« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۱۹۸۱۶
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۴
دلنوشته ای از سید یدالله نورانی منش
نکند دلت شور مرا مي زد ؟! / باباي شهيدم ! غصه دل کوچک علي را نخور . من حالا ديگر مرد خانه ات هستم ..! / و تو چه "بي سر "چه با "سر "هميشه باباي مني !!!
پایگاه خبری آوای رودکوف- سید یدالله نورانی منش  :
دلتنگت شده ام بابا !
اين روزها بيشتر از هميشه !!
يادش به خير !
محرم که از راه مي رسيد ، اصلا باباي ديگري مي شدي !
همه قلبت غصه بود و غم !!
حتي لحن لالايي هايت هم براي من ، جور ديگري بود ..
پر از بغض پدرانه که درست وسط روضه ، تمام دلت را مي برد سمت گودالي کوچک ، پاي يک خيمه بزرگ ...!
نمي دانم ! شايد از سر حب به شش ماهه ، مرا "علي" نام نهادي که روي زانويت بنشاني ام و زمزمه" يا حسين"
بياموزي ام
بعد از اين همه انتظار چه به موقع خودت را رساندي بابا !
ظهر عاشوراي امسالم چقدر با تن " بي سر تو " تماشايي مي شود ....!! بي نيزه و ني ..!
اين شب ها پا به پاي مامان قدم به محفل عزا مي گذارم و دل به روضه ها مي دهم .
روضه هايي که اول و آخرش فقط به يک واژه ختم مي شود "حسين "(ع)
نامي که هرجا به گوش مي رسد ،" سر "هم شنيده مي شود ..!!
راستي بابا !
مي گويند که "سر " نداري ..!
نکند نيامدنت براي همين بود ؟!
نکند دلت شور مرا مي زد ؟!
باباي شهيدم ! غصه دل کوچک علي را نخور . من حالا ديگر مرد خانه ات هستم ..!
و تو چه "بي سر "چه با "سر "هميشه باباي مني !!!
ببين در نبودت چه مردي شده ام براي خودم بابا !
اصلا شهادت تو بزرگ ام کرده است !!
آن قدر که پاي تابوت ات سربند "کلنا فداک يا زينب (س)" به پيشاني بستم که بداني من هم فدايي زينبم !!
فدايي تو ..!!
و همه باباهايي که براي علي هاي شان ، براي دو ساله و سه ساله شان "سر "سوغات مي آورند ..!!
حالا ديگر من هم سربازت هستم ! يارت هستم ! علي پرچمدار رکابت هستم !
چقدر با تو حرف دارم ، بعد از اين همه چشم به راهي ..!!
اما نمي دانم چرا دلم مي خواهد فقط تماشايت کنم !!
چه خواستني شدي با اين تن "بي سر "، بابا ..!
اصلا چقدر بابا بودن اين طوري بيشتر به تو مي آيد ..!!
راستي ! باباي بي "سر "را چطور بايد سرود ؟؟!
تو را در دفتر شعرهايم غزل بسرايم يا قطعه ..؟؟!
ويا ترجيع بندي که بند بند تکرار مي شوي و ...!
مي بيني بابا !
چشم هاي تو مرا شاعر کرد ..!!
و "سرت" مرا صبور ..!
که چون غزل سر بريده اي ، بند به بند ، قطعه قطعه بخوانمت !!!
آن گونه که خود وعده داده بودي : سر ما را بريده مي خواهند !!!!
براي بوسيدن "سرت "يک آسمان عطش دارم بابا !!
مانده ام عمه چطور مي خواهد آرام ام کند ..؟؟!!
نمي دانم چگونه بايد وداعت کنم ((بابا محسن ))!!
"سر "که نداري ..!!
دست ات را هم که با خود نياوردي که به دست کوچکم گره بزني !!
لب و دندانت هم که ...!!
حتي موي تو را نسيم بيابان جاي من شانه زد..!
تو بگو بابا !
تو بگو من با اين دست کودکانه ، اين همه حسرت را کجا برم ..؟!
اصلا بيخيال ، باباي خوبم !
همين که بي "سر "و دست اين همه راه ، براي ديدنم آمدي کافيست !!
همين که مرا از سر دلتنگي با پاي کوچکم تا آن غريبستان نکشاندي ، کافيست !!
خوش آمدي باباي مسافرم ! قدم به چشم علي ات گذاشتي ..
چقدر براي داشتنت دليل دارم ..!
اما بدرقه ات مي کنم باباجان !!
ميان همين کوچه پس کوچه هايي که برايت چراغاني کردم ..
حالا از امروز ...!
از همين ساعت و ثانيه ، تو بايد سرو آزاده نقاشي هاي کودکانه ام باشي و سرمشقي براي دفتر مشق ام ...!!

نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۲
حسین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۸
0
0
والا باید یکی باشه برحال خودمو زاری کنه سید یدالله...
سیاوش
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۱۰
0
0
ای بنازمت سی یدالله باید اینو برای کسانی بفرستیم که حاضر نشدند در تشییع جنازه هم شرکت کنند
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: