« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۳۰۸۰۱
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۲:۰۴
یاداشت به قلم جهانگیر ایزد پناه ؛
طالبان دارای دیدی محدود اند که می خواهد بدون در نظر گرفتن عقاید گوناگون در زمینه فرهنگ وآداب ورسوم و.... یکسان سازی کند و این یکسان سازی خود به دیکتاتوری ختم می شود که هر گونه مخالفتی ومخالفی را دشمن می پندارد.....
خبری آوای رودکوف-جهانگیرایزدپناه:بانسان موجودی اجتماعی و اندیشه ورز است هم می خواهد از چون و چرایی جهان پیرامون خود سر در آورد و هم درصدد اقتدار، محل زیست ، حوائج زندگی، سر پناه و غذا و جایگاه اجتماعی و شغل و ... است . برای رفع حوائج یا بیشینه خواهی خود اعمالی انجام می دهد که دور از خشونت نیست. اما انسانها تنها خشونت ورزنیستند بلکه حس یاری رسانی ویاری طلبی هم دارند . . انسان ها برای تلطیف روابط خود و زیست مسالمت آمیز در کنار همدیگر به عوامل بازدارنده ظلم و ستم و خشونت احساس نیاز کردند و این احساس نیاز منشا بسیاری از عوامل بوده است . ما برای فهم جهان پیرامون خود و همچنین در مقابل قهر طبیعت و ظلم و ناروایی از جانب همنوعان خود به پناهگاهی احساس نیاز کرده ایم و به خدایان خویش پناه برده ایم . هر قومی و مسلکی خدای خویش را به نامی مشخص نامیده و ادیان مختلف شکل گرفته اند .

دین مانند هر پدیده ای این استعداد و امکان سوء استفاده را دارد که به ابزاری در دست قدرت مداران برای خشونت و بیدادگری و همنوع کشی تبدیل شود وبوسیله آن زندگی را بر همنوع و حتی هم کیش خود تنگ سازند ، خون ها ریخته و کسانی را به بند کشند و یا مجبور به ترک دیار کنند ویا با فتواها قلم ها شکسته ، کتاب ها سوخته یا ممنوع گردند و سرها بریده شوند . گاهی جدال پیروان ادیان منجر به فتح سرزمین دیگران ، امر به خون ریختن غیر هم دینان و منکوب و نکوهش کردن عقاید و آیین های ادیان دیگر و ویرانی عبادتگاه هایشان انجامیده است . گاهی هم " مجاهدت و شهادت " دینی را از محتوای اصلی تهی و با تحریک و تهییج عوام الناس در راه نا صواب و نا ثواب به کار گرفته و می گیرند وعده ای از مردم تشویق به قتل همدینان خود و دیگر دین باوران می شوند .در طول چندین ساله عمر طالبان عمده این اعمال کمابیش از طالبان سر زده است ودلایل واسناد ورفتار متقنی که حاکی از تغییر اساسی در افکار وعمل شان باشد در دست نیست.زیرا آموزه ها وبنیاد نظری آنها تغییری نکرده است. در حوزه دین شناسی ودرک پویای تعالیم دینی در مقابل تغییرات وتحولات چشمگیر که انسان امروزی در زندگی با آن مواجه است فهم آنها از دین ،معنویت وایمان دگر گونی لازم رانیافته است ایمان بدون عقل ورزی و عدم تفکرپویای طالبان سر از خشونت در آورده است.

هرگز قصد آن ندارم که همه این خشونت و پلشتی ها و کژی را به خود دین نسبت دهیم و حقیقت دین را کتمان کنیم . رسالت دین تربیت اخلاقی و مهربانی وترحم و تلطیف روابط انسان ها و برقراری عدالت است. مردم گاهی از ظلم دولت ها به دین پناه جسته اند اما وقتی جایگاه دین و دولت در هم آمیخته شود و نیرویی با مشخصات طالبان به قدرت رسند چه باید کرد وبه که باید پناه جست؟ در صورت بروز ناسازگاری وستم پیشگی وناروایی رفتار طالبانیستی آیا مردم نسبت به هر دو بدبین نخواهند شد ؟ آیا دین با تفسیر وفرهنگ طالبانی به خشونت زایی بیشتر روی نخواهد آورد ؟ در طول تاریخ خشونت زایی دینی و جنگ های دینی بوسیله دولتهای دینی ویا دولت هایی که سردمداران دینی را در کنف حمایت ودر مشورت و یا قاضی القضاتی خود داشتند انجام پذیرفته است . تفاوت گذاری بین مومن و غیرمومن و خودی و غیر خودی در نهایت خشونت زایی را به دنبال خواهد داشت .

