غزلی زیبا از علی پناه دهقان:سخن با نازکمترگو که برهم می زنی دینم

پایگاه خبری آوای رودکوف:سرویس شعر و ادب پایگاه خبری آوای رودکوف تقدیم می کند؛ غزلی زیبا از علی پناه دهقان شاعر و فرهنگی کهگیلویه و بویراحمدی:

سخن بانازکمترگو که برهم می زنی دینم

درون آتشم ازتب بیایک لحظه بالینم

میان موج غمهایت به هرسویی بری دل را
دراین امواج طوفانی مکن بالا وپایینم

حمایل کرده ای زلفت کمربستی به ویرانی
اگر ویرانه تر سازی سر عهد نخستینم

شب تاریک خاطرها به شمع خاطرت روشن
خلاف بندمیثاق است شبم رابی توبنشینم

دعامی گویم آن شمعی که می سوزدکنارم شب
فدای لطف آن صبرم که کرده سنگ زیرینم

دعای وصل می خواند دلم درکلبه ی احزان
چه خوش باشد که همدردی به دستش گویدآمینم

شمیم عطر پیراهن که ازکویش شودهمدم
شفای چشم بیمارم دوای درد وتسکینم

خدارا خوش نیایدکه دل ازبی همدمی سوزد
(بیا کزچشم بیمارت هزاران دردبرچینم)

علی پناه دهقان
شهرستان لنده