، اما به نظر همسرش، جانباز اعصاب و روان هم هست. زن 42 ساله ای که هنوز جوان است، اما دلش از سختی های زندگی و مبارزه یک تنه با این همه مشکل بدجوری پر است «در بیمارستان بستری نیست، اما فرقی با یک بیمار بستری ندارد. تنگی نفس دارد. عروسی نمی آید، در مراسم عزا زود می گوید بلند شو برویم، اینجا هوا آلوده است و اعصابش به هم می ریزد». محمود پدر سه فرزند است «یکی از بچه ها بعد از جانباز شدن پدرش به دنیا آمده است. بچه ها می گویند باید با وی کنار آمد، چون مریض است. اما همه مان از این وضعیت به تنگ آمده ایم. وقتی دختر من می خواست ازدواج کند، بارها تقاضا و التماس کردم تا برای تهیه جهیزیه او کمکمان کنند، اما هیچ فایده ای نداشت». این تنها مشکل همسر محمود نیست. دارو و درمان بزرگترین مشکل اوست «هزینه های درمان را بیمه می دهد، اما داروهایش گیر نمی آید. علاوه بر این باید در بیمارستان در بخش مغز و اعصاب و مشاوره بستری باشد». وضعیت محمود از بقیه قدری بهتر است، چون می تواند به سر کار برود، اما... «در هوای گرم و آلوده نمی تواند کار کند. در جهاد کشاورزی کار می کند». با این حال هیچ چیز بیشتر از بی اعتنایی های جامعه دلگیرش نمی کند؛ جامعه ای که محمود به خاطر امنیت و آسایش آنها به این روز افتاد «یک شب که حالش بد شد و خواستم او را به دکتر ببرم، نزدیک ولیعصر پلیس جلویم را گرفت تا جریمه ام کند. گفتم همسرم جانباز است، حالش بد شده و می خواهم او را به بیمارستان ببرم. پلیس خندید و گفت ما از این کلک ها زیاد دیده ایم! گفتم کارت شناسایی دارد و پلاک ماشین هم مشخص است، همسرم خودش هم بلند شد و با حال نزارش قدری تند با افسر پلیس صحبت کرد، پلیس هم گفت تو برو و فکر کن ما را گول زده ای! وقتی به بیمارستان رسیدم، دکتر گفت حالش خیلی بد است، چرا او را اینقدر دیر آورده ای؟ گفتم فقط یک ربع پلیس من را نگه داشت». کیست که بتواند یک روز از این زندگی را تاب بیاورد؟ «خسته ام، دیگر بریده ام،‌ اگر دارم تحمل می کنم، به خاطر بچه هایم و به خاطر رضای خدا است. فکر می کنم در کنار او دارم ایثار می کنم». جنگ در خانه جانباز ان ادامه داردشب ها در این خانه سخت تر از همیشه می گذرد «من هر شب سرباز عراقی اسیر می شوم برای همسرم و عین یک نمایشنامه تا صبح برنامه داریم. صبح که دارویش را می خورد و آرام می شود، دست و پای من را می بوسد و می گوید ببخشید خانم». همسرش روزی 48 نوع دارو می خورد. با این حال، درصد جانباز ی او را کاهش هم داده اند «دکترها می گویند وضعیت او از یک جانباز شصت درصد هم بدتر است، اما درصد جانباز ی او را از 24 درصد به 10 درصد رسانده اند. کمیسیون پزشکی بنیاد شهید می خواهد مرتب جانباز ان را زیر دستگاه ببرد، در حالی که این کار برای سلامت آنها مضر است». فرزندش او را درک نمی کند. می گوید «جنگ تمام شده، اما در خانه جانباز ان جنگ ادامه دارد. ما فراموش شده ایم، اما ما نفس می کشیم و خدا شاهد است که ما هم زنده ایم». از نهادهای مسئول دل پری دارد «من تعجب می کنم اگر مسئولان سراغی از ما بگیرند. اما بد نیست گاهی برای ما یک تجلیل بگذارند. ما افسرده ایم و جمعی را هم افسرده می کنیم». هر جا می روم، اول درصد می پرسند!