این نقیصه وقتی بیشتر نمایان و عریان میشود که یا تفسیرهای گوناگون وسلیقه ای مرز عینی میان استفاده و سو استفاده از دین مخدوش می گردد . سو استفاده از دین بیشتر توسط حاکمان و دولت ها و قدرتمندان صورت می گیرد . این که خود دین استعداد خشونت زایی دارد یا نه بحث جداگانه ای است و هم چنین آیا اینکه کاربرد خشونت برای پیشبرد امور دینی مجاز و منطقی است؟ هم قابل بحث است . منطق حکم میکند که نیل به اهداف نیک را نمی توان با رفتار خشونت زا موجه دانست . در طول تاریخ بین ادیان و دولت ها در هم آمیختگی بوده گاهی یاری رسان همدیگر و گاهی یکی از آن ها به حیات دیگری پایان داده است یعنی بین آن ها هم ستیز بوده و هم همیاری . دین های وحدانی یکتا پرست چنانچه با سیاست و دولت ها در نیامیزند چون رسالت مشترکی دارند امکان آشتی و تفاهم و گفت و گو بین آن ها وجود دارد اما دولت ها و سیاسیون برای پیشبرد اهداف خود دین را به خدمت گرفته اند و به عداوت بین ادیان ومذاهب دامن زده و می زنند .

یکی دیگر از جدایی و اختلاف ونزاع ادیان تفسیر حقیقت و ستیز بر سر آن و هم چنین حقیقت مطلق پنداری دین خود و باطل پنداری دیگر ادیان ومذاهب است . اجباری کردن دین و تلاش برای یکسان سازی اجباری دینی وفرهنگی بر خشونت دینی دامن می زند . همه این نقیصه ها در افکار طالبان وطالبانیسم هویداست.بخصوص وقتی حکومت را در دست گیرند وقرائتی فقهی - حکومتی وسراپا خشن و با زبان تکلیف از دین ارائه دهند واز قرائت متناسب با زمان هم بی بهره باشند .در عصر مدرنیته نمی توان فقط از زبان خشونت وتکلیف سخن گفت وعرصه وگستره حق و اختیار انسانها را نادیده گرفت چون زمانه تقدیر وسرنوشت صرف نیست . دامنه وحق انتخاب انسانها گسترش یافته وفضا هم همچون گذشته بسته نیست .جهان در ارتباط باهم است و وتبادل نظرات ومقایسه نظامهای مختلف حکومتی امری طبیعی است.یا باید واقعیتهای زمان وجهان را پذیرفت ویا باید به استبداد دینی متوسل شد.

دربرهه ای از زمان عدم مدارا و جنگ و خشونت دینی در بین دین های یکتاپرست گسترش بیشتری یافت . چرایی آن را باید بیشتر در درهم آمیزی دین با سیاست وحکومت وهمچنین در حقیقت مطلق پنداری آیین خود وعدم احترام به عقاید دیگران جستجو کرد که با برانگیختن ناصواب همیت و تعصب دینی، خشونت بین ادیان دامن زده شد. .

