« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۲۲۳۹۴
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۲۹
گفت‌وگو با زنی که همسرش را سوزاند و ٣ روز با او زندگی کرد
به گزارش آوای رودکوف به نقل از روزنامه شهروند: زنی ٤٣ساله شوهرش را مسموم کرد، در بشکه انداخت، آتش زد و روی او سیمان ریخت. این زن سه روز با جسد شوهرش در خانه ماند تا این‌که خود را تسلیم پلیس کرد. ساعت ٢٢ یکشنبه ٢٧ خرداد امسال خانمی با مرکز فوریت‌های پلیسی ١١٠ تماس گرفت و گفت که همسرش را به قتل رسانده است. بلافاصله موضوع به کلانتری ١٤٨ انقلاب اعلام شد و ماموران با حضور در محل وقوع جنایت، در پشت‌بام یک ساختمان چهار طبقه در خیابان اسکندری‌شمالی اطلاع پیدا کردند زنی ٤٣ساله اقدام به دفن کردن جسد همسر ٥٨ساله‌اش کرده و روی جسد را نیز با سیمان پوشانده است.

حالا ٤روز از این جنایت هولناک می‌گذرد، اما عامل جنایت که همسر مقتول است یک لحظه عذاب وجدان رهایش نکرده. کابوس این جنایت هر شب در روح و روانش جا خوش کرده. خودش می‌گوید شوهرم به خوابم می‌آید آن هم با ظاهری وحشتناک. در ادامه گفت‌وگو با این زن را می‌خوانید:


چرا شوهرت را به قتل رساندی؟
خیلی مشکوک بود. می‌دانستم در فضای مجازی زیرآبی می‌رود. به همین دلیل همیشه باهم درگیر بودیم. روز جنایت هم مرا به باد کتک گرفت. بریده بودم. فقط می‌خواستم از زندگی‌ام محو شود. البته از همان آغاز زندگی با همسرم اختلافات شدیدی داشتیم و حتی پس از تولد دخترمان این اختلافات همچنان ادامه داشت.
تصور می‌کردی همسرت خیانت می‌کند؟
خیلی مشکوک بود. مدام در اینستاگرام و تلگرام درحال چت‌کردن بود.
ابتدا او را مسموم کردی؟‌
می‌دانستم که همسرم علاقه شدیدی به شیرموز دارد، یک لیوان شیرموز آماده کرده و داخل آن داروی خواب‌آور ریختم. زمانی که همسرم آبمیوه را نوشید، بیهوش شد. من پس از چند ساعت بالای سرش رفتم. بدنش کاملا سرد شده بود و نفس نمی‌کشید. ترسیده بودم. جسد را داخل پتو پیچیده و از محل سکونتمان در طبقه چهارم به پشت‌بام خانه منتقل کردم.
در پشت‌بام چه کار می‌خواستی بکنی؟
در آن لحظه فقط می‌خواستم از چشمان دو دختر ١٨ و ٢١ساله‌ام دور شود. اما وقتی به پشت‌بام رسیدم تصمیم گرفتم جسد او را آتش بزنم. به همین دلیل جسد شوهرم را داخل یک بشکه انداختم. بشکه خالی ٢٢٠لیتری. روی آن بنزین ریختم. شعله‌های آتش بسیار بلند بود. از ترس این‌که همسایه‌ها متوجه موضوع شوند بلافاصله آتش را خاموش کردم. فردای آن روز دوباره به پشت‌بام رفتم و جسد را این بار به شیوه‌ای دیگر آتش زدم، اما چون دود ناشی از آتش بسیار شدید بود، همسایه ساختمان روبه‌رو به این موضوع اعتراض کرد و من ناچار به خاموش کردن دوباره آتش شدم. گیج و سردرگم شده بودم که با جسد چه کار کنم.


در آخر چه کار کردی؟
ناگهان متوجه کیسه سیمان بالای پشت‌بام شدم. سیمان را داخل بشکه ریختم و با تهیه بتن جسد را داخل آن دفن کردم. دو روز از این موضوع گذشت. بوی شدید ناشی از فساد جسد، ساختمان را پر کرده و همین موضوع باعث اعتراض شدید همسایه‌ها شده بود.
عذاب‌وجدان گرفتی؟
از همان شب اول عذاب‌وجدان داشتم، اما مبارزه می‌کردم. تا اینکه ٢٧خردادماه پس از تاریک‌شدن هوا، برای پیداکردن چاره‌ای برای خلاص‌شدن از بشکه حاوی جسد به پشت‌بام رفتم که ناگهان دخترم هم برای پیداکردن علت بوی شدید ناشی از فساد جسد به پشت‌بام آمد. با دیدن بشکه، به ناچار موضوع مرگ پدرش را با او در میان گذاشتم. سرانجام تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس اطلاع دهم و به همین‌دلیل با پلیس تماس گرفتم و موضوع مرگ همسرم را اطلاع دادم. دقایقی نگذشت که پلیس به خانه‌مان آمد و به بالای پشت‌بام رفت. همه‌چیز را بررسی کرد و من دستگیر شدم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
پر طرفدار ترین