انگار درد و رنج جانباز ی و مشکلات جسمانی کم است که مشکلات مالی هم به آن اضافه شود! «دختر بزرگ من دانشجوی ترم 5 عکاسی است و من نمی توانم برایش حتی یک دوربین بخرم. افسرده شده و روزی 38 تا قرص می خورد و بارها خواسته انصراف بدهد که من مانع شده ام. دو دختر سادات دارم، اما سقفی بالای سر نداریم. یک حاج آقای نیکوکار که رئیس یک درمانگاه است،‌ با دیدن وضعیت ما دلش به رحم آمد و برایمان خانه ای گرفت، اما اگر فردا بگوید بلند شو، جایی را ندارم که بروم». گلایه های فراوانی از مقررات خدمات رسانی به جانباز ان بر اساس درصد جانباز ی دارد «روزی که جنگ شد، نگفتند که قرار است درصد تعیین کنند، اما امروز به هر جا که برای طلب کمک می روم،‌ اول درصد جانباز ی همسرم را می پرسند!» مسائل مالی این روزها جزو مصائب زندگی خیلی هاست، چه برسد به کسانی که هزینه های بستری و دارو و درمان هم دارند و نان آورشان هم قادر به کار کردن نیست. همسر رنج کشیده دیگری می گوید «در هشت سال دولت قبلی قرار بود حقوق جانباز ان را زیاد کنند، اما این اتفاق نیفتاد. اکنون ماهی 2 میلیون و 300 هزار تومان حقوق می گیرم و زندگی 5 نفر و هزینه تحصیل دو فرزند دانشجویم را با این پول تامین می کنم». زنگ در و تلفن مساوی است با حمله چاقویی!یک تلفن یا صدای زنگ در هم کافی است تا فرامرز را به هم بریزد و وقتی این اتفاق می افتد، زن و بچه اش از هیچ چیز، از کتک گرفته تا حمله با چاقو مصون نیستند «همسرم 48 ساله است. سرباز بوده و چهار سال در منطقه حضور داشته. هم شیمیایی است و هم جانباز اعصاب و روان. درخواست کردم او را برای وضعیت ریه اش به خارج اعزام کنند، اما گفتند ما جانباز ان اعصاب و روان را اعزام نمی کنیم. برای همین درخواست کردیم پروفسور مهاجر و سمیعی در بیمارستان خاتم وی را درمان کنند. یک میلیون و 400 هزار تومان از بنیاد شهید حقوق می گیرد که 400 هزار تومان آن برای حق پرستاری است، با این حال معتقد است جانباز ان دستگاه های دیگر وضعیت بهتری دارند و قوانین درصد جانباز ی دست و پای مسئولان را برای کمک به آنها بسته است. برای داروهای همسرم تا مرز اسرائیل رفتممی توانی تصورش را کنی که برای تهیه داروهای همسرت مجبور شوی به هشت کشور و از جمله به داروخانه ای دورافتاده در مرز اسرائیل بروی؟ اگر نمی توانی، باید بگویم همسر محمدرضا این کار را کرده است «همسر من در سال62 در عملیات خیبر در جزیره مجنون شیمیایی شد؛ عملیاتی که شهردار تهران فرمانده آن بود. جانباز شیمیایی 70 درصد است. 15 سالش بوده که از بسیج رفته به جبهه و وقتی مجروح شد، بعد از مداوا در بیمارستان صحرایی به اهواز و بعد مشهد فرستاده شد و بعد به ارتش پیوست. اکنون ناخدا 2 نیروی دریایی است و همین مهرماه بازنشسته شد». از رسیدگی ارتش راضی است «همه امور مربوط به همسرم را ارتش انجام می دهد و هزینه دارو و بیمه جانباز ان را هم می پردازد. اما داروهای خاص را بنیاد شهید به ما می دهد یا در تهیه آنها کمکمان می کند». با این حال خودش هم از پا نمی نشیند و دنبال دارو تا کجاها که نمی رود «داروهای شوهرم را از آمریکا آورده ام و خودم هشت کشور را به دنبال دارو رفته ام و حتی دو بار به لبنان تا مرز اسرائیل رفته ام! چون در آن زمان، یعنی سال های 78- 79 در ایران دارو گیر نمی آمد و می گفتند فلان دارو تنها در داروخانه ای در مرز اسرائیل پیدا می شود. بسیاری از داروهایی که وارد ایران شد، به نام شوهر من وارد شد». می گوید در طول این سال ها، بیشترین سختی را برای تهیه دارو کشیده است «گاهی ساعت 3 نصفه شب از تهران به بوشهر می رسیدم تا یک دارو را بگیرم. از فرودگاه که بیرون می آمدم، جایی را نداشتم بروم و در وسط خیابان سرگردان می ماندم تا صبح فردا دارو را بگیرم و باز با پرواز برمی گشتم و ساعت یک نصفه شب به تهران می رسیدم و آن موقع شب هیچ کسی نبود که در فرودگاه به دنبالم بیاید». از سیستم جدید رسیدگی پزشکی به جانباز ان راضی نیست «قبلا هر نوع جانباز ی یک پزشک خاص داشت، اما اکنون بر اساس مناطق تعیین شده، همه جانباز ان باید به یک پزشک عمومی مراجعه کنند. این در حالی است که کمتر جانباز ی شرایط همسر من را دارد که با 70 درصد شیمیایی، جانباز اعصاب و روان هم هست». موقع حمله های عصبی محمدرضا، وضعیت همسر و فرزندش مثل خانواده بقیه جانباز ان اعصاب و روان اسفبار است «همسرم من و بچه ها را بسیار کتک زده، اما من اصلا از این مسائل ناراحت نشده ام. اذیت های همسرم را به پای بیماری می گذارم. اما وقتی دکتر همسرم را جواب کرد و گفت او زیر چادر اکسیژن است و درمان ها رویش جواب نمی دهد و او را به خانه ببرید، یکی از سخت ترین لحظه هایم بود. در تمام این لحظه ها تنها بودم و هیچ کسی نبود که مرا حمایت کند. شب هایی را که من تا صبح بیدارم، کسی نمی بیند. همین چند شب پیش از خواب بلند شد و نفسش بند آمد. اما من از این رسیدگی ها ناراحت نیستم، این کارها را برای خودم کرده ام و فردای قیامت دلم خوش است که من همه تلاشم را کرده ام». او یک پرستار دلسوز واقعی است، تا جایی که حتی در بیمارستان هم دلش نمی آید رسیدگی به همسرش را به پرستاران بسپارد «شوهرم از سال 70 تا 78 مرتب در بیمارستان ساسان بستری بود و تنها برای مرخصی به خانه می آمد. من هم همیشه یا در ناصرخسرو بودم یا از 6 صبح تا 10 شب به بیمارستان می رفتم تا شوهرم معتاد مورفینی نشود، زیرا پرستاران با اینکه دلسوز هستند، اما بالاخره انسان هستند و از نگهداری این گونه مریض ها خسته می شوند و راحت یک مورفین تزریق می کنند تا ساکتش کنند. به پرستار می گفتم اگر می خواهی غر بزنی، به من بزن، به شوهرم هیچ نگو و من همه کارهایت را انجام می دهم». سخت تر از رسیدگی تمام وقت به کسی که کتک می زند و حمله می کند، تربیت فرزندی شایسته با وجود این مشکلات است و این کاری است که او به خوبی از پسش برآمده «پسرم بسیار صبور است. پدرش بارها شیشه آب را به سمت او پرتاب کرد و یک بار چنان موبایلش را به سمت بچه پرت کرد که به گونه اش خورد و اگر قدری بالاتر می خورد، بچه ام کور می شد. اما او هیچ نگفت». «از بچگی وقتی به بچه ام می گفتیم می خواهی در چه رشته ای درس بخوانی؟ می گفت پزشکی تا بتوانم مراقب پدرم باشم. اکنون نیز در تهران پزشکی می خواند و یکی از بهترین دانشجویان و مراقب حال پدرش است. از کلاس 12 نفره آنها در پیش دانشگاهی که 11 نفرشان فرزند شاهد و ایثارگر بودند، فقط دو نفر در رشته پزشکی قبول شدند: پسر من و آن یک نفری که سهمیه ای نبود. اما هنوز دوستان فرزندم نمی دانند پدر او جانباز است، چون از بس مسائل در رسانه ها بد منعکس شده، همه فکر می کنند جانباز ان عده ای سودجو هستند که کیسه دوخته اند. این در حالی است که اگر تنها به کمک سهمیه وارد دانشگاه شده، چطور الان هم بهترین نمرات را دارد؟!» خانه ای را تصور کن که در آن نمی توانی بوی غذا یا عطر راه بیندازی، سروصدا کنی، شامپو یا صابون عطری بزنی و ... «ما الان یک نیمرو هم می خواهیم درست کنیم، نباید بویش دربیاید، چون برای همسرم بد است. وقتی به حمام می رود، نباید شامپو و صابون عطری استفاده کند، چون برایش بد است. بچه من وقتی می خواهد از خانه بیرون برود، باید دم در ادوکلن بزند تا بوی آن به پدرش نخورد، چون برایش بد است. لباس های شیمیایی ها باید نخی باشد، رژیم غذایی خاص دارند و سرخ کردنی و فست فود و خیلی چیزهای دیگر را نمی توانند بخورند». به جز دارو، شیمیایی ها تنها به یک چیز دیگر بسیار نیاز دارند: آرامش. « جانباز ان شیمیایی نمی توانند زیاد از خانه بیرون بروند، چون گرما، سرما، گردوغبار و آلودگی اذیتشان می کند. شوهرم گاهی هفته ای یک بار هم از خانه بیرون نمی رود. البته حق پرستاری به ما می دهند، اما من الان بیش از ده سال است که با بچه ام نتوانسته ام به پارک بروم.اما یک سری امکانات درمانی هست که به بهبود سلامتی آنها کمک می کند، مثلا آب درمانی، استخر و امکانات ورزشی که به وضعیت ریه آنها بهبود می بخشد. ما در خانه برای شوهرم جکوزی زده ایم و از وقتی این کار را کرده ایم، فیزیوتراپی و ماساژ ریه او بسیار راحت شده است». همسر محمدرضا دبیر است، 21 سال سابقه کار دارد و با وجود مشکل قلبی، دلش نمی خواهد بازنشسته شود «خیلی ها به من می گویند خودت را بازنشسته کن، اما همین قدر که برای کار هم از خانه بیرون می روم، باعث می شود حال و هوایم عوض شود. زیرا می بینم بقیه هم مشکلات خاص خود را دارند و باعث می شود خدا را شکر کنم. ما همه مشکلاتی را که مردم دارند، داریم و این مشکل هم روی آن، البته من این را مشکل نمی دانم، بلکه نعمتی در خانه است که تنها قدری دست و پای ما را بسته است». و در آخر؟ لبخندی معنی دار می زند و می گوید «هشت سال جنگ تمام شد، اما ما در خانه مان هر روز خاطره جنگ را داریم».
کد خبر: ۴۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۷

مواظب جنگ نرم دشمن باشید و در راستای منافع دشمن حرکت نکنید.قدر خود را بدانید و با یادگیری علم و دانش هم برای آینده خود و هم برای آینده جامعه مفید باشید
کد خبر: ۴۴۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۱

سنندج آرام و مردم در حال گذر زندگی بودند که ناگه سایه شوم هفت بمب افکن عراقی آسمان شهر را تیره وتارکرد وستونهای دود وآتش از 18 نقطه شهر به هوا برخواست،راکت،موشک وبمب سینه شهر را دریده بود..
کد خبر: ۴۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۳۰

مادر شهید کریمی:عزیزانم شما نمی دانید که پسرم را چطور غریبانه به شهادت رسانیده اند مادر در حالتی از اشک و آه می گفت همرزم فرزندم به من گفت:با توجه به عصبانیتی که عراقی ها از شهید کریمی داشتند شاهد بودیم که چندین بار پیکر پاکش را به وسیله بنزین آتش زدند
کد خبر: ۴۱۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۲۴

اهدای اعضای بدن فرهنگی بازنشسته و جانباز والا مقام، عبدالطیف (مصطفی) افشاری به 8 تن از بیماران حیات دوباره بخشید. آوای دنا-به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به نقل از استان بوشهر، اهدای اعضای بدن فرهنگی بازنشسته و جانباز والا مقام، عبدالطیف (مصطفی) افشاری به 8 تن از بیماران حیات دوباره بخشید. این جانباز هفته قبل در زمان حرکت به سمت خودروی خود در برازجان، بر اثر برخورد یک اتومبیل دچار ضربه مغزی شده بود که با رضایت خانواده اش، اعضای بدن او از جمله اهدای دو کلیه کبد، دو قرنیه و دو تا پوست پشت پای این جانباز جان دوباره ای به سایر بیمارن بخشید.
کد خبر: ۴۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۱۵

خانم شاه پسند حسینی ملقب به «دا» صبح امروز در تهران درگذشت.به گزارش خبرنگار واحد مرکزی خبر؛ وی مادر سیده زهرا حسینی روای کتاب «دا» و یکی از شخصیت‌های محوری این اثر بوده است. شاه‌پسند حسینی ملقب به «دا» (که به زبان کردی به معنای «مادر» است) الهام بخش بسیاری از وقایع رمان «دا» بوده است.  سیده زهرا حسینی، راوی این کتاب نیز در مصاحبه‌های متعددی کتاب را به مادرش تقدیم و نقش او را در اثر خود بسیار تاثیرگذار عنوان کرده بود. رمان «دا» اثری پرمخاطب درباره سال‌های اولیه جنگ و بر اساس داستانی واقعی به نگارش درآمده است. پیکر خانم شاه پسند حسینی فردا از مقابل منزلش در تهران تشییع و برای خاکسپاری به ایلام برده می‌شود. ایشان متولد سال 1312، همسر شهید و مادر شهید و دو جانباز بود.
کد خبر: ۳۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۷

سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین بزرگواری فضای مراسم را تغییر داد و اشک را به گوشه چشمان حضار نشاند و با تشویق‌های مکرر میهمانان مواجه شد
کد خبر: ۳۶۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۲۰

امروز شعار بعضی پولدارهای بخش‌های مرفه‌نشین شهر «فرزند کمتر، سگ و گربه بیشتر» است و از قصابی برای سگشان هم فیله می‌خرند
کد خبر: ۳۶۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۹

آوای دنا:گام به گام با افتاب/شعری از استاد صمد غلامشاهی در وصف امام خمینی: تازگي مست تماشاي جمالش بوديم سرخوش از رايحه ي جام وصالش بوديم   دل به او داده و سرگشته ي رويش بوديم بي خيال از همه جا، ساكن كويش بوديم   غِفلَتِش كرديم و او كاسه زهر اي نوشي با دل مطمئني رخت رَهتن اي پوشي   « بلبلي خون دلي خورد و گلي حاصل كرد باد غيرت به صدش خار پريشان دل كرد»   « شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت روي مه پيكر او سير نديديم و برفت»   ناگهاني خور حادثه هر جا پيچِس بار شيون و غم ، من سر مو اي ريسِس پَل بروني كه نديدي و نبيني، كِرديم و عزاي تو سر و صورت خيني كِرديم   در و ديوار دلل سي تو سياپوش هني غنچه ي سوز گلل سيت سياپوش هني   ما هني هم كه هني يه سر فرمون تنيم تا م سينه ي نفسي هه سرپيمون تنيم   عهد بَسيم كه و تهَ گَپتَ فراموش نكنيم غير او چي كه تو گفتي و كسي گوش نكنيم   يه كِري جي ت نشسه كه كسي چيش د نيد حتي شيطون گَپُو قيد همه چينه دَ زيد   اي به خال لب دلدار گرفتار به خواب همچو منصور خريدار سر دار بخواب   اي بجان آمده و شهر هي بازار بخواب با دل مطمئن و قلب اميدوار بخواب   سَر مو هم كه بِريَ يار وفاداريم ما همچو منصور خريدار سرِ داريم ما   « وَ خميني و كِرِش » ذكر قسم ها مونه عاشق او شده و درهمه جا بامونه   سي و اندي است كه اين ره پر از سرباز است و اميرالحج اين قافله ، يك جانباز است   ما سر ودس و دل و هر چه كه خواس وش داديم سي پنج ساله كه مردونه وپاش وايساديم   او به عزت و آزادگي ايمان داد مرده بوديم و چو عيساي مسيحا جان داد   خسته بوديم و به ما روح طراوت بخشيد شربتي از لب لعلش به حلاوت بخشيد  
کد خبر: ۳۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۵

وزیر آموزش و پرورش گفت: در آن برنامه‌ای که ما تهیه کرده‌ایم، 17 مرداد تاریخ برگزاری آزمون استخدامی است البته ممکن است در جلسه هماهنگی، تاریخ و محتوای آن تغییر کند. به گزارش آوای دنا به نقل از فارس، علی‌اصغر فانی در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت معلم شهید جواد نوروزی که در ساختمان مرکزی وزارت آموزش و پرورش برگزار شد، در جمع خبرنگاران در خصوص آزمون استخدامی فرهنگیان و اینکه چه زمانی برپا خواهد شد، اظهار داشت:‌ دستورالعمل آن آماده شده است و همانطور که قبلاً اشاره کرده‌ام، یک هماهنگی نهایی با معاونت توسعه منابع انسانی ریاست جمهوری داریم که امیدواریم این هماهنگی انجام شود. وی اضافه کرد: در آن چیزی که ما تهیه کرده‌ایم، 17 مرداد ماه تاریخ برگزاری آزمون استخدامی است؛ البته ممکن است در جلسه هماهنگی، تاریخ و محتوای آن تغییر کند؛ به همین دلیل اجازه دهید اظهارنظری نکنم تا قطعی شود. فانی افزود: این آزمون استخدامی طبق قانون شامل مربیان پیش‌دبستانی در یک شرایط خاص و معلمان خرید خدمت آموزشی است که اجازه می‌خواهم نهایی شده آن را اعلام کنیم که بعداً انتظار و توقعی در مخاطبین ایجاد نشود. فانی در خصوص تعداد شرکت‌کنندگان نیز گفت: بستگی دارد که تعریف ما چه باشد و متناسب با تعریف، آمار عوض می‌شود و اجازه می‌خواهم تا هماهنگی نهایی چیزی را اعلام نکنم. وزیر آموزش و پرورش در خصوص مدارس شاهد و ایثارگر، اظهار داشت: اداره کلی تحت عنوان شاهد و ایثارگران داریم که دیروز نیز گردهمایی از مسئولین این اداره کل در استان‌ها در اردوگاه شهید باهنر برگزار کردیم و برنامه‌های سال را بررسی کردیم. وی ادامه داد: یکی از برنامه‌ها تقویت و کیفیت‌بخشی به مدارس شاهد است که فرزندان شهدا، جانباز ان، ایثارگران در آن تحصیل می‌کنند و اشکالاتی که در برنامه امسال داشتیم را بررسی کرده که امیدواریم برای سال آینده جبران کنیم. فانی افزود: اجرای طرح جامع ایثارگران که در دولت یازدهم به تصویب رسیده و ابلاغ شده را در برنامه‌ها دنبال می‌کنیم چرا که اعتقاد داریم جانباز ان و ایثارگران پرچمداران انقلاب و حاملان ارزش‌های انقلاب هستند و امیدواریم از حضور و وجود عزیزان ایثارگر و جانباز در مدارس‌مان حداکثر بهره‌برداری را در نیل به اهداف انقلاب و مقام معظم رهبری داشته باشیم. وزیر آموزش و پرورش در خصوص افزایش مدارس شاهد، گفت: بعید می‌دانم اما اگر لازم باشد، یقینا افزایش می‌دهیم و اگر نیاز نباشد، به جای اینکه در سطح، افزایش دهیم، در عمق، کیفیت کار را بالا می‌بریم. فانی در خصوص گلایه تعدادی از دانش‌آموزان نسبت به سؤالات امتحانات نهایی و تجمع تعدادی از دانش‌آموزان که جلوی اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران در اعتراض به سؤالات خارج از عرف و سنگین امتحانات صورت گرفته است، اظهار داشت: باید ببینیم اعتراض چه بوده است، ممکن است دانش‌آموز بگوید این سؤال در جزوه ما نبوده است، اما ما از جزوه امتحان نمی‌گیریم و مبنای ما کتاب درسی است و اگر سؤالی خارج از کتاب درسی باشد، قابل بررسی است.
کد خبر: ۳۵۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۴

عصر امروز با حضور مسئولان شهرستانی و جمعی از خانواده های معظم شاهد و ایثارگر شهرستان لنده جشن میلاد با سعادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) در لنده برگزار شد
کد خبر: ۳۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۲

همزمان با میلاد فرخنده حضرت عباس (ع) از کارمندان جانباز شاغل در دانشگاه صنعتی خاتم الانبیاء بهبهان تجلیل شد
کد خبر: ۳۵۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۲

به گزارش آوای دنا ،دکترسید موسی خادمی، استاندار کهگیلویه و بویراحمد  به مناسبت شهادت نوذر موسوی و مرادقلی طاهرنیا جانباز ان 70 درصد شیمیایی این استان  پیامی تسلیتی به صورت جداگانه و به شرح ذیل صادر نموده است. بسم الله الرحمن الرحیم إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ألا تخافوا ولا تحزنوا وأبشروا بالجنة التی کنتم توعدون در آستانه بهار، هنگامه تجلی مواهب الهی بر بستر طبیعت، مردی از سلسله رزمندگان و جانباز ان هشت سال دفاع مقدس پس از سال ها رنج جانباز ی به فیض عظمای شهادت نائل آمد و به خیل همرزمان شهیدش پیوست و داغ دوستان و همرزمان خود را تازه نمود و به کاروان عاشورائیان پیوست. اینجانب شهادت غرور آفرین جانباز ان سرافرار شهید نوذر موسوی و شهید مرادقلی طاهرنیا جانباز ان 70 درصد شیمیایی را به پیشگاه حضرت بقیه الله اعظم اروحنا لتراب مقدم الفداء، مقام معظم رهبری و مردم شهید پرور کهگیلویه و بویراحمد به خصوص خانواده معزز آن جانباز شهید والامقام تسلیت عرض نموده و ضمن آرزوی علو درجات برای آن عزیز سفر کرده، بقای عمر بازماندگان را از درگاه خداوند سبحان مسالت دارم.
کد خبر: ۲۸۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۲۶