استعداد تفاسیر گوناگون ازدین می تواند آن را هم پشت و پناه و حامی ستمگران سازد و هم حامی ستمدیدگان . این که شخص یا اشخاصی در راس دین قرار گیرند و از خود هاله تقدسی بتراشند و ملتی را به یکپارچگی و پیروی فرا خوانند ، چه تضمینی برای جلوگیری از سو استفاده از این ملت و لشکرکشی به دگرباشان و غیر هم کیشان و حتی هم آیینهای مخالف نظرات سیاسی خود وجود دارد؟ . آیا این امکان نیست که بر سر هر اختلاف نظری رهبران طالبان وهمفکرانشان نزدیک ترین کس به خود را دشمن دین و مردم معرفی کنند و فجایعی بیافرینند .خود قرائت حکومتی از دین توسط طالبان منجربه قرائتی انحصاری از دین ودر نتیجه عدم پویایی دین در عرصه اجتماع را بدنبال دارد.

تغییرنگاه لازم است که حقوق همه انسانها رعایت شود(حقوق بشر).نمی توان در سازماندهی وقانونگذاری ونحوه مشارکت مردم در سرنوشت خویش حقوق بشر را لحاظ نکرد . حقوق انسانی در خدمت انسانیت وعدل وعدالت است و تبایینی با رسالت دین ندارد .این تغییر نگاه وگنجایش فکری واحترام به حقوق انسانی در افکار طالبان وطالبانیسم دیده نمیشود.

احکام شرعی بیشتر برپایه محیط اجتماعی وجامعه مبعوثان بنا شده و فارغ ازتاریخ مندی نبوده ومنطبق بر شرایط زیستی اجتماع خاصی بوده اند و در آن برهه زمانی آزادی عقاید و کثرت نظرات سیاسی مطرح نبوده. بنا براین در کاربرد آن در جوامع مختلف وشرایط وزمانه مختلف باید ویژگیهای فرهنگی جوامع وشرایط زمان را درنظر داشت. این امر اجتهادی پویا را میطلبد که طالبان وطالبانیسم از پایه نظری ،فلسفی وعلمی آن بی بهره است.واقعیت این استکه نمیتوان همه مبانی را غیر قابل تغییر پنداشت. پیام دین تحقق عدالت ورعایت اخلاق است ونمیتوان ادعا کرد که قرائت حکومتی یگانه راه نیل به این اهداف است ودیگر نطرات وقرائت ها رامنع کرد.دین مشوق آموختن انسانهاست نمی توان نیمی از انسانها یعنی زنان را از آموختن منع کرد . همچنین نمی توان ادعا کرد که دین ومتعلقات آن جای علم وتخصص وفلسفه وهنر وجامعه شناسی ودیگر علوم نوین را میگیرد

هیچ انسانی معصوم وفارغ از اشتباه نیست . کسی که ساحتی قدیسی و حیطه ای فارغ از حق انتقاد و اعتراض دیگران برای خود ساخت چگونه مردم بر آن کنترل خواهند داشت ؟ گروه یا شخصی که قداست یابد و تحت نام دین قدرت بلا منازع وبلا انتقاد کسب کند؛ می تواند در هنگام لزوم شوراننده تعصب دینی برعلیه دیگران باشد و فاجعه بیافریند .باتوجه به سطح سواد وآگاهی مردم افغانستان و قرائت بدوی گونه طالبان از دین امکان بروز فاجعه وگسترش ترور وخشونت درخود افغانستان ومنطقه دور از ذهن نیست.بفرض که طالبان بتوانند با زبان زور وتکلیف برمردم عادی افغانستان حکومت کنند اما اینکار بر اهل فکر واندیشه ونخبگانش امکانپذیر نیست . بنا براین اهل تفکر وعلم و ونخبگان از حکومت فاصله میگیرند وحکومت هر چه بیشتر در ناتوانی وعدم تخصص وعدم برنامه ریزی وعدم مدیریت وخشونت ورزی غرق میشود وجامعه را در ناهنجاری وتنگدستی وفقر بیشتر وفساد ونا توانی وریا وهرج ومرج فرو میبرد.

در عصر نوین اداره جامعه تخصص ، مدیریت ، وآگاهی به علم اقتصاد وسیاست و روابط بین الملل و توانایی علمی می طلبد اما رهبران طالبان آموزه هایشان محدود به دروسی محدود از قرآن ، حدیث و فقه و ... است و آموخته های علمی- تخصصی ندارند . بنابراین در اداره جامعه و بهبود شرایط زندگی مردم خویش و مدارا و هم زیستی مسالمت آمیز با دیگر ممالک با مشکل روبرو خواهند شد و جامعه دچار نقصان ، کمبود و خصومت ورزی با جهانیان و غیر هم فکران خود خواهد شد . مسائل پیچیده جامعه و عصر نوین را نه می توان از متون مربوط و منطبق با شرایط گذشته استنتاج کرد و ارائه راه حل نمود. هیچ حکم و قراری برای همیشه وبرای همه شرایط زمانی برقرار نخواهد ماند. جامعه متحول است و قرار واحکام مبتنی برشرایط جامعه نیز تحول میطلبد . گاهی سنت زدایی ناگزیر است منظور آن سنت هایی استکه با تحول جامعه در تضاد قرار می گیرند و قادر به دگردیسی خود بر حسب شرایط نیستند . طالبان دارای افکاری پویا نیستند میراث دار خشونت ورزی متعصبانه و کورکورانه اند وافکارشان با حقوق انسان ها و حقوق بشر و حقوق زنان در تضاد است. پس بعید نیست که ویرانگری به بار آورند و از روی جنازه های عده ای انسان بی گناه پا بگذارند و رد شود . افکار عمومی ملی و جهان به سمتی می رود که خشونت را به چالش می کشد و درجهت منع آن تلاش می کند. بنابراین خشونت تحت هر نام وعنوانی از جمله طالبان را موجه نمی دانند ومحکوم ومردود میشمارند. این جاست که خواه ناخواه پای دین هم در میان می آید و چهره دین خدشه دار میشود . در این بلبشوی طالبانی وجامعه نابسامان بدون شک گروه های خود سر و اعمال خودسرانه آتش به اختیار تحت نام دین گسترش می یابند .

واقعیتی انکار ناپذیر است که در عصر جدید پذیرش هر امری بیشتر جنبه تعقلی بخود خواهد گرفت نه تبعی. حکومت تحت نام دیانت باید حقوق شهروندی ، برابری انسان ها در برابر قانون ، آزاد منشی و آزاد اندیشی را در برنامه ها وقوانین خود لحاظ کند . دین گرایی افراطی طالبانی پذیرای چنین الزامات جدیدی نیست وظرفیت آنرا ندارد . رشد ارتباط و فناوری اطلاعات هم به گونه ای است که هر گونه خشونت و افسانه پردازی غیر علمی و غیر منطقی و دروغ تاریخی و روایی و ناصادقی در گفتار و عمل وهمچنین رفتار وافکار غیرمنطبق با زمانه را بر ملا می کند . بنابراین در عصر جدید دین مداران باید طوری عمل کنند که جاذبه داشته باشند نه دافعه زیرا زمانه ، زمانهِ گزینش اختیاری است نه اجباری . باید تغییر شرایط را پذیرفت و درک کرد . دنیای پیچیده ای است نمی توان از دین انتظار داشت که توضیح دهنده همه امورپیچیده وجدیدالوقوع باشد .

طالبان دارای دیدی محدود اند که می خواهد بدون در نظر گرفتن عقاید گوناگون در زمینه فرهنگ وآداب ورسوم و.... یکسان سازی کند و این یکسان سازی خود به دیکتاتوری ختم می شود که هر گونه مخالفتی ومخالفی را دشمن می پندارد. نمی توان با خشونت و انحصار جامعه را به بهشت رهنمون کرد و همیشه در حال جنگ با دشمن خارجی و داخلی بود .این نوع خشونت ورزی با رحمانیت الهی در تضاد است . دین باید کنترل کننده خشونت باشد نه ترویج گر خشونت و عداوت و دشمنی و ستیز و تیرگی روابط با دیگر انسانها و دیگرممالک . در هم آمیزی دین با سیاست و حکومت رسالت کنترل خشونت و خشونت پرهیزی وخدمت به مردم را از دین می گیرد و دین وتفسیر وقرائت دین را در اختیار دولت قرار میدهد نه در اختیار اندیشمندان آزاد اندیش دینی و مردم ومدافعان آنها .

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: